در میزگرد خبرگزاری رضوی بررسی شد؛
بازخوانی اندیشههای شهید هاشمینژاد در کلام همرزمانش
خبرگزاری رضوی ـ آزیتا ذکاء؛ شهید حجتالاسلام سیدعبدالکریم هاشمینژاد در اوایل دهه 10 در یکی از روستاهای باصفای شهر بهشهر دیده به جهان گشود و تمامی عمر بابرکتش در مسیر علم و مبارزه با رژیم منفور پهلوی گذشت و هنوز سه سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که سرانجام صبح روز هفتم مهرماه سال 1360 همزمان با سالروز شهادت حضرت جوادالائمه(ع) در دفتر حزب جمهوری اسلامی مورد سوء قصد منافقان کوردل قرار گرفت و مزد سالها مجاهدتش را با شهادت دریافت کرد.
در سیونهمین سالگرد این شهید والامقام برای بازخوانی گوشهای از زندگی علمی و سیاسی ایشان با شیخ غلامرضا اسدی و علیاصغر نعیمآبادی دو تن از همرزمانش به گفتوگو نشستیم تا پارهای از منش سیاسی و اندیشههای ناب شهید هاشمینژاد را به تصویر بکشیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
شاگرد آیتالله بروجردی و امام(ره)
حجتالاسلام غلامرضا اسدی در این نشست به خبرگزاری رضوی میگوید: «شهید هاشمینژاد به عنوان یک جوان پرتحرک، باانگیزه و پرتلاش به طور حماسهای از آرمانهای امام دفاع و پشتیبانی میکردند. ایشان معتقد بودند، مردم را باید از طریق علم بصیرت داد و با اسلام و انقلاب آشنا کرد. لذا کتاب «مناظره دکتر و پیر» را در همین رابطه با توجه به آن جوّ استبدادی به صورت داستان نوشتند.
ایشان مدتی در قم در درسهای آیتالله بروجردی و امام راحل(ره) شرکت میکردند و مورد لطف و عنایت این دو بزرگوار بودند. وقتی به مشهد آمدند در مشهد هم چند وظیفه بر عهده داشتند ابتدا به عنوان یک مدرس عالیمقام و درجه یک، درسهای مکاسب، رسائل و کفایه تدریس میکردند و با آن بیان گویا شاگردان زیادی را به خود جذب کرده بودند. من از سال 41 با ایشان آشنا شدم و در جلساتی که به عنوان مباحثه برای طلاب و بازاریها برگزار میکرد برای بحث و مناظره شرکت میکردم. علاوه بر اینکه مدرس عالیمقام حوزه بودند نسب به مسائل اجتماعی و سیاسی یک حساسیت خاصی داشتند. همچنین به طبقه محروم و مستضعف توجه داشته و سعی میکردند سطح آگاهی، بینش و شناخت آنها را بالا ببرند. رهبر معظم انقلاب، شهید هاشمینژاد و مرحوم آیتالله واعظ طبسی توانستند حوزه علمیه مشهد را متحول و مردم را در جهت این نظام و انقلاب بسیج کنند. در راهپیماییهای چند میلیونی مشهد، یک کدام از این سه تن صحبت میکردند».
