گزارشی از حال و هوای «تکیه 200 ساله سادات اخوی» آخرین تکیه بازمانده از دوران قاجار
عزاداری بدون طبل و سنج، در همسایگی تاریخ!
خانمها با چادر مشكي. چند نفري يا تنها. بچههاي كوچكي را بغل كردهاند يا دست در دست بچههاي بزرگتر كوچه را طي ميكنند.
كوچه باريكتر ميشود. نيازي به پرس و جو نيست. با جمعيت قدم ميزنم و كوچهها را رد ميكنم و ميپيچم داخل يك فرعي. آرام آرام صدای روضه، را ميشنوم. همانطور آرام و سوزناك. نه خبري از بلندگوهاي ديجيتالي است و نه موسيقي و ريتم تند عزاداريهاي امروزي كه هيچ شباهتي به اندوه ندارد!
عمارت آجري بزرگي سر نبش كوچه باريك با پرچمهاي سياه سهگوش. عمارت قدیمی انگار با تمام ابهت و قدمتي كه ميگويند، كمر خم كرده و به عزاداران خوشآمد ميگويد. روی سردر قديمي با خط خوش نستعليق نوشته شده ؛«تكيه سادات اخوی».
همان تكيه قديمي و معروف.معروف نه به خاطر مداح مشهور و جمعيت زياد عزاداران و علامت 24 تيغه و همه آن چيزهايي كه اين روزها حسينيهها و تكيهها به آنها معروف شدهاند. نه، معروف به خاطر اصالتي كه هر چند كمي خاك گرفته اما هنوز پابرجاست. به خاطر دست نخوردن و همان طور كه بايد ماندن. دوباره همان حس عجيب سراغم ميآيد. همان حس خوب غمانگيز ... . كنار قديميترين تكيه تهران. تكيهاي كه بعد از نزديك به 200 سال هنوز هم به سبك همان روزها مراسم عزای حسین (ع) را برگزار ميكند. همان قدر ساده و متفاوت.
روزهاي اول محرم. اين وقت صبح نه ترافيك نه هل دادن و نه هياهو و نه هيچ چيز شبيه حسينيهها و تكيههاي معمولي. يك آرامش عجيب كه دلت نميخواهد تمام شود. آرامشي عجيب در آخرين تكيه بازمانده از دوران قاجار آن هم درست در قلب محله عودلاجان.
مقابل در ورودی مردانه، سینیهای پر از استکانهای سنتی معروف به «کمر باریک» روی میز به نظم، چیده شدهاند. خيلي عجيب است حتي پذيرايي هم به همان سبك سنتي باقي مانده. قبل از ورود به همه با استكانهاي كمر باريك و نعلبكي چاي يا قهوه تعارف ميكنند. گوشه نعلبكي هم يك تكه نان قندي. شنيده بودم پذیرایی با قهوه در حسينيهها، زمان قاجار رسم بوده اما ديدنش بعد از نزديك به 200 سال در يك تكيه تهران آن هم با قهوه ترک، واقعا عجیب است!
ورودی زنانه و مردانه جداست. درب كوچك چوبي اول كوچه براي مردان و در دوم انتهاي عمارت براي ورود زنان. ورود زنها بدون چادر ممنوع است. اما خودشان فكر همه جا را كردهاند. حتي چادر هم به زناني كه از اين موضوع اطلاعي نداشتند به امانت ميدهند.
بعد از گذشتن از در ورودي، چند پله پايين ميروم و بعد از دالان ورودي كوچك، وارد حياط اصلي تكيه ميشوم. حیاطي بزرگ که سقف آن را مانند خیمه با پارچه پوشاندهاند و زمین آن را فرش کردهاند. پارچهاي پر از طرحهاي سنتي و مذهبي كه به خوبي پيداست مثل خود حسينيه قدمت تاريخي دارد.
حتي نوع چينش مهمانان و عزاداران هم در اين تكيه متفاوت است يعني بر خلاف همه جاهاي ديگر زنان در وسط و دور تا دور منبر و روضهخوان و مردها در اطراف وروی ايوانها مینشینند و عزاداری میکنند. اين نوع چينش مهمانان از زمان قاجار تا به امروز در اين حسينيه به همين شكل باقي مانده است.
منبر قدیمی وسط حیاط هم جلب توجه ميكند. روضهخوان هم پله اول آن نشسته است. همان منبري كه مثل خود حسينيه حكايتهاي زيادي را با خود يدك ميكشد. همان منبر معروف که از قديم ميگفتند، با گذشتن از زیر آن، حاجتها مستجاب میشود و قنداقه چندین پادشاه ایران را نیز از زیر آن گذراندهاند.
اينجا همه چيز واقعا همان طور دست نخورده باقي مانده. بعد از چند دقيقه نشستن در جمع عزاداران،به كلي يادم ميرود كه پشت ديوارهاي اين عمارت كوتاه، شهر با چه سرعتي در حال قد كشيدن است. اما فقط ساختمان نيست همه چيز همان قدر سنتي و اصيل باقي مانده. اينجا شبيه يك موزه است، موزهاي براي عزاداري حضرت سيد الشهدا (ع).
