۱
تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۰۱
گفتگو با خالق نقاشی‌های دیواری امام راحل و شهدا در مشهد مقدس؛

والله که شهر بی تو مرا حبس می شود

والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
فاطمه محمدپور/سرویس هنر، خبرگزاری رضوی
بعید است از خیابان دانشگاه عبور کرده باشی و نگاهت با چشمان شهید کاوه که سالهاست  ازروی دیوار این شهر به تو خیره شده گره نخورد. محال است که چشمان سیزده شهید جوان دبیرستان حکمت که روی آن دیوار بلند، منظم کنار هم نشسته اند را ببینی و بی‌هوا برای هر کدامشان توی سرت داستان نبافی که اگر بودند… و بعد که به خودت بیایی ببینی اتوبوس حرکت کرده و تو هنوز زل زده‌ای به یکی‌شان و اشکانت را پاک می کنی و ادامه داستانت می‌ماند برای توقف بعدی در ایستگاه چهارراه دکترا.
نخستین تصویر امام
خالق این نقاشی‌های دیواری که زنده و واقعی‌تر از هر خیالی است حالا دیگر ۴۱ سال را دارد، با قد و قامت نسبتا بلند و چشمانی که همیشه عینک به همراه دارد. اما دیوارهای این شهر، گواهی می‌دهند که دل بزرگ و پر محبتی دارد و همین عشق خالصانه به دستانش رخصت، به چشمانش قدرت و به خودش فرصت خلق زیبایی را داده است. احمد منصوری‌نژاد شهره به "منصوب" را همه  به نقاش ماهر چهره شهدا دیوارهای شهر بهشت می شناسند. خودش روایت می‌کند که: «رگه‌هایی از هنر در خانه‌مان بود، اخوی شهیدم در دوره نوجوانی‌اش با همان جسارت همیشگی‌اش که بعدها به اوج رسید، یک روز رفت بیرون از خانه و وقتی برگشت برای خودش یک بوم خریده بود و تعدادی رنگ روغن، نشست گوشه‌ای و از روی یک عکس، تصویر امام را کشید. بعد از آن، در همه راهپیمایی‌ها، آن نقاشی همراهش
بود. اصلا خود او بود که من را هم مدام تشویق می‌کرد، حتی بعد از شهادتش. بعد از رفتن‌اش سراغ قلم و رنگ‌هایش رفتم و همان اول، چند چهره از روی ماه خودش کشیدم. آن روزها شاید مرور همان تصاویر، درد دوری‌اش را تسکین می‌داد. بعد از آن، سراغ رزمندگان و شهدای دیگری رفتم که می‌شناختم. از نظرات آدم ها پیدا بود که در انتقال حس و حال خوبی که خودم در لحظه به تصویر کشیدن داشتم موفق بوده‌ام‌. بعد از آن، علاقه‌ام به ترسیم پرتره خاصه چهره مهربان و پاک شهدا افزون شد».


چراغ یاد شهدا و امام
منصوب یک روز مبهوت نقاشی‌های دیواری در بهشت رضا می‌شود و به دنبال خالق آن آثار می‌گردد. سپس استاد "هنرجو" را می‌یابد و چند وقتی در کنار ایشان  شاگردی می‌کند و بعد از آن برای آموختن فنون بیشتر به تهران می‌رود: «به خودم که آمدم دیدم انگار دیگر نقاشی برایم از بازی با رنگ‌ها فراتر رفته است. بعد از آن، جدی‌تر شدم و توانستم مدرک کاردانی معلم فنی رشته گرافیک را از دانشکده انقلاب اسلامی دریافت کنم». او از جرقه ایده نقاشی‌های دیواری شهدا در مشهد می‌گوید: «اوایل دهه ۷۰ که در تهران دانشجو بودم، روی دیوارهای شهر، نقاشی‌های بزرگی را می‌دیدم که در خیابان‌ها و بزرگراه‌ها، به خوبی در معرض دید مردم قرار گرفته است و عظمت و زیبایی آن‌ها چراغ یاد شهدا و امام شهدا را زنده می‌کند. خیلی دوست داشتم من هم بتوانم خاطره هزاران هزار شهید را
در خیابان‌ها و کوچه پس کوچه‌های شهر مشهد برای مردم زنده کنم. من ایمان داشتم که هر کدام از این چشم‌ها برای جوانان شهر، حرف‌ها دارند و مطمئن بودم این‌ها سرمشق‌های زندگی اهالی این شهرند. الگوهای بی‌ادعایی که که حرف وعملشان یکی بود و با خونشان صداقت خودشان را به خوبی نشان دادند. کاوه، چراغچی، برونسی و... بسیاری از شهدا باید به هر وسیله ممکن به مردم معرفی می‌شدند و نقاشی دیواری، می‌توانست یکی از بهترین روش‌ها باشد».


