۰
تاریخ انتشار
سه شنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۰۷
امام رضا (ع) : عید غدیر روز تبریک و تهنیت است

مقدمه‌ای بر پیشینه‌ شعر غدیر و پنج غدیریه‌ ناب معاصر

مقدمه‌ای بر پیشینه‌ شعر غدیر و پنج غدیریه‌ ناب معاصر
امام رضا (ع): «عید غدیر روز تبریک و تهنیات است. هر یک به دیگری تبریک بگوید. هر وقت مومنی برادرش را ملاقات کرد، چنین بگوید: «حمد و ستایش خدایی که به ما توفیق چنگ زدن به ولایت امیرالمومنین و پیشوایان عطا کرد.» آری عید غدیر، روز لبخند زدن به چهره‌ مردم با ایمان است ...» (اقبال الاعمال، 464)

نیلوفر بختیاری: غدیر است ... روز بیعت و اتمام حجت با روشن‌ترین نمود فضیلت و انسانیت ... روز تجلی تمام عیار ولایت در وجود مولا علی (ع) و تجلی‌گاهی به نام غدیر ... و روز تجدید میثاق با دست‌های مهربان امامت ... غدیر منبع الهامی‌ست برای سرایش شعر انسانیت و کرامت ... و ستایش الگوی ناب عدالت و شهامت، و از جمله وقایعی‌ست که اولین جلوه‌ ادبی آن در قصیده‌ای از «حَسّان بن ثابت» به ثبت رسیده است. قصیده‌ای که در روز غدیر و در پیشگاه نبی اکرم (ص) و مولا علی (ع)، و در حضور مسلمانان حاضر در محل غدیر خم، قرائت و به قلم راویان و کاتبان معتبر حدیث، ثبت شده است. البته خود حَسّان؛ با آنکه در شعر خود معترف به مضمون خطبه‌ غدیر است؛ بعدها از جمله کسانی می‌شود که با مولا علی (ع) بیعت نمی‌کنند. اما در هر حال سرودن این شعر، خود سند و مدرکی‌ست که آگاهی او را از این رویداد نمایان کرده است؛ و فرق خطبه‌ غدیر نیز با این شعر در آن است که غدیر، به شهادت وحی، و به اقرار فرشتگان در لوح آسمان‌ها نقش بسته و ماندگار شده، و غیر قابل انکار است.
 
ادبیات غدیر، ادبیاتی‌ست که شاعران بسیاری در طول تاریخ ادبیات در مسیر بیانش قلم زده‌اند و قدم برداشته‌اند؛ از شاعران و صحابه‌ نبی اکرم (ص)، نظیر سعد بن عباده، دِعبِل خُزاعی، ابوتمام، کمیت اسدی و ...، تا علمای برجسته‌ای چون شریف رضی، شیخ حرّ عاملی، ابولعلای معرّی، شیخ بهایی و ... حتی گفته‌اند خود امیرالمومنین (ع) نیز در این خصوص شعری سروده‌اند. در میان پارسی‌زبانان نیز شاعران برجسته‌ای چون کسایی مروزی، ناصر خسرو، عطار نیشابوری، سنایی غزنوی، مولوی بلخی، ابن یمین و شاعران بسیار دیگر، تاکنون شعرهای گوناگونی سروده‌اند و غدیریّه‌‌های ماندگاری را از خود باقی گذاشته‌اند.

غدیر در شعر معاصر نیز جایگاه ویژه‌ای دارد و در شکل‌ها و شیوه‌های گوناگون شعری اعم از قصیده، مثنوی، غزل، مستزاد و ... به آن پرداخته شده است و شاعران همواره بر صفحه‌ دیوان ولایت با جوهر عشق و ارادت قلم زده‌اند و بر اهمیت این واقعه صحه گذاشته‌اند. از جمله شاعرانی چون شهریار که ارادت او به مولا علی(ع) در اشعار ماندگاری چون «همای رحمت» جاودانه شده است. همچنین شهریار در ادای احترام به واقعه‌ غدیر مستزادی نیز سروده است که با نام مبارک «یا علی» آغاز می‌گردد تا همّ و غمّ وجودی شاعر را به برکت این نام فرو نشاند. مضمونی که یادآور حدیث ابتدای این مقدمه و سخن هشتمین حجت خداست که روز غدیر را روز تبریک و تهنیت دانسته‌اند. به مناسبت این روز خجسته این مستزاد زیبا، به علاوه‌ دو قصیده و دو مثنوی از شاعران: حبیب‌الله چایچیان، محمدکاظم کاظمی، یوسفعلی میرشکاک و مرتضی امیر اسفندقه تقدیم طبع خوانندگان فرهنگ رضوی می‌شود:
 
 مستزاد محمدحسین شهریار:
 
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی                    بابی انت و امّی
گوییا هیچ نه همّی به دلم بوده، نه غمّی                       بابی انت و امّی
 
تو که از مرگ و حیات، این همه فخری و مباهات               علی ای قبله حاجات
گویی آن دزد شقی تیغ نیالوده به سَمّی                        بابی انت و امّی
 
گویی آن فاجعه ی دشت بلا هیچ نبوده است                  درِ این غم نگشوده است
سینه‌ی هیچ شهیدی نخراشیده به سُمّی                    بابی انت و امّی
 
حق اگر جلوه‌ی با وجه أتَمّ کرده در انسان                    کان نه سهل است و نه آسان
به خود حق که تو آن جلوه‌ی با وجه أتَمّی                     بابی انت و امّی
 
منکِر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل                           کر و کور است و عزازیل
با کر و کور چه عیدی و چه غدیریّ و چه خُمّی                بابی انت و امّی
 
در تولا هم اگر سهو ولایت!چه سفاهت                         اُف بر این شَمّ فقاهت 
بی ولای علی و آل، چه فقهی و چه شمّی!                  بابی انت و امّی
 
تو کم و کیف جهانیّ و به کمبود تو دنیا                          از ثَری تا به ثریّا
شَر و شور است و دگر هیچ نه کیفیّ و نه کمّی             بابی انت و امّی
 
آدمی جامع جمعیت و موجود أتَمّ است                         گر به معنای أعَمّ است
تو بِهین مظهر انسان و به معنای أعمّی                        بابی انت و امّی
 
چون بود آدم کامل غرض از خلقت عالم                          پس به ذریه آدم
جز شما مهدِ نبوت نبُوَد چیز مهمی                              بابی انت و امّی
 
عاشق توست که مستوجب مدح است و معظّم             منکرت مستحق ذَم
وز تو بیگانه نیرزد نه به مدحی و نه ذمّی                      بابی انت و امّی
 
بی تو ای شیر خدا سبحه و دستار مسلمان                 شده بازیچه‌ی شیطان
این چه بوزینه که سرها همه را بسته به ذمّی              بابی انت و امّی
 
لشکر کفر اگر موج زند در همه دنیا                             همه طوفان همه دریا
چه کند با تو که چون صخره ی صمّا و                          بابی انت و امّی
 
یا علی خواهمت آن شعشعه ی تیغ زرافشان               هم بدو کفر سرافشان
بایدم این لَمَعان دیده، ندانم به چه لِمّی                    بابی انت و امّی
 
 
مثنوی حبیب الله چایچیان (حسان)
 
چارراه حادثات عالم است
جلوه گاه نور اسم اعظم است
 
شهر علم مصطفي (ص) را هست باب
نور دل مي‌بخشد اينجا آفتاب
 
از حرورش، جان دشمن سوخته
عاشقان را دل ز مهر افروخته
 
سايه اش، آرام‌بخش رهروان
از نسيمش، تازه مي‌گردد روان
 
همچو دريا بي‌كران است اين غدير
نيست موج فيضِ آن پايان‌پذير
 
باشد اينجا مقصد پيغمبران
كوي دانشگاه نسل هر زمان
 
وقت ابلاغ است «بَلِّغْ» يا رسول
تا شود سعي تو پيش ما قبول
 
همرهان را خواند احمد با شعف
رفتگان باز آمدند از هر طرف
 
از جهاز اشتران كاروان
منبري برساختندش در ميان
 
گِرد آن پيغمبر والاتبار
اجتماعي شد فزون از صد هزار
 
پس نبي (ص) بر اوج منبر پا نهاد
مرتضي (ع) را در كنارش جاي داد
 
دست او بگرفت و كرد او را بلند
بر سر دستش، نبيّ (ص) ارجمند
 
شد قيامت از قِران مهر و ماه
مهر مي‌شد با مه اينجا اشتباه
 
چون علي (ع) خود نفْس پيغمبر بود
هر يكي در جاي آن ديگر بود
 
چون امانت عرضه شد بر خاكيان
شد «يداله فوق ايديهم» عيان
 
جمله آيات خدا تأويل شد
از ولايت علم و دين تكميل شد
 
پس پيمبر «وال من والاه» گفت
بار الها «عاد من عاداه» گفت
 
گفت: يا رب دوستانش دوست دار
بار الها دشمنش دشمن شمار
 
بار الها، يار او را يار شو
هركه خواهد خواريش، گو، خوار شو
 
گفت: هر كس را كه من هستم ولی
هست بعد از من وليِّ او علي (ع)
 
حيدر است اين، باب علم احمد (ص) است
بي گمان فاروق هر نيك و بد است
 
سِرّ حق، صديقِ اكبر، منصبش
صرفِ راه حق شده روز و شبش
 
يار قرآن، دشمن گردن‌كشان
«لا فتي الا علي» او را نشان
 
حيدر است اين، شهسوار كارزار
تيغ او: «لا سيف الا ذوالفقار»
 