حتي برنامه و نحوه مداحي هم در اين تكيه متفاوت است. بر خلاف بيشتر مراسمها كه شبها برگزار ميشود، در اين تكيه از اول تا 13 محرم هر روز صبح از ساعت 7 صبح تا اذان ظهر مراسم برگزار ميشود. روضهخوانها و سخنرانها يك ساعت به يك ساعت ميروند و نفر بعدي بر منبر مينشيند. تكيه مرتب پر و خالي ميشود. به نظر ميرسد اكثرا عزاداران ساكنين همين محلهها باشند. مردان و زناني كه بدون همهمه و هيجان و نگراني، هر صبح چند ساعتي را در تنها تكيه به يادگار مانده از قاجار ميگذرانند.
باني اين تكيه، حاج آقا سادات اخوي، يکي از رجال و اشخاص عاليرتبه زمان قاجار بوده و اين روزها هم اين تکيه بدست نوادگان او اداره ميشود. اما علت اينكه نام اين تكيه سادات اخوي شد اين است كه فتحعلی شاه قاجار به اولين مالك این تکیه «اخوی» میگفته و بعد از آن به تکیه «سادات اخوی» معروف شده است.
بيرون در تكيه از جواناني كه پذيرايي ميكنند، سراغ متولي تكيه را ميگيرم. با حميدرضا سادات اخوي، از بازماندههاي سادات اخويها كه تقريبا متولي اصلي تكيه است، آشنا میشوم. او درباره وقف این خانه قدیمی به عنوان تکیه میگوید: «قدیمیترین حسینیه ایران حسینیه سادات اخوی است. ساختمان تكيه سادات اخوي یکي از قديميترين ساختمانهاي چند دري اين محله است. حیاط بزرگي وسط ساختمان است و در اطراف حیاط اتاقهايي قرار دارد که خانمها در آن مينشينند و مردان برای عزاداری در ایوان مینشینند. يعني هنوز در این تكيه مثل دوران قاجار، زن و مرد با هم در مجلس حضور دارند و منبر در میان خانمها است، همان طور كه در قديم به دلیل نبود بلندگو همین وضعیت در مراسم آن زمان هم بوده. تزئینات این حسینیه هم بسیار ارزشمند و کار استادکاران برجسته است و برخی از این آثار و تزئینات نصب شده در تکیه از جمله پردهها قدمت 140 ساله دارد، پردههای شیروخورشید قدمت 120 سال، 80 سال و 90 ساله دارد».
خاندان سادات اخوی همه داراییشان را در بخشهای مختلف، وقف کردهاند، این خانه هم ارث 3 برادر بوده که یکی از برادران سهم 2 برادر دیگر را میخرد و آن را وقف حسینیه میکند و حدود 150 تا 200 سال قدمت دارد.
«از آن زمان تا به امروز مراسم ما به همان شيوه قديم باقي مانده. در این حسینیه از اول محرم تا سوم امام حسین(ع)، از اذان صبح تا اذان ظهر، آئینهاي مختلف عزاداری به شیوه قدیم برگزار ميشود، سه شب آخر محرم هم روز و هم شب عزاداری و هر شب تا ساعت 24 در تکیه رضا قلیخان آئین سوگواری برگزار میشود».
نزديكهاي ظهر است. تقريبا مراسم به پايان رسيده. يك عزاداري آرام و بدون طبل و سنج و دهل.جمعيت آرام آرام از تكيه بيرون ميآيند. جمعیت خانمها بیشتر است؛ احتمالا به دلیل ساعت برگزاری مراسم. زن مسني كنار پنجره خانه قديمي روبهروي تكيه نشسته و به آرامي سينه ميزند.جمعیت عجلهای برای بیرون آمدن ندارند. همان طور آرام و بيصدا درگاه قدیمی آجری را ترک میکنند و در كوچههاي باريك محو ميشوند.
کوچه تمام میشود. دوباره خیابانهای بزرگ و صدای گوش خراش بوق و ترمز و فریاد و ... .به تکیه فکر میکنم. به تکیه و سادات اخوی بزرگ. چه خوب که اینجا هنوز چراغی روشن است. باورش سخت است که درست در همین روزهای کشدار ترافیکی و شهری که گاهی برای نفس کشیدن هم هوا کم دارد، میشود سراغ این کوچههای آجری را گرفت و یک دل سیر در خلوت تاریخ آرام گرفت. ردپای كوچههايي باريك و گوشهاي دنج که تو را به آغوش تاریخ هول میدهد .جایی هر چند پر جمعیت اما شاید فراموش شده. فراموشی براي اشك ريختن و عزاداري درخلوت يك تكيه 200 ساله ... .
گزارش: پريا سپهری - عكس: محمد مهيمني