پرونده شعر عاشورایی/
بخشی از ترکیب بند صباحی بیگدلی در رثای امام حسین(ع)
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رضوی در تهران، صباحی بیگدلی از شاعران دوران زندیه و متولد قرن ۱۲ خورشیدی است. او را از پیشگامان مکتب بازگشت ادبی و استاد فتحعلی خان صبای کاشانی میدانند. تاریخ تولد او مشخص نیست اما در سال ۱۲۱۳ ه.ق وفات یافته است. ترکیببند او که در استقبال ترکیببند مشهور محتشم کاشانی سروده شده از مشهورترین آثار اوست. صباحی بیگدلی به سرودن مرثیه و نوشتن ماده تاریخهای هنرمندانه مشهور است.
اینک بندی از ترکیببند مشهور او را تقدیم مخاطبان شعر و ادب عاشورایی ميكنيم.
این رفته سر به نیزۀ اعدا حسین توست
این مانده بر زمین تن تنها حسین توست
این آهوی حرم که تن پارهپارهاش
در خون کشیده دامن صحرا حسین توست
این پرگشاده مرغ همایون به سوی خلد
کش پر ز تیر رسته به اعضا حسین توست
این سربریده از ستم زال روزگار
کز یاد برده ماتم یحیی حسین توست
این مهر منکسف که غبار مصیبتش
تاریک کرده چشم مسیحا حسین توست
این ماه منخسف که بر او اشک اهل بیت
گویی گسست عقد ثریا حسین توست
این لالهگون عمامه که در خلد بهر او
معجر کبود ساخته زهرا حسین توست
اندک چو کرد دل تهی از شکوه با رسول
گیسو گشود و دید سوی مرقد بتول
کای بانوی بهشت، بیا حال ما ببین
ما را به صد هزار بلا مبتلا ببین
در انتظار وعدۀ محشر چه ماندهای؟
بگذر به ما و شور قیامت به پا ببین
بنگر به حال زار جوانان هاشمی
مردانشان شهید و زنان در عزا ببین
آن گلبنان که از دم روحالامین شکفت
خشک از سموم بادیۀ کربلا ببین
آن سینهای که مخزن علم رسول شد
از شست کین نشانۀ تیر بلا ببین
آن گردنی که داشت حمایل ز دست تو
چون بسملش بریدۀ تیغ از قفا ببین
با این جفا نیاند پشیمان، وفا نگر
با این خطا زنند دم از دین، حیا ببین
لختی چو داد شرح غم دل به مادرش
آورد رو به پیکر پاک برادرش...
اینک بندی از ترکیببند مشهور او را تقدیم مخاطبان شعر و ادب عاشورایی ميكنيم.
این رفته سر به نیزۀ اعدا حسین توست
این مانده بر زمین تن تنها حسین توست
این آهوی حرم که تن پارهپارهاش
در خون کشیده دامن صحرا حسین توست
این پرگشاده مرغ همایون به سوی خلد
کش پر ز تیر رسته به اعضا حسین توست
این سربریده از ستم زال روزگار
کز یاد برده ماتم یحیی حسین توست
این مهر منکسف که غبار مصیبتش
تاریک کرده چشم مسیحا حسین توست
این ماه منخسف که بر او اشک اهل بیت
گویی گسست عقد ثریا حسین توست
این لالهگون عمامه که در خلد بهر او
معجر کبود ساخته زهرا حسین توست
اندک چو کرد دل تهی از شکوه با رسول
گیسو گشود و دید سوی مرقد بتول
کای بانوی بهشت، بیا حال ما ببین
ما را به صد هزار بلا مبتلا ببین
در انتظار وعدۀ محشر چه ماندهای؟
بگذر به ما و شور قیامت به پا ببین
بنگر به حال زار جوانان هاشمی
مردانشان شهید و زنان در عزا ببین
آن گلبنان که از دم روحالامین شکفت
خشک از سموم بادیۀ کربلا ببین
آن سینهای که مخزن علم رسول شد
از شست کین نشانۀ تیر بلا ببین
آن گردنی که داشت حمایل ز دست تو
چون بسملش بریدۀ تیغ از قفا ببین
با این جفا نیاند پشیمان، وفا نگر
با این خطا زنند دم از دین، حیا ببین
لختی چو داد شرح غم دل به مادرش
آورد رو به پیکر پاک برادرش...