۰
تاریخ انتشار
شنبه ۸ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۳۲
پرونده شعر عاشورایی/

«خلسۀ خون»؛ غزلی عاشورایی از نادر بختیاری

به گزارش خبرگزاری رضوی در تهران، شعر پیش رو در مجموعه شعر عاشورایی «من می‌گویم شما بگریید» به گردآوری علیرضا قزوه آمده است:
 
«خلسۀ خون»

ظهری غریب بود و به صحرا شدم خموش
«باریده بود عشق بر ادراک خاک، دوش»
 
از دور، چند خیمه هویدا در التهاب
وآن سوی‌تر، سواد سپاهی که در سراب
 
نزدیک‌تر که آمدم آهم زبانه زد
آهی که چرخ خورد و مرا تازیانه زد
 
دانستم آنکه باز بسی دیر کرده‌ام
این بار نیز تکیه به تقدیر کرده‌ام!
 
دیدم که ذوالجناح چو کوه ایستاده است
آن سو، زنی در اوج شکوه ایستاده است
 
دیدم زمان، زمان وداعی‌ست دیدنی
در چشم او ز اشک سماعی‌ست دیدنی
 
دیدم که عشق، تیغ دودم برگرفته است
دیدم حسین هیئت حیدر گرفته است
 
لال تحیر، آینه‌سان، شب نداشتم
می‌خواستم بتازم و مرکب نداشتم
 
می‌خواستم به خلسۀ خون آشنا شوم
هفتاد و سومین سر از تن جدا شوم
 
در آن میان، حدوث و قدم مست عشق بود
آری، لگام مرگ و ستم دست عشق بود
 
وقتی که تاخت تشنه به سوی معاد خون
برخاست از مهابت او گردباد خون
 
هر سو گریختند شغالان و روبهان
 پنهان شدند در پی خود خیل گمرهان!
 
 آن دم امام در تَف "أمن یجیب" ، ماند
 دم دركشید و أشهد خود را غریب خواند
 
 در چار سوی عرصۀ خون ، راند و گریه كرد
 بر هر شهید فاتحه‌ای خواند و گریه كرد
 
 آنگاه عرصه بر نفس او سپند شد
 بانك "فیا سیوف خذینی" بلند شد
 
 آشفت لُجه لُجۀ خون مباح را
 مهمیز كوفت هیمنۀ ذوالجناح را
 
 پیچید شور حیدر كرار در سرش
 آتش گرفت نعرة الله اكبرش
 
 یك‌باره تاختند بر او تیغ‌های مرگ
 آهن گداختند در او تیغ‌های مرگ
 
 آنگونه كشتشان كه رمق در تنش نماند
 جز تیر و زخم بر بدن روشنش نماند
 
اسلام کفر تن به مجوس و مجوسه زد
دیدم که تیغ بر رگ خورشید بوسه زد
 
روحی بلند همچو ملائک خروج کرد
روحی که بال و پر زد و قصد عروج کرد
 
آن روح در طواف به گِرد امام شد
وآن حج ناتمام بدین‌سان تمام شد...
https://www.razavi.news/vdcaien6.49nae15kk4.html
razavi.news/vdcaien6.49nae15kk4.html
کد مطلب ۱۸۳۳۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما