نامی که در برگ برگ تاریخ انقلاب خواهد درخشید
مروز زندگي شيخ آذربايجان كه امام دربارهاش گفت «ما هم مثل حسنی باید مسلح شویم»
حجتالاسلام والمسلمین غلامرضا حسنی مرد روزهای سخت آذربایجان بیهیچ تردیدی محبوبترین چهره مردم این دیار است، او را پشتیبان خود میدانند، او را تاریخ آذربایجان میدانند، او را ریشه این استان مینامند و وامدار جهادها و ایثارگریهایش هستند.
چند صباحی است که این مجاهد نستوه با بیماری دست و پنجه نرم میکند، خم به ابرو نیاورده است، همان آرامش همیشگی را میتوان به وضوح در چهره او دید اما همین آرامش با تمام مردم آذربایجان غربی غریبه شده است. مردم درد میکشند از اینکه اسطوره خود را بر بالین بیماری میبینند، درد میکشند از اینکه کلام ملا حسنی شور و شوق همیشگی را ندارد.
مردانگی یک نوجوان
حجتالاسلام والمسلمین حسنی 88 ساله اهل روستای بزرگآباد ارومیه است و تنها دوازده بهار را در زندگیش تجربه کرده بود كه خزان پدر را به چشم میبیند و از آن پس میشود مرد خانه، همراه مادری میشود که مرامش آموختن است و راه انبیا را پیش گرفته و نقش معلم را در روستایشان دارد، پیشه اصلی آنها کشاورزی بود و در این امور کمک حال مادرش شد.
آغاز ظلمستیزی
14 ساله بود، شاید جوانههای مردانگی هنوز بر صورتش سبز نشده بود که اسلحه به کمر میبندد تا سرباز خانوادهاش باشد و هیچگاه جای اسلحه در پهلوی او خالی نماند، 4 سال دیگر میگذرد و تکاپوی درون او برای آزادیخواهی آشکار میشود و علیه حکومت پهلوی مبارزه میکند.
15 سال بیشتر نداشت که شجاعتش و خوی مبارزه با ظالم او را در معرض خطر اعدام حزب توده و دموکرات قرار میدهد اما ایمان راسخ قلبیش به خدا و دینش معجزه پروردگار را برایش رقم میزند تا قائله ختم به خیر شود.
شاگردی در مکتب بزرگان
تا ششم ابتدایی درس میخواند و علاقهاش به فراگیری دروس معنوی او را عازم حوزه علمیه ارومیه و سپس قم کرد، شایستگیهایش وی را در 22 سالگی به مدیریت مدرسهای که در آن درس میخواند، میرساند. آقاي حسني در سال 1330 براي ادامه تحصيل به قم میرود و شاگرد کلاسهای درس امام خمینی (ره)، علامه طباطبائی، مرحوم شریعتمداری، دکتر مفتح و مرحوم داماد میشود.
عطش خدمت به زادگاه
خدمت به مردم شهر و روستایش اولویت زندگی او میشود و به بزرگآباد باز میگردد، بیخبر از آنکه تاریخساز آینده این شهر و دیار خواهد شد، خانهای در ارومیه اجاره میکند، بهدنبال آسیبشناسی زندگی مردم و گرهگشایی از کار آنها میشود و به همین دلیل نیز در سال 1338 دفتر ازدواج و طلاق را اخذ میکند تا به دور از انگیزههای درآمدزایی به نابسامانيهايي که در اين زمينه براي مردم و جود داشت خاتمه بدهد.
هنوز هم دفتر ملا حسنی فعال است و نقطه آغاز زندگی مشترک بسیاری از جوانان این شهر است و هنوز هم جوانان سالهای دوری هستند که افتخارشان مهر و امضای آقای حسنی بر سند ازدواجشان است.
تربیت یاران مسلح
نهضت روحانيت در قم آرام آرام آغاز به فعالیت میکند و حسنی بهواسطه مشارکت در این نهضت ممنوعالمنبر میشود. او بیدی نیست که با این بادها بلرزد و در روستای بزرگآباد مشغول ادای دین به اسلام میشود، بعدها به خدمت امام خمینی (ره) میرسد و در برابر پرسش امام مبنی بر چرایی تربیت افراد مسلح و تهیه اسلحه میگوید: «براي سرنگوني شاه» و لبخند امام اشتیاقش را برای ادامه مسیر دو چندان میکند و با اذن امام اقامه نماز جمعه را در روستای بزرگآباد را نیز آغاز میکند.
روزها میگذرد و او شیفته و شیدای نواب صفوی میشود. میگوید: «با اينکه خيلي به آيتالله بروجردي علاقه داشتم، دلم با فدائيان اسلام بود» و چه طرفدار عاشقی که همه زندگیش را از اسلام و انقلاب و از آن اسلام و انقلاب میداند، در این سالها دستگیری و شکنجه روحی و جسمی را تجربه میکند اما موجی است که باز نیایستد.