آرامش نقاشی از امام، گفتنی نیست
احمد منصوب با بغض می‌گوید: «اگر مهدی برادرم بود شاید او هم مثل من عشق و رسالت‌اش را در همین هنر می‌دید. درست مثل آن نقاشی‌اش از تصویر حضرت امام که با عشق کشید. خوشبختانه در طی این همه سال، چندین و چند بار توفیق نصیبم شده که من هم مثل او عکس زیبای امام عزیزمان را به تصویر بکشم. چه بر روی دیوار و چه بر روی بوم و قطعات بزرگ برزنت. سرور و آرامشی که از ترسیم چهره این پیر نستوه، این امید پابرهنگان تاریخ و این مرد الهی نصیبم شد، گفتنی نیست. اتفاقا یکی از نقاشی‌هایی که از حضرت امام رحمه الله و رهبر معظم انقلاب کشیده‌ام، در تالار ولایت حرم مطهر رضوی نصب گردیده است که برایم افتخار بزرگی ا‌ست».
چهره‌هایی که تظاهر را از دیوارهای شهر پاک می‌کنند
او لحن گرمی دارد و می‌گوید: «اولین نقاشی دیواری با موضوع شهید را با مساعدت بنیاد شهید مشهد در چهارراه شهید مدرس در زمستان
سال ۷۵ اجرا کردیم، بعد از تمام شدنش تا مدت‌ها، به هر بهانه‌ای از آن خیابان گذر می‌کردم و به تماشایش می‌رفتم. بعد از گذشت این همه سال و خلق تعداد زیادی اثر، هنوز همان حس روزهای آغاز را دارم و حال خوش نقش کردن تصویر شهدا بر دیوارهای شهر به هیچ‌عنوان برایم کهنه نشده و صد البته بسیار لذت‌بخش و شوق‌انگیزتر از قبل است». برایم گوش دادن به حس و حالش شنیدنی است. دوست دارم بدانم در روزهایی که تنها بر روی داربست‌هاست و با عکس یک شهید خلوت می‌کند تا روز آخر کارش به چه چیزهایی فکر می‌کند و او می‌گوید: «راستش در آغاز، هنوز هم مثل قدیم‌ها هیجان دارم  و لذت هم‌نشینی و انس با شهدا برایم بسیار افتخار‌آفرین و مغتنم است‌. از شما چه پنهان، گاهی ساعت‌ها به تک‌تک اجزای صورت شهیدی که قصد به تصویر کشیدن صورت بی‌ریایش را دارم، چشم می‌دوزم، در حین کار روی داربست با شوق و آرامش با او حرف می‌زنم و خودمانی می‌شوم. در تمام لحظات سختی که زیر آفتاب داغ شهر مشغول کار هستم، به این فکر می‌کنم من چقدر خوشبختم که سوژه‌هایم خودشان به سراغم می‌آیند. من زیباترین صفات را در این چهره‌ها دیده‌ام و گاهی دست و دلم می‌لرزد که نتوانم تصویر مبارکشان را شایسته خلق کنم. برای همین همیشه از خود صاحب تصویر مدد می‌خواهم. اطمینان دارم که لبخند و ایمان و صداقت چهره‌های مصمم‌شان تظاهر را از دیوارهای این شهر پاک می‌کند».
https://www.razavi.news/vdcjxxe8.uqehvzsffu.html
razavi.news/vdcjxxe8.uqehvzsffu.html
کد مطلب ۲۹۴۱۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما