خبرگزاری رضوی گزارش می دهد؛
زبان در شعرهای احمدی
چو خواستی که به رویت شود در دل باز امام احمد موسیالرضا وسیلت ساز
اگر نه احمد موسیالرضا پناه شدی خراب بودی احوال مردم شیراز
به هر مراد که کردی زیارت قبرش رسی به حاجت خود از خدای بندهنواز
بیا و از سر اخلاص خویش فاتحه خوان در آن مزار و بزار و بگوی با حق راز
امید بند چو داعی به فیض این سید به شرط آن که نهی سر بر آستان نیاز(مرادی، 1392: 54)
پس از آن و به ویژه با رواج مذهب تشیع از دورهی صفویه، سرایش شعر در مدح و منقبت این بزرگوار رو به فزونی نهاد و شاعرانی چون وقار شیرازی، راز شیرازی، محمدباقر اثنیعشری، داور، شوریده شیرازی، فرهنگ وصال و... به مدح این شخصیت والامقام پرداختند و تا کنون سرودن شعر برای حضرتش از افتخارات شاعران ایرانی و به ویژه شیرازی به حساب میآید.
در این مطلب سعی بر آن شده است که شعرهای سروده شده در مقام این بزرگوار، از هشتصد سال پیش تا کنون در دو حوزهی زبانی و رویکرد محتوایی بررسی شود.
1- زبان
تا پيش از مشروطيت شعر مخاطب خاص داشت و عوام از درك و فهم آن عاجز بودند. با انقلاب مشروطيت و هم زمان با رويدادهايي كه در اجتماع و فرهنگ مردم رخ داد، در ادبيات نيز انقلابي صورت گرفت كه در نتيجهی آن زبان نويسندگان و شاعران دچار تحول شد. در آن زمان شاعران ديگر مخاطبان خاص را براي شنيدن اشعارشان كافي نديدند و رو به تودهی مردم به بيان عقايد خود در شعر پرداختند و براي رسيدن به اين منظور مجبور به آسان كردن و زودفهم كردن اشعار خود شدند. در نتيجه كلمات استفاده شده و تركيبهاي ساخته شده در شعرهای قبل و بعد از مشروطيت تفاوت چشمگيري با هم دارند، اگر چه برخي از شاعران با توجه به تعصبگرايياي كه داشتند و دارند، همچنان با همان تصنع دست به سرايش شعر ميزنند. با اين حال، اشعاری را که در مدح حضرت شاهچراغ سروده شده است را میتوان در سه دستهی زبان سنتی، زبان نیمه سنتی و معیار قرار داد.
زبان سنتی را از سه دیدگاه میتوان بررسی کرد. اول در شعر آن دسته از شاعرانی که در زمانهای قبل از مشروطه به سرودن شعر پرداختهاند و در همان حال و هوای سبکهای ادبی رایج در عصر خود سخن راندهاند.
دستهی دوم که حیات شعری آنها همزمان با مشروطه و کمی بعد از آن است و با وجود شروع تحولات عظیم در زبان، در راستای کشاکش نوزَبانان و کهنهسرایان پیرو سرایش اشعار با همان سبک و سیاق سدههای قبل هستند.
دستهی سوم شاعرانی هستند که حیات شعری آنها به بعد از انقلاب میرسد و با وجود تغییرات اساسی در سبک و زبان شعری، باز هم زبان سنتی را بهترین زبان برای سرایش این دسته شعرها دانستهاند. به عنوان نمونه در دستهی اول کسانی چون: شاه داعی، راز شیرازی، داور، فرهنگ وصال و وقار شیرازی و در دستهی دوم: شعاع الملک، شوریده، عنایتالشریعه، سید محمدعلی منعمی، نورانی وصال و شمس اصطهباناتی و در دستهی سوم: احد دهبزرگی، محمد خلیل جمالی، عبدالله مرادی، غلام علی مهدیخانی و احمدعلی ازهار قابل ذکرند.
گروه شاعران نیمه سنتی، آن دسته از شاعرانی را شامل میشود که زبان شعری آنها به کهنگی سنتیسرایان نیست و از واژههای جدید نیز در اشعارشان استفاده کردهاند، اما به طور کامل زبان آنها ویژگیهای زبان معیار را ندارد. هنوز تخفیف حروف و کلمات در اشعارشان دیده میشود و در مواردی به سبکهای سنتی تأسی کردهاند. از شاعرانی چون خدیجه بهاری خوب نژاد، آذر زمانی، مرجان سیرماویان و پریوش عصفوری با این رویکرد میتوان یاد کرد. زبان معیار، زبان رسمی کشور است. زبانی که عامهی مردم آن را میفهمند و بر اساس آن تکلم میکنند. در این زبان دیگر از واژههای کهنه و منسوخ شدهی قرنهای گذشته نشانهای دیده نمیشود و واژهها، واژههای دنیای روزند. این استفاده از زبان در آثار شاعرانی چون عبدالحسین انصاری، محمد مرادی، سودابه مهیجی و ندا هدایتی به چشم میخورد.
در کنار این گونههای زبانی، سرایش اشعار در مدح حضرت شاهچراغ با زبان محاورهای نیز قابل مشاهده است. «زبان محاورهای سریعترین زبان در بیان پیام و اطلاعرسانی است. در واقع، زبان محاوره متناسب با مکان و زمان هر گروه و شیوهی ارتباط آنان متفاوت است. هرگاه زبان معیار، در طی مکالمه و انتقال بیان شفاهی که بیشتر بر پایهی سرعت در بیان است، تغییر شکل یابد؛ به آن صورت که واژهها به سمت کوچک شدن حجم، راحت شدن تلفظ و سریع شدن در گفتار حرکت کنند، زبان محاوره شکل گرفته است.»(مرادی، 1389: 69)
استفاده از زبان محاورهای برای سرودن با محتوای آیینی در دهههای دوم و سوم بعد از انقلاب اوج گرفت به گونهای که در شعر شاعران این نسلها میتوان با بسامد بیشتری به این شعرها برخورد.
حبیبالله حسینی میرآبادی و محمدصادق صالحی کوهنجانی از کسانی هستند که با این گونهی زبانی در مدح احمد بن موسی(ع) شعر سرودهاند:
صالحی کوهنجانی:
بیا شاه چراغ ای شاه شیراز دلم از دست غمها گشته پر خون
به امید تو دل اومد زیارت دلم رو از امیدش برنگردون(مرادی، 1390: 197)
حسینی میرآبادی
گلی خوشرنگ و بو در این دیاره که زوّارش هزاران در هزاره
دلم شد زائر این گل که جدّش رسول حضرت پروردگاره(همان: 168)
شعر لهجهای و گویشی که گونهی تغییر یافتهی شعر رسمی در سرزمینهای مختلف است به همراه ورود واژههای متفاوت و مصطلح در آن سرزمینها، همراه با تغییر در تلفظ بعضی از واژههای رسمی گونهای از زبان است که به طور نسبتاً گستردهای سهمی از شعرهای احمدی را به خود اختصاص داده است و به طبع به دلیل حضور این امامزاده در شیراز، گویش خاص مورد استفاده، لهجهی شیرازی است.
بیژن سمندر:
بسّهات منم خسّهات منم پابند گلدسّهات منم زنجیر عشقت همه جو بسّه به پام یا شاچراغ
(سمندر، 1374:76)
حمید روزیطلب
هَروَخ دِلُم اسيرِ وَرَم بادِ غُصه شد بُغضُم شكسّه شد تو شبسّون شاهچراغ
هر شب سلام من ميشه تقديم حضرتش صُبا بلند ميشم به غزل خون شاهچراغ (مرادی، 1390: 183)
حمیدرضا صابری:
دلوی شیرازیا خونهی فراغه وجود مردمشه مانند باغه
گرامیتر ز هر گل توی این باغ وجود حضرت شاه چراغه(همان:195)
از شاعرانی که به لهجهی شیرازی با این محتوا شعر سرودهاند، بیژن سمندر، حمید روزیطلب، حمیدرضا صابری، ملیحه جوریزی و اشرف رهنما میباشند. سرودن شعر به زبان كودك و نوجوان در ادبيات معاصر بسيار مورد توجه قرار گرفته است و ادبيات آييني نيز از اين توجه دور نيفتاده است. در این راستا در اشعار احمدی، سرودهی گلافروز عسگری قابل ذکر است:
افروز عسگری:
من یک کلاغ زاغی بالم سیاه رنگ است
در آسمان آبی پرواز من قشنگ است
گاهی کنار گنبد دلتنگ مینشینم
تا از بهار باغش یک شاخه گل بچینم
تا از بساط لطفش مهمانیام کند باز
پر میزنم به سوی شاه چراغ شیراز(همان:203)
دیگر گونههای زبان
از دیگر زبانهایی که شعرا به کمک آن به مدح احمد بن موسی(ع) پرداختهاند، زبان عربی است که به دلیل رابطهی تنگاتنگی که با ورود اسلام به ایران با زبان فارسی یافت، جزئی جداییناپذیر از ادبیات ایران شد:
عذرا صابری:
سَلامٌ عَلَيكَ بِاَلفِ سلام وَ لَيْس لَدَيَّ سِواها كلام
حَبيبي اَراكَ عَزيزُالبلاد لِاَنَّ بِلادي تُحبُّ الْكرام
وَ اَيُ كِرامٍ كَاَلِ النَّبي محمد و صِهْرِه امير الكلام
وحَسْبُكَ فَخْرا ًاَخوكَ الرضا جعَلْهُ الْهُ وَليَّ الْاَنام
فَيا ابن موسي جُعِلْتُ فِداكْ وَ لَوْ لَستُ اَهلاً لِهذا الْغَرام
ضعف تألیف
سخنسرایان و شاعران همواره و در هر عصری بر آنند که مفاهیم مورد نظر خود را آنگونه بیان کنند که شعرشان با معیارهای فصاحت و بلاغت فاصلهی زیادی نداشته باشد و برای رسیدن به این منظور از تمام امکانات زبانی بهره میگیرند. اما گاهی شاعر به دلایل گوناگون، به عنوان مثال برای پر کردن وزن و یا جور کردن قافیه، دست به کارهایی میزند که کلامش را از بلاغت دور میکند. یکی از این معیارهای دوری از کلام بلیغ ضعف تألیف است. برای ضعف تألیف تعریفهای مختلفی آوردهاند؛ چرا که این اصطلاح، در زمانهای مختلف و بسته به سبکهای گوناگون ادبی، معنای متفاوتی دارد، زیرا مفهوم آن رابطهی تنگاتنگی با طرز صحبت مردم زمان مورد بحث دارد. «جالب است که در برخی از فرهنگهایی که در هند نوشته شده(مثلاُ آنندراج یا غیاث اللغات) تعریف ضعف تألیف چنین آمده است: «آنچه برخلاف محاوره باشد». این نکتهی مهمی است و اساساً باید توجه داشت که سخن گفتن مردم همواره درست است و اشکال وقتی پیش میآید که میخواهند بنویسند.»(شمیسا، 1389: 70)
ضعف تألیف گاهی باعث پیچیدگی در لفظ و گاه باعث ایجاد تعقید معنایی میشود؛ که هر دوی این ایرادها کلام را دچار سستی و خواننده را گرفتار سردرگمی میکند.
شاعران توانا کمتر دچار ضعف تألیف میشوند، اما در شاعران ضیفتر این موارد بیشتر دیده شده است. یکی از این عیوب، عود ضمیر بر متأخر و یا استفادهی بیدلیل از ضمیر است:
ندا هدایتی:
چیزی نداشت گفت اگر بهترش شود نذر ضریح سبز تو باشد،...کبوترش(مرادی، 1390: 244)
در برخي موردها به علت حذف قسمتهاي مختلف جمله در پی مجبور بودن شاعر براي گنجاندن مقصود مورد نظر در وزني خاص و ضعف تأليف ناشي از آن شاعر به ناچار به موسيقي دروني شعر ضربه ميزند و مخاطب ناخودآگاه به دنبال بقيه اجزای جمله ميگردد:
مرجان سير ماويان:
افتخاري بس بزرگ از بهر ما بودن شاه چراغ(در) شهر ما(همان: 194)
مليحه جوريزي:
رضا برادر و شاه چراغ جانهايي و جان به عشق تو پيوسته مبتلا گردد(همان: 166)
و گاه شاعر به علت اجبار قافيهاي از مضموني استفاده ميكند كه در كل برعكس آنچه بايد باشد است. در شعر زير از سجاد اسدي:
دلتنگ توام شاه چراغ اي همه خوبي آنگونه كه دريا شده دلتنگ سبويي(همان:155)
شاعر به اجبار وزن و قافيه خود را به دريا و شاهچراغ را به سبو تشبيه كرده است كه به بار معنايي شعر لطمهی سختي زده است. بسامد این نوع ضعفها بالاست و به ویژه در شعر شاعران نسل دوم و سوم بعد از انقلاب بیشتر به چشم میخورد.