۰
تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۰۴
خبرگزاری رضوی به مناسبت روز جهانی معلولان گزارش می دهد:

توان یابانی با استعداد و انگیزه بالا/ لزوم حمایت برای خودکفایی

توان یابانی با استعداد و انگیزه بالا/ لزوم حمایت برای خودکفایی
به گزارش خبرگزاری رضوی- مرضیه وحدت؛ بسیاری این جمله را شنیده ایم که «معلولیت محدودیت نیست» و به عبارتی کسانی که معلول هستند روحیه بسیار قوی تری دارند و از توانایی های بالقوه ای برخوردار هستند و بسیار می بینیم که افراد معلول در زمینه های مختلف علمی، ورزشی، پزشکی و هنری موفق عمل کرده اند و نام آنها در لیست نخبگان قرار می گیرد. اما کدام یک از ما می توانیم یک روز مانند معلولین و با مشکلاتی که دست و پنجه نرم می کنند زندگی کنیم. معلولانی که در حصار دیوار تنهایی زندگی می کنند و برای تمام ضروریات زندگی خود محتاج دیگران هستند. عده ای به دلیل عدم توان پرداخت هزینه های مالی مجبور هستند تا فرزند خود را به آسایشگاه بسپارند و غم دوری فرزند را تحمل نمایند و عده ای دیگر نیز تمام توان خود را بر این گذاشته اند که از معلول خود هر چند هزینه های گزافی دارد مراقبت کنند و اگر چه فقط ماهیانه مبلغی اندک به عنوان مستمری معلولیت را دریافت می کنند اما اجر و ثواب و مهر والدینی، از حضور فرزند دلبندشان به آسایشگاه معلولین ممانعت می کند. با نگاهی به اطراف خود در میان اقوام دور و نزدیک و همسایه به وضوح این معلولان را می بینیم عده ای جسمی و حرکتی و عده ای دیگر معلولیت دارای ذهنی هستند.
 
اصلا احساس نمی کنم که معلول هستم
اکثر روزهایی که به محل کارم می روم معلولی را با ویلچر برقی می بینم که حتی برای حرکت ویلچر با چانه خود دکمه ویلچر را فشار می دهد، مرتضی در ویلچر خود انواع شانه، دستمال جیبی، ناخن گیر و لوازم کوچک را در روی میزی که به ویلچر تعبیه شده است  می فروشد. او فقط می تواند سرخود را حرکت دهد، قیمت محصولات بر روی هر محصول نوشته شده است و هر کس می خواهد چیزی بخرد خودش آن کالا را بر می دارد و پولش را در جیب مرتضی می گذارد و مرتضی با لبخند تشکر می کند. وقتی می پرسم چرا این همه سختی را تحمل می کنی می توانی در خانه بنشینی؟ در حالی که گنگ حرف می زند می گوید: من کار کردن را دوست دارم، مرد باید کار کند وقتی درخانه بیکار هستم احساس ضعف و ناتوانی می کنم ولی الان بسیار خوشحالم و اصلا احساس نمی کنم معلول هستم.
 
معلولان ما حتی در رفت و آمد خود مشکل دارند
فاطمه مادر جوانی که دارای دو فرزند است و فرزند دوم او بعد از 8 ماهگی دچار معلولیت می شود، می گوید: وقتی متوجه شدم که فرزندم نمی نشیند به بهداشت محله مراجعه کردم و او مرا به دکتر مربوطه ارجاع داد، بعد از آزمایش و ام آر ای متوجه معلولیت فرزندم شدم. آنجا دنیا برسرم خراب شد؛ همیشه می گفتم خدایا چرا من؟ این جمله تیتر وار جلو چشم من بود تا اینکه فرزندم به کلینیک توان بخشی بردم، آنجا بود که دیدم دختر کوچولوی من از بسیاری از بچه ها بهتر است و باید بگویم دو سال طول کشید تا با این وضعیت و این موضوع که فرزندم معلول است کنار بیایم.
فاطمه از بی مهری مسئولان نیز می گوید: همسر من یک کارگر است و ما در تهیه پوشک فرزندم مانده ایم چه برسد به نیازهای دیگر او. اما متاسفانه بهزیستی آن گونه که باید حمایت نمی کند، چند سال طول کشید تا توانستم ویلچری برای کودکم بگیرم، اسپلنت هایی که برای پای دخترم می گیرم هزینه های گزافی دارد و هر سال باید این ها عوض شود و یکی دیگر سفارش دهم. نمی دانم چه کسی باید به داد معلولانی چون دختر من که نه توانایی راه رفتن را دارند و نه حرف زدن باید برسد.
او می افزاید: من و همسرم دخترمان از جانمان عزیزتر است و هیچ گاه فکر این که به دلیل عدم توان مالی به آسایشگاه ببریم را نمی کنیم ولی از مسئولین می خواهم به داد این قشر که به جرائت می توانم بگویم در جامعه ما هیچ جایگاهی ندارند برسند.خودم دیدم که معلولی با ویلچر می خواست از اتوبوس پیاده شود و راننده چند بار به او غرولند زد که چرا شما بیرون می آیید در منزل بمانید من نمی توانم شما را جابجا کنم. این گفته راننده برای من که فرزند معلول دارم مانند چماقی بر سر من بود. این نشان می دهد که هنوز جامعه ما آمادگی پذیرش معلول را ندارد و معلول حتی در رفت و آمدهای خود با مشکل مواجه است.
 