دو سال با هم در زندان شهربانی بودیم
آقای اسدی که به مدت دو سال با شهید هاشمینژاد در زندان شهربانی بوده در اینباره نیز شرح میدهد: «سال 54 رهبر معظم انقلاب صبحها در مدرسه میرزاجعفر تفسیر قرآن میگفتند. یک ساواکی آمده بود یک اطلاعیه روی دیوار را بردارد که طلاب به سوی او حملهور شدند، درگیری شد و این درگیری به صحن انقلاب و سپس پایین خیابان کشیده شد. عدهای از طلبهها به همراه مرحوم آیتالله واعظ طبسی و شهید هاشمینژاد دستگیر شدند و به زندان شهربانی روانه گشتند. من هم آن زمان چهار سال در این زندان محبوس بودم که دو سال آن با حضور شهید هاشمینژاد گذشت. آن موقع در بند سیاسی زندان، گروههای مختلف جدا از هم فعال بودند و به اصطلاح «کمون» داشتند. شهید هاشمینژاد، آیتالله طبسی و طلاب کمون روحانیت را تشکیل میدادند. سعی میکردیم در محیط زندان مشکلی پیش نیاید، بنابراین ورزش میکردیم و جلسات بحث و درس هم برقرار بود، شهید هاشمینژاد تیم فوتبال داشت و من هم بسکتبال بازی میکردم. در این زندان بارها بین ما و مجاهدین خلق بحثهای مفصلی صورت میگرفت که از طرف ما بیشتر شهید هاشمینژاد وارد بحث با آنها میشد. شاید یکی از دلایلی که باعث شد بعدها به فکر ترور و شهادت ایشان بیفتند، همین مسئله باشد. از سال 1356 کم کم زندانیان روحانی را آزاد کردند، ابتدا آیتالله واعظ طبسی و بعد شهید هاشمینژاد آزاد شدند».
واقعه مسجد فیل در سال 42
علیاصغر نعیمآبادی یکی از همرزمان شهید هاشمینژاد بوده که بارها در کنار شهید هاشمینژاد و دیگر همرزمانش صحنههای مبارزه و راهپیماییهای میلیونی مردم مشهد را با دوربین شخصیاش به تصویر کشیده است. او در این نشست به آشنایی خود با این شهید اشاره و بیان میکند: «آشنایی من با این شهید گرانقدر به سال 1342 برمیگردد که ایشان در مهرماه همان سال مصادف با دهه فاطمیه در منزل آقای فاطمی منبر داشتند. منزل آقای فاطمی در کوچه عیدگاه نزدیک منزل ما قرار داشت و ما هم در مجالس روضهخوانی منزل ایشان شرکت میکردیم. آن زمان من حدود 13 سال سن داشتم که در جلسات مذهبی زیاد شرکت میکردم. شب آخر مجلس اعلام کردند از فردا شب آقای هاشمینژاد در مسجد فیل منبر دارند. هیئت پوستفروشها و کسبه محل میزبان مراسم دهه فاطمیه در مسجد فیل بودند که پرچم هئیت پوستفروشهای مشهد هم در داخل مسجد نصب شده بود.
در سیونهمین سالگرد این شهید والامقام برای بازخوانی گوشهای از زندگی علمی و سیاسی ایشان با شیخ غلامرضا اسدی و علیاصغر نعیمآبادی دو تن از همرزمانش به گفتوگو نشستیم تا پارهای از منش سیاسی و اندیشههای ناب شهید هاشمینژاد را به تصویر بکشیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
شاگرد آیتالله بروجردی و امام(ره)
حجتالاسلام غلامرضا اسدی در این نشست به خبرگزاری رضوی میگوید: «شهید هاشمینژاد به عنوان یک جوان پرتحرک، باانگیزه و پرتلاش به طور حماسهای از آرمانهای امام دفاع و پشتیبانی میکردند. ایشان معتقد بودند، مردم را باید از طریق علم بصیرت داد و با اسلام و انقلاب آشنا کرد. لذا کتاب «مناظره دکتر و پیر» را در همین رابطه با توجه به آن جوّ استبدادی به صورت داستان نوشتند.
