گفتگوي فرهنگ رضوي با شاعره برگزيده رضوي؛
جشنواره ها با هدف تاثیرگذاری در شعر آیینی پیش نمیروند/ نقش اصلي شعر آئيني انتقال پيام ائمه باشد
لطفا کمی درباره خود و فعالیتهای ادبیتان بفرمایید.
الهام عظیمی هستم، متولد ۱۳۶۹ در اراک و دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی. حدود پنج سال است که در حوزهی شعر فعالیت دارم و پیش از آن نیز به نوشتن داستان مشغول بودم. چندان اعتقادی به شرکت در جشنوارهها نداشتهام، برای همین خیلی در این زمینه رزومه خاصی ندارم؛ به جز چند جشنواره شعر استانی و جشنواره اخیر شعر رضوی کرمان.
به نظر شما شعر آیینی و رضوی امروز برای انتقال پیام معصومین نیاز به چه مولفه هایی دارد؟
سوال بسیار به جاییست. به نظرم شعر آیینی نیاز به یک حرکت جدی دارد تا بیش از پیش منتقل کننده پیام ائمه اطهار باشد. شعر رضوی امروز بیشتر در ورطههای احساسی افتاده و یکسری واگویهها و درددلها با حضرت است. اما فکر میکنم نقش اصلی شعر آیینی، انتقال پیام ائمه اطهار باشد. البته آن واگویهها نیز قدر و قیمت خود را دارند، اما نقش و هدف اصلی این نوع شعر را نیز نباید فراموش کرد. مثلا استاد علیمحمد مودب همواره تاکید دارند که در شعرهای آیینی باید از وقایع و رویدادهای تاریخ اسلام و احادیث بهره ببریم. در حوزه شعر رضوی نیز مثلا معتقدند درباره نماز باران حضرت، و حضور امام جواد(ع) بر بالین ایشان، و وصایای آخر امام رضا (ع) و انتقال علومشان به فرزندشان، شعرهای بسیار خوبی میتوان سرود. به جای آنکه دربارهی مضامین گنبد و گلدسته، آهو و ...سایر مضامین تکراری که دیگر تازگی اولیه خود را ندارند شعر بگویبم، به نظرم بهتر است با مراجعه به احادیث، و با استفاده از زیباییهای ادبی، نگاه تازهتری به پیام ائمه داشته باشیم.
فعالیت جشنواره ها و حرکات فرهنگی را در شکلگیری و جریان دهی به شعر رضوی چطور ارزیابی میکنید؟
در اینکه جشنوارهها بتوانند در جریاندهی شعر رضوی موثر باشند تردید دارم، اما به نظرم کارهای بسیاری هستند که مؤثرتر و مغفول هستند؛ مثل
از میان سروده های رضوی ( از گذشته تا سروده های اخیر) اثر یا آثار شاعر خاصی هست که نسبت به سایر سرودهها متمایز و برجسته بدانید؟
اشعار رضوی در کشور ما به دلیل ارادت مردم نسبت به امام رضا(ع) وضعیت نسبتا خوبی دارند. من خودم یکی از شعرهایی که بسیار میپسندم شعری نیمایی از اخوان ثالث است با مطلع:
«ای علی موسی رضا ای پاکمرد یثربی/ در طوس خوابیده
من تو را بیدار میدانم..»
که شاید خیلیها این شعر را نشنیده باشند یا ندانند اخوان ثالث چنین شعری برای امام رضا (ع) دارد. از آثار شاعران جوان نیز شعر خانم زهرا بشری موحد را بسیار میپسندم :
«یکی از صحن انقلاب آمد، رفت مهمانسرا غذا بخورد
یک کبوتر که فیش دستش نیست، آمده در حرم هوا بخورد..»
در پایان اگر صحبت خاصی باقی مانده که به آن اشاره نکردهاید، بفرمایید.
همانطور که اشاره کردم، بودجهی جشنواره ها در راه درستی مصرف نمیشود. کارهای فرهنگی بسیاری وجود دارد که لازم است انجام شوند، اما متاسفانه بودجهای برایشان در نظر گرفته نمیشود، چون بوق و کرنای جشنواره ها را ندارند. اما اگر نیت و قصد اصلی، اثرگذاری در زمینهی شعر آیینیست به نظرم جشنوارهها دقیقا به این سمت و سو نمیروند.
امروز خیلیها میخواهند در حوزهی شعر رضوی یا در هر حوزهی دیگری کتاب منتشر کنند اما متاسفانه آنطور که باید و شاید از آنها حمایت نمیشود. حتی شاید خیلی شهرهای کوچک باشند که هنوز کتابخانه یا هیچ نهاد فرهنگی ندارند، و قطعا
شاید اگر امکان پیشرفت داشتند در همین جشنوارهها نیز شرکت میکردند و بهترین رتبهها را کسب میکردند. به جای آنکه یکسری افراد صاحبنام، مکررا در جشنوارهها شرکت کنند و رتبههای اول و دوم را به دست بیاورند و فکر کنند بزرگتر شدهاند، میشود یکسری استعدادهای حقیقی را پیدا کرد. این میتواند از تاسیس یک کتابخانه با نام مبارک امام رضا (ع) شروع شود؛ یا راهاندازی کانونهای فرهنگی؛ کانونهایی که برای آموزش کودکان و نوجوانان و جوانان، به صورت علمی پیش میروند و فراتر از یک کار گزارشی هستند که قرار است به بالادستها ارائه شود. یا حتی بودجه دادن به جوانی که تصمیم دارد مستند یا فیلمی برای امام رضا(ع) بسازد و ایده دارد و کاربلد است، اما تهیه کنندهای نیست تا از اثر او حمایت کند.
واقعا انجام اینگونه کارها برای جوانان دشوار شده و شاید راحتترین کار، ارسال شعر به دبیرخانهی جشنوارهها باشد که در نهایت برای شاعر، جایزه و تندیسی را هم به همراه دارد. من فکر میکنم جشنوارهها راحتترین و پرسروصداترین کاری هستند که میشود انجام داد اما موثرترین نیستند.
در پایان خوشحال میشوم یکی از اشعار رضویتان را بشنوم:
بله، حتماً.
هر که مشهد میرود، از من سلامی میبرد
شک ندارم پاسخت را از حرم میآورد
جانمازی، چادری، عطری و شاید بوسهای
از دهان پنجره فولاد هم، میآورد
آه... اما بین مهمانهای دارالحجهات
جای من پشت ستون آخری خالی نبود؟
گرچه امشب در اتاقم اشک میریزم، ولی
حال من آن روز در بابالرضا، عالی نبود؟
سرورم، من تابع جمهوری صحن توام
جان هرکس دوست داری، از وطن دورم نکن
حکم تبعید است هرجایی به غیر از مشهدت
گرچه سلطانی، ولی هربار مجبورم نکن
بار آخر شرط بستم دستهایم را بگیر
تا که من هم دستبندم را به ایوانت دهم
نذر کردم در شلوغیهای اطراف ضریح
دست زائرهای کمرو را به دستانت دهم
...کل مشهد شوق دارد در حریمت باشد و
خوش به حال آن زمینی که به نامت خورده است
من خودم یک مشت خاکم، کاش میشد آخرش
آجری باشم که بر بالای بامت خورده است