حيدر است اين، آنكه بت‌ها را شكست
دست هر چه دشمن حق بود، بست
 
زادگاهش، قبله‌گاه مسلمين
خاك پايش سرمه‌ي اهل يقين
 
حيدر است اين، حامل امّ الكتاب
او بود ماه و، منم چون آفتاب
 
آيت تطهير او را آبروست
«عروة الوثقي» كه حق گويد هموست
 
ساقي كوثر همو باشد يقين
نيست غير از او: اميرالمؤمنين (ع)
 
چون كنم با اهل اين دنيا وداع
پس به گِرد او نمائيد اجتماع
 
قلب خويش از نورِ او روشن كنيد
پيروي از جانشينِ من كنيد
 
چون كه وقت گفتن تبريك شد
روز در چشم عدو تاريك شد
 
بر زبان مي‌راند: به به، يا علي (ع)
بر من و بر مؤمنان گشتي وليّ
 
در نهان امّا گريبان مي‌دريد
كينه‌ها در سينه‌اش مي‌پروريد
 
عاشقان سرمست در اين عيد خم
از مِي: «اَلْيوم اَكْمَلْتُ لَكُمْ»
 
در كتاب بي‌نظير «الغدير»
نكته‌ها يابي از اين امر خطير
 
از «اميني» عالِمِ شيرين‌بيان
طبع من الهام مي‌گيرد (حسان)
 

مثنوی محمدکاظم کاظمی:
 
ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است‌
کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است‌
 
چشم بستی و ندیدی که در آن یوم‌ِ شگفت
 چه پدید آمد از این پرده بر این قوم‌ِ شگفت‌
 
_
 
 ترس‌ِ جان پشت درِ مکّه مسلمانت کرد
 نعمتی آمد و آماده‌ی طغیانت کرد
 
پس از آن پیشرو بوالهوسان دیدیمت‌
پشت پیراهن خونین کسان دیدیمت‌
 
هُبلی گشته‌، به صحرای حجاز استاده‌
مست و مخمور به محراب نماز استاده‌
 
راهزن با طبق زر چه کند؟ آن کردی‌
گلّه با سبزه‌ی نوبر چه کند؟ آن کردی
 
_
 
چه توان‌کرد فراموشی گُل در گِل را؟
دینِ کامل‌شده و مردم ناکامل را!
 
غول گرمازده را چشمه و مرداب یکی است‌
کور بینا شده را گوهر و شبتاب یکی است‌
 
شِعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد
بدر نشناسد و صفّین و جمل نشناسد
 
شعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست؟
فرق تیغ علوی با زر سفیانی چیست‌
 
_
 
 کفر کردی بشر! این عید مبارک بادت
 پس از آن‌، دوزخ جاوید مبارک بادت‌
 
از چنین جاه و حشم‌، شیر شتر نیک‌تر است‌
سوسمار از شکم و کیسۀ پُر نیک‌تر است‌
 
ای بشر! عهدِ حجر باز نصیبت بادا
مارهایی همه کر، باز نصیبت بادا
 
تا از این پس نرود گفته‌ی پیر از یادت‌
آفتابی که برآمد به غدیر از یادت‌
 
  
قصیده‌ یوسفعلی میرشکاک:
 