ایشان مدتی در قم در درسهای آیتالله بروجردی و امام راحل(ره) شرکت میکردند و مورد لطف و عنایت این دو بزرگوار بودند. وقتی به مشهد آمدند در مشهد هم چند وظیفه بر عهده داشتند ابتدا به عنوان یک مدرس عالیمقام و درجه یک، درسهای مکاسب، رسائل و کفایه تدریس میکردند و با آن بیان گویا شاگردان زیادی را به خود جذب کرده بودند. من از سال 41 با ایشان آشنا شدم و در جلساتی که به عنوان مباحثه برای طلاب و بازاریها برگزار میکرد برای بحث و مناظره شرکت میکردم. علاوه بر اینکه مدرس عالیمقام حوزه بودند نسب به مسائل اجتماعی و سیاسی یک حساسیت خاصی داشتند. همچنین به طبقه محروم و مستضعف توجه داشته و سعی میکردند سطح آگاهی، بینش و شناخت آنها را بالا ببرند. رهبر معظم انقلاب، شهید هاشمینژاد و مرحوم آیتالله واعظ طبسی توانستند حوزه علمیه مشهد را متحول و مردم را در جهت این نظام و انقلاب بسیج کنند. در راهپیماییهای چند میلیونی مشهد، یک کدام از این سه تن صحبت میکردند».
دو سال با هم در زندان شهربانی بودیم
آقای اسدی که به مدت دو سال با شهید هاشمینژاد در زندان شهربانی بوده در اینباره نیز شرح میدهد: «سال 54 رهبر معظم انقلاب صبحها در مدرسه میرزاجعفر تفسیر قرآن میگفتند. یک ساواکی آمده بود یک اطلاعیه روی دیوار را بردارد که طلاب به سوی او حملهور شدند، درگیری شد و این درگیری به صحن انقلاب و سپس پایین خیابان کشیده شد. عدهای از طلبهها به همراه مرحوم آیتالله واعظ طبسی و شهید هاشمینژاد دستگیر شدند و به زندان شهربانی روانه گشتند. من هم آن زمان چهار سال در این زندان محبوس بودم که دو سال آن با حضور شهید هاشمینژاد گذشت. آن موقع در بند سیاسی زندان، گروههای مختلف جدا از هم فعال بودند و به اصطلاح «کمون» داشتند. شهید هاشمینژاد، آیتالله طبسی و طلاب کمون روحانیت را تشکیل میدادند. سعی میکردیم در محیط زندان مشکلی پیش نیاید، بنابراین ورزش میکردیم و جلسات بحث و درس هم برقرار بود، شهید هاشمینژاد تیم فوتبال داشت و من هم بسکتبال بازی میکردم. در این زندان بارها بین ما و مجاهدین خلق بحثهای مفصلی صورت میگرفت که از طرف ما بیشتر شهید هاشمینژاد وارد بحث با آنها میشد. شاید یکی از دلایلی که باعث شد بعدها به فکر ترور و شهادت ایشان بیفتند، همین مسئله باشد. از سال 1356 کم کم زندانیان روحانی را آزاد کردند، ابتدا آیتالله واعظ طبسی و بعد شهید هاشمینژاد آزاد شدند».
واقعه مسجد فیل در سال 42
علیاصغر نعیمآبادی یکی از همرزمان شهید هاشمینژاد بوده که بارها در کنار شهید هاشمینژاد و دیگر همرزمانش صحنههای مبارزه و راهپیماییهای میلیونی مردم مشهد را با دوربین شخصیاش به تصویر کشیده است. او در این نشست به آشنایی خود با این شهید اشاره و بیان میکند: «آشنایی من با این شهید گرانقدر به سال 1342 برمیگردد که ایشان در مهرماه همان سال مصادف با دهه فاطمیه در منزل آقای فاطمی منبر داشتند. منزل آقای فاطمی در کوچه عیدگاه نزدیک منزل ما قرار داشت و ما هم در مجالس روضهخوانی منزل ایشان شرکت میکردیم. آن زمان من حدود 13 سال سن داشتم که در جلسات مذهبی زیاد شرکت میکردم. شب آخر مجلس اعلام کردند از فردا شب آقای هاشمینژاد در مسجد فیل منبر دارند. هیئت پوستفروشها و کسبه محل میزبان مراسم دهه فاطمیه در مسجد فیل بودند که پرچم هئیت پوستفروشهای مشهد هم در داخل مسجد نصب شده بود.
شب سوم خیلی ازدحام جمعیت زیاد شد و مردم علاوه بر مسجد، در داخل کوچه و خیابان هم نشسته بودند و حتی در مجاورت مسجد، کاروانسرایی به نام زغال فروشها بود که مردم در این کاروانسرا و پشتبام آن هم حضور داشتند تا سخنرانی آقای هاشمینژاد را بشنوند. چون آن زمان برق مثل الان نبود با چراغهای توری پنچ شعله پایه بلند داخل خیابان و پیادهروها را روشن کرده بودند. این شهید به مناسبت دهه فاطمیه در مورد حقوق و آزادی زن صحبت میکردند و همچنین به تشریح مسائل روز که آن زمان هم لوایح ششگانه و انقلاب سفید شاه مطرح بود، میپرداختند. شب سوم پدرم گفت: امشب وضع فرق میکند و احتمال اینکه آقای هاشمینژاد دستگیر شود، خیلی زیاد است. آن شب با دیگر شبها فرق داشت. رفت و آمدهای مشکوک زیاد بود. کسانی بودند که حس میشد ساواکی هستند.
وسط مجلس چراغ برق یک دفعه خاموش شد، هدف قطع کردن سخنرانی شهید و اخلال در نظم مجلس توسط ساواکیها بود. وقتی شهید صحبتهایشان را ادامه دادند، برق دوباره روشن شد. اینجا بزرگترین خطا را رژیم کرد که در جمع مردم آمد و این صحنه را به وجود آورد. مردم به آقای هاشمینژاد ارادت داشتند، با سوابق ایشان آشنا بودند و آن شب سعی میکردند از دستگیری ایشان جلوگیری کنند. مأموران شهربانی کوچه مجاور که درب حیاط مسجد داخل آن بود را خلوت کرده و ماشین فلوکسی برای دستگیر کردن آقای هاشمینژاد آنجا مستقر کرده بودند. مردم جلوی کوچه را بستند و حتی یک نفر دوچرخهاش را بلند کرد و جلوی ماشین انداخت تا ماشین نتواند حرکت کند، اینجا بود که درگیری، تیراندازی و ضربوشتم شروع شد، تعداد زیادی مجروح و چند نفر مورد اصابت گلوله قرار گرفتند که دو نفر هم در بیمارستان به شهادت رسیدند، فشار و درگیری به حدی رسید که مردم نتوانستند مقاومت کنند و متفرق شدند».
فیلمبرداری صحنههای مبارزات با تشویق شهید هاشمینژاد
وی صحبتهایش را با عکاسی و فیلمبرداری صحنههای مبارزات مردم مشهد ادامه داده و میگوید: «با شروع مبارزات پر شور و حماسهساز مردم مشهد انگیزه پیدا کردم با دوربین شخصی خود وقایع انقلاب مشهد را ثبت کرده تا برای آیندگان مستند شود. البته تشویق رهبر معظم انقلاب و شهید هاشمینژاد هم در انجام فیلمبرداری کمکهای شایانی به من کرده بود.
پس از جدی شدن بازگشت امامخمینی(ره) به ایران، بختیار مانع ورود ایشان به کشور شد. علما در سراسر کشور تحصن کردند، علما، روحانیت و مبارزان مشهد هم در حرم مطهر امام رضا(ع) متحصن شدند. برای اولینبار قرار بود، فیلمها را در شب ۱۲ بهمنماه برای متحصنین در تالار آینه (ولایت) حرم مطهر به نمایش بگذارم. مدیریت تبلیغات اسلامی آستان قدس با توجه به اینکه از هماهنگی من با آیتالله واعظ طبسی بیخبر بود و تا آن زمان هم پخش فیلم در حرم مطهر سابقه نداشت، مانع شد و گفت: اول باید من ببینم و بعد فیلمها را پخش کنید. به ایشان گفتم: با حاج آقای طبسی صحبت کردم، ولی اصرار فایده نداشت. آنجا مستأصل دست به دامن شهید هاشمینژاد شدم و ایشان با مدیریت تبلیغات اسلامی صحبت کردند و ما توانستیم آن شب فیلم را برای متحصنین داخل تالار پخش کنیم».
آخرین ملاقات با شهید
آقای نعیمآبادی خاطره آخرین دیدار خود با شهید را چنین شرح میدهد: «بعد از انقلاب سوء قصد به جان شخصیتهای مهم انقلاب در دستور کار منافقان بود، به همین دلیل چندبار از جماران به شهید زنگ زده و سفارش امام خمینی(ره) را ابلاغ و گفته بودند که امام فرمودند: «آقای هاشمینژاد مراقب خودشان باشند. سه روز قبل از این حادثه نیز با شهید تماس گرفته بودند. خانه شهید در خیابان طالقانی و خانه ما در سیمتری احمدآباد واقع بود و تقریبا منازل هر دوی ما نزدیک هم قرار داشت. بارها به ایشان گفتم: اجازه دهید همراه شما باشم، ولی ایشان قبول نمیکردند. این اواخر بعد از ظهرها سرکار نمیرفتم، وقتی ایشان قصد برگشت به منزل داشتند با ماشین دنبال ماشینشان میرفتم و دورادور مراقب ایشان بودم. ظهر روز قبل از شهادت، ایشان جلوی منزل از ماشین پیاده شدند، به عقب برگشتند و ماشینم را دیدند، از ماشین پیاده شدم و جلو رفتم. بعد سلام و احوالپرسی، شهید گفتند: دنبال من آمده بودی؟ بیا داخل با هم ناهار بخوریم. خیلی هم اصرار کردند، ولی قبول نکردم و گفتم: منزل منتظرم هستند».
از پیکر شهید عکس گرفتم
وی در ادامه خاطرات خود از شهادت شهید هاشمینژاد سخن میگوید و میافزاید: «صبح روز شهادت شهید هاشمینژاد به محل کارم در جاده سرخس میرفتم، به میدان شهدا که رسیدم، خیابان عشرتآباد (هاشمینژاد فعلی) را بسته بودند، پلیس مانع ورود ماشینها به این خیابان میشد. آمدم که رد شوم، پلیس جلوی ماشینم را گرفت. پیاده شدم جریان شلوغی خیابان را پرسیدم، مردم گفتند: انفجار شده است. حدس میزدم باید انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی باشد. هراسان با ماشین به دل جمعیت زدم، راه باز شد و جلوی دفتر حزب که رسیدم، نتوانستم ترمز کنم و چرخ جلوی ماشین داخل جوی آب افتاد. سراسیمه از ماشین پیاده شدم و خودم را جلوی دفتر حزب رساندم، در بسته بود با مشت به در میکوبیدم، از بالای در که نگاه کردند و من را شناختند، در را باز کردند. پیکر غرق به خون شهید پشت در افتاده و امعاء و احشاء بدنش بیرون ریخته بود. با دیدن این صحنه پاهایم شول شد و روی زمین کنار پیکر شهید زانو زدم. بچهها گفتند: دوربینت همراهت است؟ سوئیچ ماشین را دادم، دوربین را برایم آوردند، از آن صحنه رقتبار عکس گرفتم. همان شب با بچهها به سردخانه بیمارستان امام رضا(ع) رفته، بیتوته کردیم و پشت در سردخانه برای شهید دعا و قرآن میخواندیم».
سخنرانی ویژه در مراسم
مدیرمسئول خبرگزاری رضوی نیز به مناسبت سالروز شهادت شهید هاشمینژاد به بیان خاطراتی از ایشان پرداخت و گفت: سالهای اول انقلاب قائممقام شورای فرهنگی تبلیغات اسلامی استان بودم و هماهنگی برنامههای فرهنگی مراسم شهر مشهد را انجام میدادم، اولین یا دومین روز قدس بود که امام آن سال را به عنوان روز قدس نامگذاری کرده بودند که راهپیمایی برگزار میشد. قرار بود پایان راهپیمایی یکی از سخنرانان برجسته کشوری در رواق امام خمینی(ره) که قبلا صحن امام خمینی(ره) بود به ایراد سخنرانی بپردازد.
