۱
۱
تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۲۱
پرونده ناخوانده‌ها و کمترخوانده‌های شعر معاصر عاشورا/

چنگ دل آهنگ دلکش میزند!

چنگ دل آهنگ دلکش میزند!
اما شاید بسیاری نام شاعر این مثنوی زیبا را ندانند و همچنین ندانند متن اصلی این شعر طولانی‌تر و در حقیقت در خصوص حبیب بن مظاهر؛ و گفتگوی عاشقانه وی با حضرت اباعبدالله حسین(ع) است. 

شاعر این شعر محمدعلی مجاهدی از شاعران پیشکسوت و فعال در زمینه شعر آیینی است. از جمله فعالیت‌های او جمع‌آوری اشعار آیینی در موضوعات گوناگون است.

کتاب‌های شعر بقیع، گنجینه نور، یک قطره از دریا، یاس کبود، دریای شعله‌ور، آه عاشقان در فراق موعود(ع)، خوشه‌های طلایی، گریه اشک، بال سرخ قنوت و ... از آن جمله‌اند.

اینک متن کامل شعر «چنگ دل» را تقدیم خوانندگان گرامی می‌کنیم:
 
چنگ دل آهنگ دلکش می‌زند
ناله ی عشق است و آتش می‌زند
 
قصه ی دل، دلکش است و خواندنی است
تا ابد این عشق و این دل ماندنی است
 
مرکز درد است و کانون شرار
شعله ساز و شعله‌سوز و شعله‌ کار
 
خفته یک صحرا جنون در چنگ او
یک نیستان ناله در آهنگ او
 
ناله را گه زیر و گه بم می‌کند
خرمنی آتش فراهم می‌کند
 
هرکه عاشق پیشه‌تر بی‌خویش‌تر
هردلی بی‌خویش‌تر درویش‌تر
 
در دل من داغ‌ها از لاله‌هاست
همچو نی در بند بندش ناله‌هاست
 
با خیال لاله‌ها صحرا نورد
راه می‌پوید ولی با پای درد
 
می‌رود تا سرزمین عشق و خون
تا ببیند حالشان چون است، چون؟
 
گفت: ای در خون تپیده کیستی؟
تو حبیب ابن مظاهر نیستی؟!
 
بر مشام جان رسد از هر کنار
بوی درد و بوی عشق و بوی یار
 
لاله‌ای را زآن میان کرد انتخاب
لاله‌ای از داغ‌ها در التهاب
 
گفت: ای در خون تپیده کیستی؟
تو حبیب بن مظاهر نیستی؟
 
گفت آری، من حبیبم، من حبیب
برده از خوان تجلی‌ها نصیب
 
قدخمیده، روسیاهی موسپید
آمدم در کوی او با صد امید
 
در سرم افکند شور عشق را
تا به دل دیدم ظهور عشق را
 
بار عشقش قامتم را راست کرد
در حق من آنچه را می‌خواست کرد
 
ناله‌ام را رخصت فریاد داد
دیده را بی‌پرده دیدن یاد داد
 
دیدم از عرش خدا تا فرش خاک
پر شده از ناله‌های سوزناک
 
کای سماوی طینت عرشی‌خرام!
قطره‌ای زین باده ما را کن به جام
 
گرچه ما پاکیم و از لاهوتیان
جان ما قربان این ناسوتیان
 
گوی سبقت می‌برند این خاکیان
در عروج خویش از افلاکیان
 
خاکیان را می‌کند افلاک سیر
پاک‌خوی و پاک‌جوی و پاک‌سیر
 
« فرس» از لطف تو بال و پر گرفت
کودک گهواره و کاری شگفت
 
رخصتی تا ترک این هستی کنیم
بشکنیم این شیشه تا مستی کنیم
 
ای دریغا ما و عشق و این محک!
کار عشق تو نیاید از ملک
 
چون که او خوان تجلی چیده دید
خود بساط عمر خود برچیده دید
 
گفت: با آن والی ملک وجود
حکمران عالم غیب و شهود:
 
تو حسینی، من حسینی مشربم
عشق پرورده ست در این مکتبم
 
تو امیری، من غلام پیر تو
خار این گلزار و دامن‌گیر تو
 
از خدا در تو «مظاهر» دیده‌ام
من خدا را در تو ظاهر دیده‌ام
 
گر «حبیبی» تو، بگو من کیستم؟
تو حبیب عالمی، من نیستم!
 
عاشقان را یک حبیب است و تویی
از میان بردار آخر این دویی
 
دید محشر را چو در بالای خون
زورق خود راند در دریای خون
 
در تنش گل‌زخم خون گل کرده بود
در بهار او جنون گل کرده بود
 
نخل پیر کربلا از پا فتاد
سروها را سرفرازی یاد داد
 
فارغ از این هستی موهوم شد
عافیت قربانی قیوم شد
 
زیر لب می‌گفت آن دم با حبیب:
یا حبیبی ! یا حبیبی! یا حبیب!
 
در غروب آفتاب عمر من
یافت فصل خون کتاب عمر من
 
این کتاب از عشق تو شیرازه یافت
اعتباری بیش از اندازه یافت
 
در دل هر قطره خون بحری‌ست ژرف
کار عشق است این و کاری بس شگرف!
 
پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نادیدنی‌ها دیدنیست
https://www.razavi.news/vdcj.ye8fuqeahsfzu.html
razavi.news/vdcj.ye8fuqeahsfzu.html
کد مطلب ۲۷۰۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما

نظرات بازدیدکنندگان
حسین
Iran, Islamic Republic of
خارق العاده...