۰
تاریخ انتشار
شنبه ۲۰ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۵۰
نگاهی به کتاب «استاد جابر عناصری» در شرح چاووشی‌خوانی‌ها؛

داستان فیض انوار رضا(ع)

داستان فیض انوار رضا(ع)
خبرگزاری رضوی- حسن رسول‌زاده؛ «سلطان علی بن موسی‌الرضا(ع)» پژوهشی در آیین‌های رضوی است؛ چیزی که از آن با عنوان «چاووشی» یاد می‌شود و چاووشی‌خوانی معنایی وسیع دارد. از دورباش و کورباش گفتن در مسیر حرکت پادشاهان گرفته تا آوازهایی مردمی در بدرقه یا پیشواز زائران امام رضا(ع) و کتاب «سلطان علی بن موسی‌الرضا(ع)» عمدتاً شعر همین آوازهای مردمی را گرد آورده است؛ آن هم به قلم استاد «جابر عناصری» که استاد تعزیه و پژوهشگر صاحب‌نظر این عرصه بوده است. از استاد مرحوم جابر عناصری پیش از این، کتاب «سلطان کربلا» هم منتشر شده است که شرح واقعه‌ی عاشورا و آیین‌های سوگواری اباعبدالله‌الحسین(ع) در ایران است.
کتاب، در شمیم اول با «شمه‌ای از زندگانی سلطان علی بن موسی‌الرضا(ع)» آغاز می‌شود و با «آغاز حرکت به روضه دارالقرار» و «عزم رحیل به طوس و خراسان» ادامه می‌یابد. در شمیم دوم، به معجزات آن حضرت اشاره می‌رود؛ از «ضامن آهو» و «آشکار شدن معجزه‌ی دیگر از دلبند پیغمبر» تا «در تابوت گذاشتن پیرزال فرزند خود را به گفته‌ی مأمون»؛ شمیم سوم اما شرح «شهادت ثامن‌الائمه امام رضا(ع) به روایت شبیه‌خوانان و تعزیه‌شناسان» است، شمیم چهارم در «فضیلت زیارت مرقد و مشهد حضرت رضا(ع)» و «توصیف اجمالی زیارت امام رضاست(ع)» و «وصایای اخلاقی حضرت علی بن موسی‌الرضا(ع)» و...؛ و شمیم‌های پنجم و ششم هم در «وصیت ثامن‌الحجج(ع) در مورد کفن و دفن آن حضرت» و «وداع با حضرت رضا(ع)» و «بازگشت از محضر ثامن‌الحجج(ع)» و «چاووشی‌نامه؛ ترانه‌ی عزیمت از مشهد الرضا(ع)»این شمایی از همه‌ی کتاب است.
«هنگامه‌ی غروب بود. ستیغ کوه استوار بینالود، آرام آرام به زیر سایه‌بان شب می‌رفت که «چاووش» پا در رکاب اسب کهر فشرد تا هنوز مجالی برای پنهان شدن تشت زرین خورشید باقی مانده و کوه هزارمسجد آفتاب زرین‌گیسو را در آغوش نگرفته، خود را به بلندای تپه‌ای برساند که «سناباد قدیم» و مشهدالرضای جدید آن‌سان که ابن حوقل در صوره‌الارض می‌نویسد: دُرّ شاهوار سبط نبی(ع) در دهکده‌ی سناباد از آن تپه ظاهر گردد.
اسب سپیدی با حمایل سبز، پیشاهنگ قافله بود و علم سبز بر دست چاووش استوار، و صلای البشاره بر دهان چاووش جاری که: هان زوار قدسی‌سرای معراجگاه کبوتران سرخ‌منقار آرام‌گرفته در کنار گنبد مطلا و آب‌خورده از آبشخور سقاخانه‌ی طلا و پناه‌آورده به موسی‌الرضا(ع)، صاحب ید بیضای شفا، غریب‌الغربا، پدر معدن جود و سخا، سرکرده‌ی اتقیا، برادر معصومه‌ی کبری و دارنده‌ی قبه‌ی طلا، هم... [در ف] چینی خانه چشم ماست. مژدگانی و مشتلق و گنبدنما، همان تحفه‌ی عاشقان درگاه موسی‌الرضا(ع) را حاضر کنید که باید از کجاوه‌ی شتران راهوار و جمازه‌های بادیه‌پیما بار برگیرید و به سراغ زائرسرای سلطان علی بن موسی‌الرض(ع) گسیل شود. چون دیده‌بان نقاره‌خانه‌ی حضرتی، اسب کهر مرا دیده و به تماشای اسبی با حمایل سبز، چشمان منور ساخت و به آوای خوش نقاره‌جفتی، صاحبان زوارخانه‌ها و زائرسراها را خبر کرده است؛ آن‌ها به استقبال شما خواهند آمد.
کهنسال‌مردی از تبار عاشقان ولایت و امامت، قطره اشکی از دو دیده‌ی نابینا به رخ زعفرانی خویش فرو ریخت. طفلان اشک، در بستر محاسن سپید پیرمرد، گهواره‌ای یافتند و پیرمرد دو لب خشکیده و عطشان و برشته از هُرم آفتاب را از هم گشوده و آهسته‌آهسته همراه نوای جرس زمزمه کرد:
ای شفابخش به اذن خدا
ملتجی گشته‌ام به درگاه شما
ای خدا یک دم دیگر مرا از این بلا
می‌رسانی بر حریم کبریا...»
این بخشی از پیش‌گفتار کتاب بود.
*
و این هم فرازی از شمیم دوم کتاب در شرح دعا کردن امام(ع) به جهت بارش باران:
«یکی از معجزات حضرت امام رضا(ع) در دیار طوس، التجا به خدا و درخواست باران رحمت از درگاه صاحب برکت، حضرت پروردگار بود که آن حضرت را نزد مردم عزیز و برت، و در چشم دشمنان خار نمود. روزی مأمون کسی را به خدمت امام فرستاد که اگر به طلب باران به صحرا می‌رفتید، بد نبود.
امام رضا(ع) فرمود: بلی، دیشب جدم رسول خدا(ص) را با امیرالمؤمنین(ع) در خواب دیدم، فرمودند که روز دوشنبه به دعای استسقا بیرون بروید که حق تعالی به دعای تو باران را نازل خواهد کرد...
اینک شرح این معجزه را از زبان میرزا اسماعیل سربار بروجردی، شاعر دربار ملک پاسبان آل‌الله بشنویم:
گوش کن ای تشنه‌ی ابر عطا
داستان فیض انوار رضا
آن شنیدم رحمه للعالمین
نفس پیغمبر امام هشتمین
در دیار توس چون مأوا نمود
دفتر توحید را انشا نمود
اندر آن‌سان از قضای آسمان
ابر رحمت رو گرفت از تشنگان
خشک شد گل‌های گلزار طرب
غنچه از لب‌تشنگی نگشود لب...
مظهر حق، خسرو مشکل‌گشا
حجت یزدان، ولی کبریا
گفت: فردا چون برآید آفتاب
رو به حق آرم به چشمان پر آب
از پی لب‌تشنگان با چشم تر
آب گیرم از خدای دادگر
روایت کرده‌اند که روز دیگر، آن حجت حق رو به دشت کرد و انبوهی از خلق با او همراه بود:
کرد جا بر منبر از بهر دعا
کرسی منبر شدش عرش خدا
چون خدا را خواند آن دارای دین
بانگ لبیک آمد از جان‌آفرین
امام علی بن موسی‌الرضا(ع) به التماس از درگاه باری‌تعالی درخواست باران نمود:
ناگهان دیدند خلقی آشکار
ابر رحمت شد عیان از هر کنار
پس آسمان از ابر عطا گوهرفشان گشت و مردم سر بر سجده نهادند...»
https://www.razavi.news/vdcd9x0j.yt0nn6a22y.html
razavi.news/vdcd9x0j.yt0nn6a22y.html
کد مطلب ۸۹۲۹۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما