یادداشتی از استاد رسول جعفریان؛
آیا تفسیرها و تحلیلهای ما از قیام حسینی به خوانش قاجاری از عاشورا برگشته است؟
ما این وضعیت را درباره بسیاری از مسائل دینی داریم؛ مراجع که منبر نمیروند تا حقایق را بگویند؛ چون محتاطاند؛ دانشگاهیان هم با تودههای مردم سروکار ندارند و وظیفهشان هم تبلیغ دین نیست؛ میماند جماعت اهل منبر که از رسانههای عمومی، منابر مساجد و حسینیهها، دین را معرفی میکنند. وقتی وضعیت تحلیل کربلا چنین متکثر، پراکنده و اغلب نامستند باشد، وضعیت تحلیل دین نیز شبیه این خواهد بود. این روال، بخشی از پروسه رشد افکار ساده دینی گسترده و طبعاً کمعمق از معارف دینی در جامعه ماست؛ همانها که نمونههایش را در کلیپهای خندهدار از منبریها شاهدیم.
نکته دیگر این که بسیاری از اینها وابسته به جریانهای فکری خاصی هستند و به راحتی بر اساس برداشتهای خود، به هدایت آن جریانها و تأثیرگذاری روی مردم میپردازند. وقتی در سطح جامعه، این رویه حاکم باشد، تصور کنیم چه وضعیت آشفتهای از نظر فکر دینی پیش میآید. در حال حاضر، علاوه بر منبریهای روحانی مرد، هزاران راهنما و مرشد زن هم هستند که بر اساس مطالعاتشان و درسهایی که خواندهاند ـ که اغلب ضعیفتر از تحصیلات طلاب مرد است ـ در باره عاشورا و تطبیق آن بر روزگار ما و جایگاه این مفهوم و آن مفهوم، سخن میگویند. تقریباً هیچ مرکزی هم وجود ندارد که مطالب اینها را چک کند؛ و شاید اساساً این کار ممکن نباشد. در واقع کار میبایست از سرچشمه درست شود؛ که آن هم تقریبا محال است. حالا اگر مداحان را نیز اضافه کنیم ـ که هم شعر میخوانند و هم سبک دارند و هم به فکر هنر هستند و هم دین و فرهنگ و سیاست، همه را با هم یکجا میخواهند در مسیر درست (به زعم خود) هدایت کنند ـ عدد خلائق در این زمینه، بیشتر هم میشود.
اما بالاتر از اینها، یعنی بدتر، اینکه زمانی کارهای جدیتری درباره عاشورا میشد؛ حالا آن کارهای علمی بسیار اندک شده است. بیشتر آثار، ادبیات عاشورایی است؛ گاهی هم گردآوری متون؛ متونی که هیچکس نمیخواند و هرکسی از اهل منبر، هرچه
اما امروز با یک اثر از یک عالم بهنام روبهرو شدم و از تحلیلهای شگفتی که درباره عاشورا داشت تعجب کردم. البته شاید شما تعجب نکنید؛ چون مذاقها مختلف شده و دیگر «استناد» یا «درست» بهمعنای سنتی آن معنا ندارد؛ بلکه باید دید چه چیز به دل آدم میچسبد. ایشان در تحلیل عاشورا نوشتهاند: «ما باید جریان برگشت و توبه بنیاسرائیل را مطالعه کنیم تا راه برگشت خودمان روشن شود. آنها حدود چندهزار نفر از خود را در حال اطاعت کشتند [اشاره به آیه: فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم] تا آن خطایشان جبران شد. الآن هم این همه شهید که امت میدهد، در واقع کفّارهی مسامحهی روز عاشورا است. شاید مقداری از آن خون جبران شود. وفاداری این امت به امام زمان(ع) جبران آن بیوفایی است. این که از این امت، خونهایی ریخته میشود و اسیر و مفقودالاثر میدهند و دیگر مصائبی که در این راه تحمل میکنند، بسیار گران بهاست. فرصت، فرصت طلایی است. فرصت کفّاره این هزار و چندصد سالی است که امت نتوانسته است آن خون را جبران بکند. هزار سال دربهدری کشیدن، مشکل را حل نکرد؛ ولی تحمل وفاداری در بیستسیسال (عمر انقلاب اسلامی) مسأله را حل میکند. در آن هزار سال، بلا به سمت مردم میآمد؛ ولی در این بیست سال مردم به سمت بلا میروند… این به استقبال شهادت رفتن که در این دوران شاهدش هستیم، هرچند مقدارش نسبت به هزار سال اندک است، اما تأثیرش بیشتر است».
لطفا اگر وقت کردید، این متن را به چند جمله از یک تا ده، تفکیک کرده و در آن دقت کنید و ببینید نمونهای از تحلیلهای عجیب و غریب نسبت به عاشورا و وصل کردن آنها به امروز چه سرنوشتی پیدا کرده است. خون این همه شهید که در نسلهای بعد از عاشورا ریخته میشود، کفاره گناه نسلی است که آن زمان آن خطا را مرتکب شدند و… .
اگر کسی از من بپرسد، وضع فعلیِ تحلیلها و رفتار ما در ارتباط با عاشورا نسبت به بیست سال قبل تغییری کرده است یا نه، چه باید بگویم؟ آیا میتوانم بگویم به دوره میانی قاجار و تحلیلهای رایج آن دوره برگشتهایم؟ به نظرم چنین روالی خیلی هم طبیعی است و از این هم عقبتر خواهیم رفت؛ چرا که اصولاً ـ و اولاً ـ تفکر عقلی در میان ما ضعیف است؛ ثانیاً حکومت ما مایل به تقویت این امور است به هزار و یک دلیل؛ یکی از آن دلایل این که به هر حال نشان میدهد دیندار و حامی آنهاست؛ ثالثاً نوع تربیت دینی ما اقتضای این امر را دارد؛ شرایط هم همین را میطلبد؛ اصلاً حرفهای قدیم است که زنده میشود… و خیلی حرفهای دیگر.
منبع: مباحثات