رویای روهینگیا یک فاجعه به تمام معناست با گفتار متنی به شدت ضعیف و شعارگونه، کارگردانی که اصرار دارد در تک تک فریم های فیلمش رد پایی از خود و ایدئولوژی اش به جا بگذارد
جاده های برفی اثر بی ادعا و ساده ای است. یک مستند گزارشی که تلاش کرده نگاه بی طرفانه ای داشته باشد و صرفا روایتگر یک معضل فرهنگی- اجتماعی باشد. اما به نظر می رسد فیلمساز آنقدر در حفظ این "نگاه بی طرفانه" وسواس به خرج داده که فیلم به روایتی خنثی و بی رمق تبدیل شده که با وجود پتانسیلی که در اتمسفر و شخصیتهایش وجود دارد، ...
همه چیز از یک آگهی روزنامه خراسان در مرداد سال 92 شروع میشود. از پیام فریده در هلند با این امید که خانواده گمشدهاش را پیدا کند: «من در مشهد به دنیا آمدم و در چند ماهگی یک خانم و آقای هلندی که به ایران آمده بودند مرا به فرزندی پذیرفتند. در صورت امکان میخواهم از شما کمک بگیرم شاید بتوانم پدر و مادر اصلیام را در مشهد ...
«دو متر قد با موهای زرد داشت. نوحه و روضه می خواند. برایش عرب و عجم و تربتی و غربتی فرقی نداشت. جنگ سوریه که پیدا شد قهرمانی خود را در آنجا خرج کرد.» پیرمرد، چهار جارو پشت دوچرخه دارد، پشت به پشت دیوار آفتاب زده نشسته و سایبان دست های چروکیده اش فقط نیمی از چهره اش را پوشانده است.