شعر رضوی سنایی غزنوی در مدح امام رضا(ع)
قدیمیترین شعر رضوی پارسی را بخوانیم
علاوه بر قضاید، مثنویات و ... میتوان منظومههای چون «حدیقه الحقیقه» و «سیرالعباد الی المعاد» را از جمله آثار این شاعر با گرایشهای عرفانی پرداخت.
وی همچینین ارادت بسیاری به حضرت علی (ع) داشته است. شعر او در مدح امام رضا(ع) قدیمیترین نمونه شعر رضوی پارسی محسوب میشود. با هم به خوانش این قصیده میپردازیم.
دین را حرمیست در خراسان
دشوار ترا به محشر آسان
از معجزههای شرع احمد
از حجتهاي دین یزدان
همواره رهش مسیر حاجت
پیوسته درش مشیر غفران
چون کعبه پر آدمی ز هر جای
چون عرش پر از فرشته هزمان
هم فر فرشته کرده جلوه
هم روح وصی درو به جولان
از رفعت او حریم، مشهد
از هیبت او شریف ، بنیان
از دور شده قرار زیرا
نزدیک بمانده دیده حیران
از حرمت زایران راهش
فردوس فداي هر بیابان
قرآن نه درو و او اولوا الامر
دعوي نه و با بزرگ برهان
ایمان نه و رستگار از او خلق
توبه نه و عذرهاي عصیان
از خاتم انبیاء در و تن
از سید اوصیا درو جان
آن بقعه شده به پیش فردوس
آن تربه به روضه کرده رضوان
از جملهي شرطهاي توحید
از حاصل اصلهای ایمان
زین معنی زاد در مدینه
این دعوي کرده در خراسان
در عهدهي موسی آل جعفر
با عصمت موسی آل عمران
مهرش سبب نجات و توفیق
کینش مدد هلاك و خذلان
مامون چو به نام او درم زد
بر زر بفزود هم درم زان
حوري شد هر درم به نامش
کس را در میزدند زینسان
از دیناري همیشه تا ده
نرخ درمی شدست ارزان
بر مهر زیاد آن درمها
از حرمت نام او چو قرآن
این کار هر آینه نه بازیست
این خور به چه گل کنند پنهان
زرست به نام هر خلیفه
سیمست به ضرب خان و خاقان
بینام رضا همیشه بینام
بیشأن رضا همیشه بیشان
با نفس تنی که راست باشد
چون خور که بتابد از گریبان
بر دین خدا و شرع احمد
بر جمله ز کافر و مسلمان
چون او بود از رسول، نایب
چون او سزد از خداي، احسان
اي مأمون کرده با تو پیوند
وي ایزد بسته با تو پیمان
این پیوندت گسسته پیوند
وان پیمانت گرفته دامان
از بهر تو شکل شیر مسند
درنده شده به چنگ و دندان
آنرا که ز پیش تخت مأمون
برهان تو خوانده بود بهتان
با درد جحود منکرش را
اقرار دو شیر ساخت درمان
از معتبران اهل قبله
وز معتمدان دین دیان
کس نیست که نیست از تو راضی
کس نیست که هست بر تو غضبان
اندر پدرت وصی احمد
بیتیست مرا به حسب امکان
تضمین کنم اندرین قصیده
کین بیت فرو گذاشت نتوان
اي کین تو کفر و مهرت ایمان
پیدا به تو کافر از مسلمان
در دامن مهر تو زدم دست
تا کفر نگیردم گریبان
اندر ملک امان علی راست
دل در غم غربت تو بریان