بدعتشکنی در منبر
کوههای ماه داغی مخفیگاه او در برابر دشمنان و محل آموزشهای نظامی به یارانش بود و البته منبر نه تنها محل جنگ نرم وی از طریق سخنرانی برای برهم زدن تار و پود حکومت طاغوت محسوب میشد بلکه محل جنگ سخت وی برای آموزش مسائل نظامی و استفاده از سلاح نیز به شمار میرفت، جمله «مردم این یک تفنگ است نوک مگسک قلب شاه!» روی منبر او کافی بود تا از یک سو ترس بر جان و روح حکومت طاغوت بیفتاد و از سویی دیگر اشتیاق مردم برای آموختن و سرباز اسلام و انقلاب شدن، بیشتر.
آغازگر نخستین قیام مسلحانه
سال 57 فرا میرسد و ملا حسنی نخستین قیام مسلحانه را بر علیه رژیم شاهد رقم میزند و بازهم برای تاریخ انقلاب اسلامی ایران افتخارآفرینی میکند، در تعقیب و گریزها نه فرار میکند و نه عقبنشینی، سنگر میسازد و در مسجد اعظم ارومیه که سالها بود پایگاه فعالیتهای وی بود، مردانه در کنار یاران مسلحش مقابل یور تانکهای ارتش میایستد و آنها را مجبور به گریز به پادگانشان میکنند.
حسنی با نمادهای طاغوت نیز میجنگد، مجسمه شاه میدان شهر را تیرباران میکند و دشمن را مجبور میکند تا مجسمه اصلی شاه را در میدان انقلاب کنونی با دست خود نابود سازند. انقلاب پیروز میشود و چشم حسنی همچون بسیاری از یاران امام خمینی (ره) به این واقعه بزرگ تاریخ روشن میشود اما مبارزات حسنی همچنان ادامه دارد، با دشمنان و بدخواهان انقلاب و هر آنکه هدف تخریب این نظام مقدس را دارند، ستیز میکند.
ما هم مثل حسنی باید مسلح شویم
ملا حسنی به همراه تعدادی از علما به حضور امام خمینی (ره) که همیشه از عشق و علاقه خود به ایشان صحبت میکنند، میرسند، محافظان امام با مسلح بودن شیخ مخالفت میکنند اما امام خمینی به حاج احمد آقا میفرمایند: «بگذارید بیاید، بگذارید بیاید، بگذارید بیاید، من ایشان را از قبل انقلاب میشناسم» و بعد از دیدار حضرت امام فرمودند: «ما هم مثل حسنی باید مسلح شویم»، از همان روزهای اول انقلاب با حکم امام خمینی (ره) نماینده ایشان در ارومیه شد، بر اساس این حکم، وظیفه برگزاری نماز جمعهها بر دوش او بود.
گرفتن زهرچشم از دشمن
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، غائله گروههاي تجزيهطلب دموکرات کومله شمال غرب کشور را فرا گرفت و گروههاي تجزيهطلب درگيريهاي مسلحانه در شهرهاي آذربايجان غربي آغاز شد. تجزيهطلبها حتي به قصد تصرف اروميه نيز پيش آمدند و درگيريهاي مسلحانه در بخش بند و خيابان دانشکده اروميه آغاز شد. حسني در آن زمان خود سلاح به دست گرفت و به جنگ با تجزيهطلبان رفت.
حتي زماني که شهر نقده در نزديکي اروميه به محاصره تجزيهطلبان درآمد، حسني تفنگش را برداشت و خطاب به مردم گفت: «من در حال عزيمت به سمت نقده هستم. هر کس ميآيد، بيايد.» و بدين ترتيب برای دفاع از حق مردم سینه سپر کرد و سپاهي از نيروهاي مردمي با فرماندهي حسني که سوار بر نفربر شده بود، تشکیل و شهر آزاد شد و زهر چشم از دشمن و متجاوز گرفت.
سربازی جان برکف
حدیث ایمان و ایستادگي، عزم راسخ و ارادهای پولادین همگي ختم به ملاحسنی است، انقلاب اولویت نخست او بوده و است و در این خصوص با احدالناسی شوخی نداشت. انقلاب برای او عزیز است همچون فرزندش و زمانی که فرزند دیگرش رشید در برابر انقلاب ایستاد، این موضوع را برنتابید و حکم دستگیری رشید حسنی را صادر کرد، او را دستگیر و بعد اعدام کردند.
زمينگیری دشمن در خانه خودی
زمانی که ایادی حزب خلق مسلمان در تبریز ساختمان رادیو و تلویزیون را تصرف کردند و اعلامیههای حزب کومله و دمکرات به پشتیبانی از اینها در آن جا خوانده و پخش شد، سردمداران این حزب در ارومیه نیز میخواستند شبیه همین کار را انجام دهند. در این بین ملا حسنی اسلحه کلاش به دست در داخل ساختمان تلویزیون نشست و گفت: «هر کس نزدیک این ساختمان بشود، با من طرف است و با این اسلحه فقط یک گلوله به مغزش خالی خواهم کرد» این پیام با تصویر در سراسر استان پخش شد و آنها در دخمههای خود زمینگیر شدند.
جنگ با هواپیماهای جنگی
در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده مردم ارومیه به مجلس راه یافت و وارد کمیسیون دفاع شد، در اواخر شهریور ماه 1359، در آغاز جنگ تحمیلی که هواپیماهای صدام برای اولین بار به فضای شهر تهران تجاوز کردند خود را به پشت بام مجلس میرساند و با مسلسلی که در پشت بام مجلس به کار گذاشته بودند، با هواپیماهای جنگی به ستیز برخاست و آنها را به رگبار بست. صداي اين رگبار بيامان، در سالنهاي مجلس پيچيد و ترس برخي نمايندهها را به دنبال داشت. در آن حمله، آسيبي به مجلس نرسيد.
حسني بعد از رفع خطر، به ارتش رفت و دو قبضه ضد هوايي چهار لول تحويل گرفت و در پشت بام مجلس مستقر کرد. اما به دلیل افزایش ناآرامیها در آذربایجان غربی کار در مجلس را رها کرد و عازم خط مقدم مقابله با اشرار و تجزیهطلبان شد.
تیزهوشی مانع از گزند دشمن
بارها در خطوط مقدم جنگ با اشرار مورد اصابت گلوله و ترکش قرار گرفت اما تقدیر این بود که وی به شهادت نرسد. ولی حجتالاسلام حسنی شاهد شهادت یاران بسیاری از مسلحین خود بود، علاوه بر آن حجتالاسلام حسنی چندین بار مورد سوء قصد و ترور قرار گرفته و هر بار به سبب مسلح بودن خود و تیزهوشی و آشنایی با فنون جنگی کسی نتوانسته به وی گزندی برساند.
در همین ارتباط در 13 مرداد 1360 حجتالاسلام حسنی در خیابان نظامالملک تهران ترور شد و در این واقعه خودش شخصاً با تروریست درگیر شد و دقایقی به تبادل آتش با یگدیگر پرداختند. در این حادثه حسنی و پسرش به شدت زخمی شدند بهطوریکه مجبور شد برای مداوای زخمهایش به ایرلند سفر کند.
وی در ایام معالجات تصمیم گرفت برای شیعیان آن کشور مقر و پایگاهی بسازد و مدتی بعد خانه اهل بیت(ع) را برای شیعیان این کشور راهاندازی کرد.
حسنی کفنپوش
در پي دستگيري عبدالله اوجالان، رهبر پ.ک.ک، توسط نيروهاي امنيتي ترکيه در سال 1377، گروههاي شبهنظامي وابسته به آن، وارد اروميه شدند و درگيريهاي مسلحانه و ناآراميهاي وسيعي را در سطح شهر به راه انداختند. سطح آشوبها به حدي بود که نيروهاي انتظامي و نظامي ناگزير شدند با تمام توان و حتي با ياري نيروهاي کمکي وارد عمل شوند ولي کنترل اوضاع دشوار بود.
اينجا بود که شیرمرد 71 ساله آذربایجان، بار ديگر وارد گود شد، عمامهاش را شکافت و تبديل به کفن کرد و اعلام کرد که خود به ميدان ميآيد. خبر به شبه نظاميان وابسته به پ.ک.ک رسيد، آنها حسني را خوب ميشناختند و حساب کار دستشان آمد، غائله را پايان دادند و از شهر گريختند.
در این سالها ملا حسنی شد پدر مردم آذربایجان؛ پشتیبان هر کسی را که ظلمی بر او روا میشد و آبی بر آتش دستدرازان به امنیت آذربایجان، مدال شجاعت بر گردن آویخت و نامش بهعنوان میراث فرهنگی کشور ثبت شد اما همچنان خاک زمینهای کشاورزی برایش حکم کیمیا را دارد، خودش را مبرا از درآمد دولتی کرده است، خودش را روحانی کشاورز میداند و از این کسبش نه تنها خانوادهاش که سربازان هشت سال دفاع مقدس و هر آنکه دستش به دهانش نمیرسد، بهرهمند هستند.
نگرانتیم
حجتالاسلام والمسلمین حسنی بعد از 35 سال سنگرداری در نماز جمعه ارومیه، چند سال قبل به تشخیص مقام معظم رهبری و بدلیل کهولت سن تغییر کرد اما هیچ کس حضور پرشکوه مردم در نمازهای جمعهاش را از یاد نخواهد برد. خطبههای غرایش تاریخ انقضا ندارد، سخنرانیهایی که از دل و جان مردم گواه بود، زبان مردم بود و برای مردم فریاد میزد اما این روزها شیخ مجاهد ما حال و احوال خوشی ندارد و چقدر درد دارد که او درد بکشد، کمرش خم شده باشد، دیدن رستم تاریخ آذربایجان در بستر بیماری درد دارد، شیخ آذربایجان شیرمردی است که همواره مقاومت و مبارزه با نامش معنا شده است، حاج آقا بخند از همان خندههایی که دل مردم را قرص میکند به وجودت، به قاموس مردانگیت، به شجاعت و غیرتت، حاج آقا دلنگرانتیم، سبز بمان.