شهود شرقی/ دل نوشتهای برای حضرت معصومه (س)
به تو که میاندیشم باران اشتیاق با کویر ترکخوردهٔ یادم آشتی میکند. برجانم آفتاب میتابد و التهاب و سراب از من دور میشود.
بانو بنگر! چیز کمی نیست که مرور یادت اینسان عزیزم میکند! در شگفتم که اگر حضور مطهرت را حتی یکبار به نظاره مینشستم روزگارم، جان بیقرارم چه سان بود آیا؟ و دیدارت به کدامین صبح سپید و جاوید پیوندم میداد؟
بانو سلام! بانو درود! بانوی من روزهای سرشار از شهود با تو باد!
بانو ببین با مرور حالت به راز رسیدهام، به نیاز رسیدهام! به کشف شورانگیز این راز که تو و زینب هر دو خواهرانه زیستید و عاشقانه گریستید برادرانتان را! زینب حسین (ع) را عزیز شمرد و قیام او را پاس داشت و تو رضا (ع) ر ا به دیدار برخاستی و ملاقات عارفانهٔ او را سرمشق سفر از خویش قرار دادی!
بانو! شهود شرقی از توست. نجابت مشرقی این روزگار از جان هماره پاک تو نشئتگرفته است و جان دختران پاکسرشت سرزمینم را تو تطهیر کردهای! بانو تو را به معصومیت و نجابت دخترانهات سوگند میدهم که نیک زیستن را نشانم ده، بیتابیها را امانم ده و شکیبایی را برایم به ارمغان آور! مرا چراغان شکیبایی کن؛ چراکه شمایان، تمام شمایان و نسلتان شکیبایان بزرگ دو جهانید!
بانو درود! بانو بدرود! امشب برایم شب مبارکی را رقم زدی. امشب با اشکهایی که بر دل نوشتههای این چند سطر بر یادت ریختم، آرامم! امشب آرام به خواب میروم؛ اما بیتاب دیدارت هستم و این بیتابی را دوست میدارم و تو را دوستتر!
شببهخیر بانو!
زهرا محدثی خراسانی
دیماه 95