یک روز بیا با من زندگی کن ببینی نگه داری از معلول چقدر سخت است
رقیه نیز مادر سه فرزند معلول نیز به من می گوید: فرزند اول من بعد از اتمام دبیرستان، کم کم از ناحیه پا معلول شد و کار به جایی رسید که با ویلچر جابجا می شد و متاسفانه در 20 سالگی فوت کرد، من آنجا فکر اینکه شاید بیماری ژنتیکی باشد را نمی کردم تا اینکه فرزند سوم من در دبیرستان به ناگاه با تب معلول شد و دیگر نتوانست راه برود و به فاصله سه تا 4 سال بعد دو خواهر دیگر او نیز به همین درد مبتلا شدند و روز به روز این معلولیت از ناحیه پا شدت می گرفت.
او می گوید: فرزندانم از خانه بیرون نمی آمدند و اگر کسی به خانه ما می آمد از اتاق بیرون نمی آمدند و همیشه ناراحت بودند. من و همسرم نیز هم به شدت ناراحت که چرا چنین اتفاقی افتاده تا اینکه خاله ام به خانه ما آمدند و با من و دخترانم صحبت کردند و اینکه دخترانم در دوره هایی که بهزیستی برگزار می کند شرکت کنند. ما به همراه ایشان به بهزیستی مراجعه کردیم . پزشکی که در بهزیستی دخترانم را ویزیت کرد  با دیدن سه فرزند معلول ما بسیار ناراحت شد. بعد از اینکه دخترانم تحت پوشش بهزیستی قرار گرفتن در کلاس های مختلف شرکت کردند و از آن موقع روحیه شان بسیار خوب شد و دیگر مانند گذشته احساس پوچی نمی کردند و ناراحت نبودند. الان نیز دختر سومم به دانشگاه می رود و بسیار شاد و فعال است. دو دختر دیگرم نیز در کلاس های هنری شرکت می کنند.
رقیه می گوید: من از آینده فرزندانم بسیار نگرانم اینکه چه آینده ای دارند آنها برای ضروریات زندگی به من محتاج هستند؛ در این چند سال یک مسئول نیامد بگوید دست شما درد نکند سه معلول را نگه داری می کنی. درست است فرزندانم هستند اما من بیش از 50 بهار را گذرانده ام و کم کم توانایی سالهای جوانی را برای نگه داری آنها را ندارم و البته دوست دارم در کنارخودم باشم. و خطاب به من می گوید: «یک روز بیا با من زندگی کن ببینی نگه داری از معلول چقدر سخت است».
 
قدر سلامتی خود را بدانید
محبوبه، مرضیه و راضیه سه دختر او نیز می گویند، بیایید ببینید چگونه در حصار تنهایی زندگی می کنیم. توان اینکه از یخچال چیزی برای خود بر داریم نداریم. ما هم دوست داریم مثل دیگران راه برویم به خوانندگان بگویید قدر سلامتی خود را بدانند ....
 
https://www.razavi.news/vdcivraq.t1a532bcct.html
razavi.news/vdcivraq.t1a532bcct.html
کد مطلب ۶۴۲۹۸
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما