گفتوگوی خبرگزاری رضوی با پسر یکی از شهدای بمبگذاری حرم مطهر رضوی؛
آرزوی شهادت رزمنده دفاع مقدس که در حرم رضوی محقق شد
خبرگزاری رضوی ـ آزیتا ذکاء؛ بیستوهفت سال قبل بیستوهفت نفر از سراسر کشورمان و حتی از پاکستان به مضجع شریف امام مهربانیها دعوت شدند تا در پاکترین نقطه جهان که از آن به عنوان قطعهای از بهشت یاد میشود، شهادت را از آن خود کنند.
شهید سیابعلی آذری هم یکی از همان بیستوهفت شهید حادثه دلخراش بمبگذاری حرم مطهر رضوی است که قرار نبود خردادماه به مشهد سفر کند. زمین کشاورزی و داشتن دام به او این مجال را نمیداد که در نیمه اول سال راهی زیارت ارباب خود شود. اما چند روز قبل از شهادت در عالم رویا از او دعوت میشود تا دنیا را وا نهد و به مشهد بیاید تا از این شهر مقدس راهی دیار باقی شده و مشمول آیه «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» گردد.
قصه این شهید با بقیه شهدا فرق دارد او در دوران جنگ تحمیلی سرباز بود و آرزوی شهادت داشت، اما مقام یک شهید را شش سال بعد جنگ، در جوار مولا و ارباب خود علیبنموسیالرضا(ع) از آن خود کرد. فرارسیدن 31 شهریورماه مصادف با سالروز آغاز دوران دفاع مقدس فرصتی حاصل شد با عسگر آذری پسر این شهید گفتوگویی انجام دهیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
بیست و هفت سال از واقعه دردناک بمبگذاری حرم مطهر امام رضا(ع) و هتک حرمت به ساحت مقدس امام رضا(ع) میگذرد. اگر به آن سالها برگردیم چه خاطراتی در ذهن شما تداعی میشود؟
زمان شهادت پدرم من پسربچهای چهار ساله بودم و خاطرات چندانی از آن دوران ندارم. تمام خاطرات من یادآوری آنها از سوی مادرم و عمویم بوده است. پدرم نذر داشت که هر ساله برای زیارت به مشهد بیاید. سال 1373 سومین سال ادای نذر او بود که به شهادتش در جوار امام رضا(ع) انجامید.
پدرتان هر سال برای ادای نذرش تنها به مشهد میآمد؟
بله. پدرم شغلش کشاورزی و دامداری بود به خاطر کاشت و برداشت محصولش نمیتوانست نیمه اول سال به مشهد بیاید. همیشه پائیز به مشهد میآمد. اما سال 1373 یک خوابی دیده بود که به خاطر آن خواب زودتر به مشهد آمد و با شهادتش برای همیشه ما را تنها گذاشت.
شهید چه خوابی دیده بود که به خاطر آن در ماه محرم عزم سفر به مشهد کرد؟
چند روز قبل از عاشورا پدرم در عالم خواب یک آقای بلند بالا با شال سبز و محاسن بلند میبیند که از او دعوت میکند زودتر به مشهد بیاید. آن آقا روی زود آمدن پدرم به مشهد تأکید داشت و اینکه مدارکش هم همراهش باشد.
نذر شهید چه بود که هر ساله بار سفر میبست و به زیارت امام رضا(ع) مشرف میشد؟
پدرم در زمان جنگ تحمیلی سرباز بود با چند نفر از دوستانش در منطقه سردشت از ترس جان که از دو طرف دشمن و خودی میزدند به غاری پناه میبرند. پدرم برای خلاص از آن مخمصه، نذر میکند هر ساله به پابوسی امام رضا(ع) بیاید.
آرزوی شهادت نداشت که نذر کرده بود سالم بماند هر ساله به زیارت امام رضا(ع) بیاید؟
آرزوی شهادت داشت و برای عمویم تعریف کرده بود، زمانی که داخل غار گیر کرده بودند برای نجات خود و دوستانش دعا کرده و به خدا گفته بود، خدایا من از مرگ نمیترسم یکبار دیگر بتوانم خانوادهام را ببینم، بعد دیدن آنها من آماده شهادت هستم.
خانواده چطور متوجه شهادت پدرتان شد؟
خواهرم تازه به دنیا آمده و 40 روزه بود که پدرم به مشهد رفت، قطعا مادرم با این وضع نمیتوانست به مشهد بیاید و پیگیر پیکر پدرم شود. عمه و شوهر عمهام که در تهران ساکن هستند، وقتی خبر بمبگذاری حرم مطهر را شنیدند به مشهد رفته و از روی مدارک همراه پدرم، جنازهاش را پیدا کردند و به روستای خودمان در قوشا آورده و به خاک سپردند.
به عنوان تنها پسر شهید تصمیم نداشتید نذر پدر خود را هر ساله ادامه دهید؟
مادرم بعد شهادت پدرم مریض شد و نیاز به مراقبت داشت. لذا من به خاطر مادرم ازدواج نکردم و از او پرستاری میکنم. به مادرم گفته بودم اولین حقوقم را بگیرم با هم به زیارت امام رضا(ع) خواهیم رفت که با دریافت حقوقم از آموزش و پرورش عازم مشهد شدیم.
حرم تداعی روزهایی است که پدرم در این مضجع شریف به شهادت رسید به همین خاطر آمدن به مشهد خاطرات آن سال را برای مادرم زنده میکند. لذا هر دو یا سه سال به مشهد میآئیم تا مادرم با یادآوری شهادت پدرم کمتر اذیت شود.
شهید سیابعلی آذری هم یکی از همان بیستوهفت شهید حادثه دلخراش بمبگذاری حرم مطهر رضوی است که قرار نبود خردادماه به مشهد سفر کند. زمین کشاورزی و داشتن دام به او این مجال را نمیداد که در نیمه اول سال راهی زیارت ارباب خود شود. اما چند روز قبل از شهادت در عالم رویا از او دعوت میشود تا دنیا را وا نهد و به مشهد بیاید تا از این شهر مقدس راهی دیار باقی شده و مشمول آیه «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» گردد.
قصه این شهید با بقیه شهدا فرق دارد او در دوران جنگ تحمیلی سرباز بود و آرزوی شهادت داشت، اما مقام یک شهید را شش سال بعد جنگ، در جوار مولا و ارباب خود علیبنموسیالرضا(ع) از آن خود کرد. فرارسیدن 31 شهریورماه مصادف با سالروز آغاز دوران دفاع مقدس فرصتی حاصل شد با عسگر آذری پسر این شهید گفتوگویی انجام دهیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
بیست و هفت سال از واقعه دردناک بمبگذاری حرم مطهر امام رضا(ع) و هتک حرمت به ساحت مقدس امام رضا(ع) میگذرد. اگر به آن سالها برگردیم چه خاطراتی در ذهن شما تداعی میشود؟
زمان شهادت پدرم من پسربچهای چهار ساله بودم و خاطرات چندانی از آن دوران ندارم. تمام خاطرات من یادآوری آنها از سوی مادرم و عمویم بوده است. پدرم نذر داشت که هر ساله برای زیارت به مشهد بیاید. سال 1373 سومین سال ادای نذر او بود که به شهادتش در جوار امام رضا(ع) انجامید.
پدرتان هر سال برای ادای نذرش تنها به مشهد میآمد؟
بله. پدرم شغلش کشاورزی و دامداری بود به خاطر کاشت و برداشت محصولش نمیتوانست نیمه اول سال به مشهد بیاید. همیشه پائیز به مشهد میآمد. اما سال 1373 یک خوابی دیده بود که به خاطر آن خواب زودتر به مشهد آمد و با شهادتش برای همیشه ما را تنها گذاشت.
شهید چه خوابی دیده بود که به خاطر آن در ماه محرم عزم سفر به مشهد کرد؟
چند روز قبل از عاشورا پدرم در عالم خواب یک آقای بلند بالا با شال سبز و محاسن بلند میبیند که از او دعوت میکند زودتر به مشهد بیاید. آن آقا روی زود آمدن پدرم به مشهد تأکید داشت و اینکه مدارکش هم همراهش باشد.
نذر شهید چه بود که هر ساله بار سفر میبست و به زیارت امام رضا(ع) مشرف میشد؟
پدرم در زمان جنگ تحمیلی سرباز بود با چند نفر از دوستانش در منطقه سردشت از ترس جان که از دو طرف دشمن و خودی میزدند به غاری پناه میبرند. پدرم برای خلاص از آن مخمصه، نذر میکند هر ساله به پابوسی امام رضا(ع) بیاید.
آرزوی شهادت نداشت که نذر کرده بود سالم بماند هر ساله به زیارت امام رضا(ع) بیاید؟
آرزوی شهادت داشت و برای عمویم تعریف کرده بود، زمانی که داخل غار گیر کرده بودند برای نجات خود و دوستانش دعا کرده و به خدا گفته بود، خدایا من از مرگ نمیترسم یکبار دیگر بتوانم خانوادهام را ببینم، بعد دیدن آنها من آماده شهادت هستم.
خانواده چطور متوجه شهادت پدرتان شد؟
خواهرم تازه به دنیا آمده و 40 روزه بود که پدرم به مشهد رفت، قطعا مادرم با این وضع نمیتوانست به مشهد بیاید و پیگیر پیکر پدرم شود. عمه و شوهر عمهام که در تهران ساکن هستند، وقتی خبر بمبگذاری حرم مطهر را شنیدند به مشهد رفته و از روی مدارک همراه پدرم، جنازهاش را پیدا کردند و به روستای خودمان در قوشا آورده و به خاک سپردند.
به عنوان تنها پسر شهید تصمیم نداشتید نذر پدر خود را هر ساله ادامه دهید؟
مادرم بعد شهادت پدرم مریض شد و نیاز به مراقبت داشت. لذا من به خاطر مادرم ازدواج نکردم و از او پرستاری میکنم. به مادرم گفته بودم اولین حقوقم را بگیرم با هم به زیارت امام رضا(ع) خواهیم رفت که با دریافت حقوقم از آموزش و پرورش عازم مشهد شدیم.
حرم تداعی روزهایی است که پدرم در این مضجع شریف به شهادت رسید به همین خاطر آمدن به مشهد خاطرات آن سال را برای مادرم زنده میکند. لذا هر دو یا سه سال به مشهد میآئیم تا مادرم با یادآوری شهادت پدرم کمتر اذیت شود.