ماه صد آیینه دارد نیمه‌شب‌ها در غدیر
روزها می‌گسترد خورشید،‌ خود را در غدیر
 
سدرها این سوتر از اندوه کوه افتاده‌اند
هم‌عنان با ابرها، ‌افتاده آن‌سوتر غدیر
 
نخل‌ها افتان و خیزان، اشتران خسته‌اند
سر در اوهام گریز از تشنگی، در سر غدیر
 
بادها از سایه‌ی شاهین سبک‌رفتارتر
بام سنگین بر فراز بال، ‌زیر پر، غدیر
 
عزم ابراهیم در تبعید جان و تن،‌ سپهر
در وداغ یار و همسر، گریه‌ی هاجر،‌ غدیر
 
باد، اسماعیل‌وار از تشنگی در پیچ‌وتاب
هاجرآسا، دامن از اشکِ مصیبت،‌ تر، غدیر
 
با جلال صخره‌ها،‌ چون هیأت هاشم جمیل
در میان بارگاه حشمت قیصر، غدیر
 
پیش چشم آسمان،‌ پیشانی باز علی
آفتاب روی زهرا در پس معجر،‌ غدیر
 
دیده باشی ژرف اگر، ‌گویی به جای مصطفی
خفته همچون مرتضی آسوده در بستر غدیر
 
پشته‌های ماسه همچون کشته‌های روز بدر
همچو تیغ ذوالفقار اندر کف حیدر غدیر
 
دیده چون جونیه و اسماء محجوب از حبیب
خویش را، افتاده دور از زینت و زیور غدیر
 
با سکون و صبر سلمان، همسر آیینه‌وار
با ابی‌ذر،‌ در شب آشوب همسنگر غدیر
 
در میان نخل‌ها موجب کمانداران شام
سهمگین مانند چشم مالک اشتر غدیر
 
کیست؟ خضر راه دریاها،‌ امام آب‌ها
چیست؟ روشن آبگیری برتر از کوثر غدیر
 
از شعاع فیض قدسش خاک عالم گل شده
در فروغش دیده جبریل امین شهپر، غدیر
 
نوح را در اضطراب از دست طوفان یافته
کرده گرداب گران را حلقۀ لنگر غدیر
 
دیده ابراهیم را در حلقه‌ای از ارغوان
ارغوان را برده زیر چتر نیلوفر غدیر
 
دست موسی شد،‌ برآمد ز آستین آینه‌وار
پای عیسی شد، فکند از فرق مهر افسر غدیر
 
دست حق شد در شب معراج و پای مرتضی
روز فتح مکه، روی دوش پیغمبر غدیر
 
روز خندق پیل پیکر عمرو کافر را که داد
از دم تیغ پری کردار خود کیفر غدیر؟
 
مرحب گردن فراز ظلمت‌آیین را که کشت؟
دست و بازویی که در برکند در خیبر غدیر؟
 
روز نفرین روبرو با اهل نجران مصطفی
برد کس با خویش، غیر از چارتن دیگر غدیر؟
 
در هیاهوی هوازن زان هزیمت‌پیشگان
جز رسول آیا کسی هم مانده با حیدر غدیر؟
 
دیده‌ای در شأن اصحاب پیمبر جز علی؟
سابقون السابقون در مصحف داور غدیر؟
 
هیچ‌کس نشنید گیرم، خود تو نشنیدی مگر
«وال من والاه» گفت آن روز پیغمبر غدیر؟
 
تا تمام دشت از پیغام دریا پر شود
می‌رود از واحه‌ای تا واحه دیگر غدیر
 
 
قصیده‌ مرتضی امیری اسفندقه:

صدای کیست چنین دلپذیر می‌آید؟
کدام چشمه به این گرمسیر می‌آید؟

صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟
که بود و کیست که از این مسیر می‌آید؟

چه گفته است مگر جبرئیل با احمد؟
صدای کاتب و کلک دبیر می‌آید

خبر به روشنی روز در فضا پیچید
خبر دهید:‌ کسی دستگیر می‌آید

کسی بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوست
به دست‌گیریِ طفلِ صغیر می‌آید

علی به جای محمد به انتخابِ خدا
خبر دهید: بشیری نذیر می‌آید

کسی به سختیِ سوهان، به سختیِ صخره
کسی به نرمیِ موجِ حریر می‌آید

کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست
کسی شبیه خودش، بی‌نظیر می‌آید

خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت
خبر دهید به یاران: غدیر می‌آید

به سالکان طریقِ شرافت و شمشیر
خبر دهید که از راه، پیر می‌آید

خبر دهید به یاران:‌ دوباره از بیشه
صدای زنده‏ یِ یک شرزه شیر می‌آید

خمِ غدیر به دوش از کرانه‌ها، مردی
به آبیاریِ خاکِ کویر می‌آید

کسی دوباره به پای یتیم می‌سوزد
کسی دوباره سراغ فقیر می‌آید

کسی حماسه‌تر از این حماسه‌های سبُک
کسی که مرگ به چشمش حقیر می‌آید

_

غدیر آمد و من خواب دیده‌ام دیشب
کسی سراغ منِ گوشه گیر می‌آید

کسی به کلبه ی شاعر، به کلبه ی درویش
به دیده‌بوسیِ عید غدیر می‌آید

شبیهِ چشمه کسی جاری و تبپنده، کسی
شبیهِ آینه روشن‌ضمیر می‌آید

علی (ع) همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیرِ عشق، همیشه امیر می‌آید

به سربلندیِ او هر که معترف نشود
به هر کجا که رود سر به زیر می‌آید

شبیه آیه‏ ی قرآن نمی‌توان آورد
کجا شبیه به این مرد، گیر می‌آید؟

مگر ندیده‌ای آن اتفاق روشن را؟
به این محله خبرها چه دیر می‌آید!

_

بیا که منکرِ مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاهِ قیامت اسیر می‌آید

بیا که منکر مولا اگر چه پخته، ولی
هنوز از دهنش بوی شیر می‌آید

علی همیشه بزرگ است در تمام فصول
امیر عشق همیشه امیر می‌آید ...
https://www.razavi.news/vdcc.pqia2bqx0la82.html
razavi.news/vdcc.pqia2bqx0la82.html
کد مطلب ۲۰۵۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما