دغدغه حکومت دینی به تقریر عرفانی
علیرضا انصاری (محقق و پژوهشگر درس خارج حوزه علمیه قم)
اختصاصی/ در نظر عارف بالله، دار هستی سراسر شئون و اسماء خداست. اصل هستی خود خداست و خلقت جز فعل او نیست و همه موجودات جلوه گاه اسماء الهیاند «و بأسمائک التی ملأت ارکان کل شئ». در عرفان نظری، این حقیقت به تثبیت ذهنی در میآید و در عرفان عملی، راه رسیدن به چنین موقفی شناخته میشود تا نهایتا با سیر و سلوک عرفانی، دل در چنین منزلی آرام گیرد.
خدا هست و دیگر هیچ نیست که به ذات و وصف و فعلش در عالمِ نمود جلوهگر شده است؛ هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن. این خلاصه بلکه همه توحید عرفانی است.
عارف به خویش که بنگرد، میگوید:
گر بشکافند سراپای من
جز تو نبینند در اعضای من
به صحرا، به دریا، و به هر جا که بنگرد باز نشان از قامت رعنا میبیند. عالم مملکت خداست و "خداست که دارد خدایی میکند."
البته از بُعدی دیگر، همگی موجودات هم سپاه خدایند، هم عیال خدا، هم کارگزارانش، هم جیره خوارانش، هم در جستجوی او، هم تسبیح و تحمید گوی او.
این وضع مربوط به نظام تکوین است اما در تشریع مسأله از جنس دیگری است. موجودی از قبیل آدم بناست امتحان پس دهد و اعتراف به ربوبیّت خدا کند. پس به تناسب، هم نیروی اختیار پا پیش مینهد هم بازی گردانی های قوای خیر و شرّ رخ میدهد. و ماجرایی به درازای آنچه تا امروز از بنی آدم سراغ داریم واقع میشود.
در میان همه جنبههایی که بنی@آدم در زندگی اجتماعی خود دارند، یکی از مهمترینهایش هم مسأله حکومت است. امّا نگاه عارف الهی به امر حکومت چگونه است؟! آیا دغدغهای هم در نحوه و شیوه حکومت دارد؟!
اگر نظام تکوین، نظام احسن است، در نظامات تشریعی نیز قابل پیروی است. اگر اهل فهمی پیدا شود و بتواند این نظام احسن را تشریح کند و آن را در نظامات تشریعی مُدلسازی نماید، کاری کارستان کرده است.
حال در دید عارف که نظام تکوین را خدا و شئونش پر کردهاند، آیا عرصههای تشریعی میتوانند خالی از خدا باشند؟! البته آنچه «موجود» است عمدتا غفلت انسان در زندگی فردی و اجتماعی خود از خداست. اما آیا این وضع «مطلوب» هم هست؟!
کسی که از دل و جان بر این باور است که خدا همه تکوین را پر کرده، آیا میتواند امور تشریعی را جز بر همین اصل، مطلوب بداند؟! خدایی که همه تکوین به پادشاهی او برپاست، آیا مقبول است در حکومت تشریعی به کناری نهاده شود؟!
عارف در همه شئون تشریعی خود خدا را جای میدهد، خواب و خوراکش، نذر و نیازش، صوم و صلاتش، و کلّ حیات و مماتش مشحون از خداست. انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العلمین. خدا در همه شئون زندگیاش نمایان است. این زندگی فردی اوست. حال آیا در زندگی اجتماعی -که سطح عظیمتری از تجلّی بینش و کنش انسانهاست- برای عارف قابل تحمل است که اثری از خدا وجود نداشته باشد؟!
بله، امر اجتماع نوعا به دست اهل صلاح هم نیست تا به عارف بالله چه رسد! ولی اگر امر اجتماع به دست عارف بود، خدا را کجای این نظام قرار میداد؟! او که در ریز و درشت کائنات به دنبال جلوات کمال، جمال و جلال معبود میگشت، حال میتواند جامعه و حکومتی که خدا در او جلوه گر نیست را ببیند و بی تفاوت بگذرد؟! ما هکذا الظنّ به و لا المعروف من شأنه.
انسان کامل، آنکه در نظام تکوین خلیفة الله است و نماینده تامّ خدا در ملک و ملکوت اوست، آنکه سبب متّصل ارض و سماء است، آنکه وجه الله الذی یتوجه الیه الاولیاء است، آیا میشود در نظام تشریع، نماینده خدا و در دولت و حاکمیّت، صدر الخلائق ذوالبرّ و التّقوی نباشد؟!
وقتی نظام تکوین بر اساس عدل محض، و بارش فضل اداره میشود و هیچ موجودی تخلّف از اوامر تکوینی خداوند نمیکند، آیا برای عارف، قابل تحمّل است که در جوامع انسانی، حاکمان ظالم و خائن باشند و مردم بی نظم و بی مسئولیّت و قدر نشناس؟!
در تکوین که هر یک از خلایق بر حسب استعداد، بهره از رحمت خدا دارد، آیا برای عارف چیزی جز شایسته سالاری در جامعه قابل قبول است؟! در تکوین که هیچ جای قدرت و مالکیّتی برای اعداء الله نیست، آیا اینکه مومنان، زیر یوغ و نفوذ کافران قرار گیرند، برای عارف قابل پذیرش است؟!
گرایش عارف بالله به این امور بلکه غیرت او نسبت به پیاده شدن اینها، حتی فراتر از حُسن اخلاقی یا شرعی است. چون معشوق او، اینگونه است و او همه جا و در همه امر، حضور و ظهور او را میخواهد. تا در مقام تکلیف چه پیش آید و خدای در این میان، به او چه امر فرماید!
این است که عارف در حاکمیّت تشریعی به دنبال همان حاکم و نائب و نظم و نسق است که در تکوین به نحو دیگری جلوهگر است. حکومت تکوینی که از آن خداست، حاکمیّت اجتماعی نیز همین گونه باید باشد.
خدا هست و دیگر هیچ نیست که به ذات و وصف و فعلش در عالمِ نمود جلوهگر شده است؛ هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن. این خلاصه بلکه همه توحید عرفانی است.
عارف به خویش که بنگرد، میگوید:
گر بشکافند سراپای من
جز تو نبینند در اعضای من
به صحرا، به دریا، و به هر جا که بنگرد باز نشان از قامت رعنا میبیند. عالم مملکت خداست و "خداست که دارد خدایی میکند."
البته از بُعدی دیگر، همگی موجودات هم سپاه خدایند، هم عیال خدا، هم کارگزارانش، هم جیره خوارانش، هم در جستجوی او، هم تسبیح و تحمید گوی او.
این وضع مربوط به نظام تکوین است اما در تشریع مسأله از جنس دیگری است. موجودی از قبیل آدم بناست امتحان پس دهد و اعتراف به ربوبیّت خدا کند. پس به تناسب، هم نیروی اختیار پا پیش مینهد هم بازی گردانی های قوای خیر و شرّ رخ میدهد. و ماجرایی به درازای آنچه تا امروز از بنی آدم سراغ داریم واقع میشود.
در میان همه جنبههایی که بنی@آدم در زندگی اجتماعی خود دارند، یکی از مهمترینهایش هم مسأله حکومت است. امّا نگاه عارف الهی به امر حکومت چگونه است؟! آیا دغدغهای هم در نحوه و شیوه حکومت دارد؟!
اگر نظام تکوین، نظام احسن است، در نظامات تشریعی نیز قابل پیروی است. اگر اهل فهمی پیدا شود و بتواند این نظام احسن را تشریح کند و آن را در نظامات تشریعی مُدلسازی نماید، کاری کارستان کرده است.
حال در دید عارف که نظام تکوین را خدا و شئونش پر کردهاند، آیا عرصههای تشریعی میتوانند خالی از خدا باشند؟! البته آنچه «موجود» است عمدتا غفلت انسان در زندگی فردی و اجتماعی خود از خداست. اما آیا این وضع «مطلوب» هم هست؟!
کسی که از دل و جان بر این باور است که خدا همه تکوین را پر کرده، آیا میتواند امور تشریعی را جز بر همین اصل، مطلوب بداند؟! خدایی که همه تکوین به پادشاهی او برپاست، آیا مقبول است در حکومت تشریعی به کناری نهاده شود؟!
عارف در همه شئون تشریعی خود خدا را جای میدهد، خواب و خوراکش، نذر و نیازش، صوم و صلاتش، و کلّ حیات و مماتش مشحون از خداست. انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العلمین. خدا در همه شئون زندگیاش نمایان است. این زندگی فردی اوست. حال آیا در زندگی اجتماعی -که سطح عظیمتری از تجلّی بینش و کنش انسانهاست- برای عارف قابل تحمل است که اثری از خدا وجود نداشته باشد؟!
بله، امر اجتماع نوعا به دست اهل صلاح هم نیست تا به عارف بالله چه رسد! ولی اگر امر اجتماع به دست عارف بود، خدا را کجای این نظام قرار میداد؟! او که در ریز و درشت کائنات به دنبال جلوات کمال، جمال و جلال معبود میگشت، حال میتواند جامعه و حکومتی که خدا در او جلوه گر نیست را ببیند و بی تفاوت بگذرد؟! ما هکذا الظنّ به و لا المعروف من شأنه.
انسان کامل، آنکه در نظام تکوین خلیفة الله است و نماینده تامّ خدا در ملک و ملکوت اوست، آنکه سبب متّصل ارض و سماء است، آنکه وجه الله الذی یتوجه الیه الاولیاء است، آیا میشود در نظام تشریع، نماینده خدا و در دولت و حاکمیّت، صدر الخلائق ذوالبرّ و التّقوی نباشد؟!
وقتی نظام تکوین بر اساس عدل محض، و بارش فضل اداره میشود و هیچ موجودی تخلّف از اوامر تکوینی خداوند نمیکند، آیا برای عارف، قابل تحمّل است که در جوامع انسانی، حاکمان ظالم و خائن باشند و مردم بی نظم و بی مسئولیّت و قدر نشناس؟!
در تکوین که هر یک از خلایق بر حسب استعداد، بهره از رحمت خدا دارد، آیا برای عارف چیزی جز شایسته سالاری در جامعه قابل قبول است؟! در تکوین که هیچ جای قدرت و مالکیّتی برای اعداء الله نیست، آیا اینکه مومنان، زیر یوغ و نفوذ کافران قرار گیرند، برای عارف قابل پذیرش است؟!
گرایش عارف بالله به این امور بلکه غیرت او نسبت به پیاده شدن اینها، حتی فراتر از حُسن اخلاقی یا شرعی است. چون معشوق او، اینگونه است و او همه جا و در همه امر، حضور و ظهور او را میخواهد. تا در مقام تکلیف چه پیش آید و خدای در این میان، به او چه امر فرماید!
این است که عارف در حاکمیّت تشریعی به دنبال همان حاکم و نائب و نظم و نسق است که در تکوین به نحو دیگری جلوهگر است. حکومت تکوینی که از آن خداست، حاکمیّت اجتماعی نیز همین گونه باید باشد.