دست بدار از طعام مائده جان رسید
بازخوانی غزلی از مولانا در وصف عید سعید فطر
به گزارش خبرنگار خبرگزاري فرهنگ رضوي در تهران، در این میان اما سه شاعر حق خود را نسبت به این ماه بابرکت بیشتر ادا نمودهاند؛ یعنی حافظ، سعدی و مولانا.
شاعرانی که به عمق مفاهیم الهی رمضان بیشتر راه یافته و تا مسافتهای دورتری در جلوههای آسمانی ان بیشتر سیر و سفر نمودهاند. هم آنانند که این ماه را تنها به منزله ماه زهد خشک و پرهیز از طعام زمینی نمیدانند.
از این میان مولانا با وجد و طرب خاصی از ماه رمضان یاد میکند و بستن دهان (کنایه از روزه گرفتن) را مقدمهای برای باز شدن دهان دیگری میداند. دهانی که محرم رازهای الهی میشود:
« این دهان بستی دهانی باز شد. کو خورندهٔ لقمههای راز شد»
به مناسبت قرارگيري در آستانه عید سعید فطر به بازخوانی یکی از غزلهای زیبای مولانا برای این روز عزیز و به تعبیر او این مائده جان میپردازیم:
آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید
دست بدار از طعام مائده جان رسید
جان ز قطیعت برست دست طبیعت ببست
قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید
لشکر والعادیات دست به یغما نهاد
ز آتش والموریات نفس به افغان رسید
البقره راست بود موسی عمران نمود
مرده از او زنده شد چونک به قربان رسید
روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان کنیم جان چو به مهمان رسید
صبر چو ابریست خوش حکمت بارد از او
زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید
نفس چو محتاج شد روح به معراج شد
چون در زندان شکست جان بر جانان رسید
پرده ظلمت درید دل به فلک برپرید
چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید
زود از این چاه تن دست بزن در رسن
بر سر چاه آب گو یوسف کنعان رسید
عیسی چو از خر برست گشت دعایش قبول
دست بشو کز فلک مائده و خوان رسید
دست و دهان را بشو نه بخور و نه بگو
آن سخن و لقمه جو کان به خموشان رسید
شاعرانی که به عمق مفاهیم الهی رمضان بیشتر راه یافته و تا مسافتهای دورتری در جلوههای آسمانی ان بیشتر سیر و سفر نمودهاند. هم آنانند که این ماه را تنها به منزله ماه زهد خشک و پرهیز از طعام زمینی نمیدانند.
از این میان مولانا با وجد و طرب خاصی از ماه رمضان یاد میکند و بستن دهان (کنایه از روزه گرفتن) را مقدمهای برای باز شدن دهان دیگری میداند. دهانی که محرم رازهای الهی میشود:
« این دهان بستی دهانی باز شد. کو خورندهٔ لقمههای راز شد»
به مناسبت قرارگيري در آستانه عید سعید فطر به بازخوانی یکی از غزلهای زیبای مولانا برای این روز عزیز و به تعبیر او این مائده جان میپردازیم:
آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید
دست بدار از طعام مائده جان رسید
جان ز قطیعت برست دست طبیعت ببست
قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید
لشکر والعادیات دست به یغما نهاد
ز آتش والموریات نفس به افغان رسید
البقره راست بود موسی عمران نمود
مرده از او زنده شد چونک به قربان رسید
روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان کنیم جان چو به مهمان رسید
صبر چو ابریست خوش حکمت بارد از او
زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید
نفس چو محتاج شد روح به معراج شد
چون در زندان شکست جان بر جانان رسید
پرده ظلمت درید دل به فلک برپرید
چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید
زود از این چاه تن دست بزن در رسن
بر سر چاه آب گو یوسف کنعان رسید
عیسی چو از خر برست گشت دعایش قبول
دست بشو کز فلک مائده و خوان رسید
دست و دهان را بشو نه بخور و نه بگو
آن سخن و لقمه جو کان به خموشان رسید