وی ادامه داد: نزدیک در ورودی صحن که رسیدیم به دفتر مرحوم آیتالله واعظ طبسی تولیت فقید خبر دادند که سخنران نمیآید. ما کمتر از ۵ دقیقه زمان داشتیم که آنجا نزد شهید هاشمینژاد رفتم و درخواست کردم امروز شما سخنرانی پایان راهپیمایی را داشته باشید و ایشان هم قبول کردند. جالب است که سخنرانی روز قدس آن سال یکی از پرشورترین و پرمخاطبترین سخنرانیهای شهید هاشمینژاد بود و بارها از رادیو پخش شده است.
مدیر خبرگزاری رضوی با بیان اینکه بعد انقلاب بخش اندیشهشناسی در سازمان تبلیغات اسلامی استان ایجاد شد، تصریح کرد: در این بخش حدود ۵۰۰ جوان علاقمند به انقلاب در کلاسهای عقیدتی و سیاسی شرکت میکردند که شهید هاشمینژاد در این کلاسها تدریس داشتند. پس از انفجار دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی در هشتم شهریور سال ۶۰ که ترور شخصیتهای مهم انقلاب رو به افزایش بود. تصمیم گرفتیم کلاسهای شهید هاشمینژاد یک روز ثابت نباشد.
فیاضی افزود: بنابراین کلاسهای ایشان به صورت متغیر در طول هفته برگزار میشد. ششم مهرماه سال ۶۰ یک روز قبل از شهادتشان، یکی از افراد کلاس ایشان در مورد ریاستجمهوری رهبر معظم انقلاب که آن زمان کاندیدا شده بودند، سوال کرد که آیتالله خامنهای با دست صدمه دیدهشان میتوانند رئیسجمهور شوند، آقای هاشمینژاد برآشفته شده و گفتند: مگر رئیس جمهور با دستش میخواهد مملکت را اداره کند؟ با فکرش امورات مملکت را مدیریت خواهد کرد. دعا کنید ایشان رئیسجمهور شوند.
وی در پایان تأکید کرد: شخصیتهایی در کشور ترور شدند که هیچوقت جای آنها پر نخواهد شد. شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید هاشمینژاد و... از جمله افرادی هستند که هیچ وقت خلإ آنها را کس دیگر نتواند جبران کند.
وسط مجلس چراغ برق یک دفعه خاموش شد، هدف قطع کردن سخنرانی شهید و اخلال در نظم مجلس توسط ساواکیها بود. وقتی شهید صحبتهایشان را ادامه دادند، برق دوباره روشن شد. اینجا بزرگترین خطا را رژیم کرد که در جمع مردم آمد و این صحنه را به وجود آورد. مردم به آقای هاشمینژاد ارادت داشتند، با سوابق ایشان آشنا بودند و آن شب سعی میکردند از دستگیری ایشان جلوگیری کنند. مأموران شهربانی کوچه مجاور که درب حیاط مسجد داخل آن بود را خلوت کرده و ماشین فلوکسی برای دستگیر کردن آقای هاشمینژاد آنجا مستقر کرده بودند. مردم جلوی کوچه را بستند و حتی یک نفر دوچرخهاش را بلند کرد و جلوی ماشین انداخت تا ماشین نتواند حرکت کند، اینجا بود که درگیری، تیراندازی و ضربوشتم شروع شد، تعداد زیادی مجروح و چند نفر مورد اصابت گلوله قرار گرفتند که دو نفر هم در بیمارستان به شهادت رسیدند، فشار و درگیری به حدی رسید که مردم نتوانستند مقاومت کنند و متفرق شدند».
فیلمبرداری صحنههای مبارزات با تشویق شهید هاشمینژاد
وی صحبتهایش را با عکاسی و فیلمبرداری صحنههای مبارزات مردم مشهد ادامه داده و میگوید: «با شروع مبارزات پر شور و حماسهساز مردم مشهد انگیزه پیدا کردم با دوربین شخصی خود وقایع انقلاب مشهد را ثبت کرده تا برای آیندگان مستند شود. البته تشویق رهبر معظم انقلاب و شهید هاشمینژاد هم در انجام فیلمبرداری کمکهای شایانی به من کرده بود.
پس از جدی شدن بازگشت امامخمینی(ره) به ایران، بختیار مانع ورود ایشان به کشور شد. علما در سراسر کشور تحصن کردند، علما، روحانیت و مبارزان مشهد هم در حرم مطهر امام رضا(ع) متحصن شدند. برای اولینبار قرار بود، فیلمها را در شب ۱۲ بهمنماه برای متحصنین در تالار آینه (ولایت) حرم مطهر به نمایش بگذارم. مدیریت تبلیغات اسلامی آستان قدس با توجه به اینکه از هماهنگی من با آیتالله واعظ طبسی بیخبر بود و تا آن زمان هم پخش فیلم در حرم مطهر سابقه نداشت، مانع شد و گفت: اول باید من ببینم و بعد فیلمها را پخش کنید. به ایشان گفتم: با حاج آقای طبسی صحبت کردم، ولی اصرار فایده نداشت. آنجا مستأصل دست به دامن شهید هاشمینژاد شدم و ایشان با مدیریت تبلیغات اسلامی صحبت کردند و ما توانستیم آن شب فیلم را برای متحصنین داخل تالار پخش کنیم».
آخرین ملاقات با شهید
آقای نعیمآبادی خاطره آخرین دیدار خود با شهید را چنین شرح میدهد: «بعد از انقلاب سوء قصد به جان شخصیتهای مهم انقلاب در دستور کار منافقان بود، به همین دلیل چندبار از جماران به شهید زنگ زده و سفارش امام خمینی(ره) را ابلاغ و گفته بودند که امام فرمودند: «آقای هاشمینژاد مراقب خودشان باشند. سه روز قبل از این حادثه نیز با شهید تماس گرفته بودند. خانه شهید در خیابان طالقانی و خانه ما در سیمتری احمدآباد واقع بود و تقریبا منازل هر دوی ما نزدیک هم قرار داشت. بارها به ایشان گفتم: اجازه دهید همراه شما باشم، ولی ایشان قبول نمیکردند. این اواخر بعد از ظهرها سرکار نمیرفتم، وقتی ایشان قصد برگشت به منزل داشتند با ماشین دنبال ماشینشان میرفتم و دورادور مراقب ایشان بودم. ظهر روز قبل از شهادت، ایشان جلوی منزل از ماشین پیاده شدند، به عقب برگشتند و ماشینم را دیدند، از ماشین پیاده شدم و جلو رفتم. بعد سلام و احوالپرسی، شهید گفتند: دنبال من آمده بودی؟ بیا داخل با هم ناهار بخوریم. خیلی هم اصرار کردند، ولی قبول نکردم و گفتم: منزل منتظرم هستند».
از پیکر شهید عکس گرفتم
وی در ادامه خاطرات خود از شهادت شهید هاشمینژاد سخن میگوید و میافزاید: «صبح روز شهادت شهید هاشمینژاد به محل کارم در جاده سرخس میرفتم، به میدان شهدا که رسیدم، خیابان عشرتآباد (هاشمینژاد فعلی) را بسته بودند، پلیس مانع ورود ماشینها به این خیابان میشد. آمدم که رد شوم، پلیس جلوی ماشینم را گرفت. پیاده شدم جریان شلوغی خیابان را پرسیدم، مردم گفتند: انفجار شده است. حدس میزدم باید انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی باشد. هراسان با ماشین به دل جمعیت زدم، راه باز شد و جلوی دفتر حزب که رسیدم، نتوانستم ترمز کنم و چرخ جلوی ماشین داخل جوی آب افتاد. سراسیمه از ماشین پیاده شدم و خودم را جلوی دفتر حزب رساندم، در بسته بود با مشت به در میکوبیدم، از بالای در که نگاه کردند و من را شناختند، در را باز کردند. پیکر غرق به خون شهید پشت در افتاده و امعاء و احشاء بدنش بیرون ریخته بود. با دیدن این صحنه پاهایم شول شد و روی زمین کنار پیکر شهید زانو زدم. بچهها گفتند: دوربینت همراهت است؟ سوئیچ ماشین را دادم، دوربین را برایم آوردند، از آن صحنه رقتبار عکس گرفتم. همان شب با بچهها به سردخانه بیمارستان امام رضا(ع) رفته، بیتوته کردیم و پشت در سردخانه برای شهید دعا و قرآن میخواندیم».
سخنرانی ویژه در مراسم
مدیرمسئول خبرگزاری رضوی نیز به مناسبت سالروز شهادت شهید هاشمینژاد به بیان خاطراتی از ایشان پرداخت و گفت: سالهای اول انقلاب قائممقام شورای فرهنگی تبلیغات اسلامی استان بودم و هماهنگی برنامههای فرهنگی مراسم شهر مشهد را انجام میدادم، اولین یا دومین روز قدس بود که امام آن سال را به عنوان روز قدس نامگذاری کرده بودند که راهپیمایی برگزار میشد. قرار بود پایان راهپیمایی یکی از سخنرانان برجسته کشوری در رواق امام خمینی(ره) که قبلا صحن امام خمینی(ره) بود به ایراد سخنرانی بپردازد.
وی ادامه داد: نزدیک در ورودی صحن که رسیدیم به دفتر مرحوم آیتالله واعظ طبسی تولیت فقید خبر دادند که سخنران نمیآید. ما کمتر از ۵ دقیقه زمان داشتیم که آنجا نزد شهید هاشمینژاد رفتم و درخواست کردم امروز شما سخنرانی پایان راهپیمایی را داشته باشید و ایشان هم قبول کردند. جالب است که سخنرانی روز قدس آن سال یکی از پرشورترین و پرمخاطبترین سخنرانیهای شهید هاشمینژاد بود و بارها از رادیو پخش شده است.
مدیر خبرگزاری رضوی با بیان اینکه بعد انقلاب بخش اندیشهشناسی در سازمان تبلیغات اسلامی استان ایجاد شد، تصریح کرد: در این بخش حدود ۵۰۰ جوان علاقمند به انقلاب در کلاسهای عقیدتی و سیاسی شرکت میکردند که شهید هاشمینژاد در این کلاسها تدریس داشتند. پس از انفجار دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی در هشتم شهریور سال ۶۰ که ترور شخصیتهای مهم انقلاب رو به افزایش بود. تصمیم گرفتیم کلاسهای شهید هاشمینژاد یک روز ثابت نباشد.
فیاضی افزود: بنابراین کلاسهای ایشان به صورت متغیر در طول هفته برگزار میشد. ششم مهرماه سال ۶۰ یک روز قبل از شهادتشان، یکی از افراد کلاس ایشان در مورد ریاستجمهوری رهبر معظم انقلاب که آن زمان کاندیدا شده بودند، سوال کرد که آیتالله خامنهای با دست صدمه دیدهشان میتوانند رئیسجمهور شوند، آقای هاشمینژاد برآشفته شده و گفتند: مگر رئیس جمهور با دستش میخواهد مملکت را اداره کند؟ با فکرش امورات مملکت را مدیریت خواهد کرد. دعا کنید ایشان رئیسجمهور شوند.
وی در پایان تأکید کرد: شخصیتهایی در کشور ترور شدند که هیچوقت جای آنها پر نخواهد شد. شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید هاشمینژاد و... از جمله افرادی هستند که هیچ وقت خلإ آنها را کس دیگر نتواند جبران کند.