وظیفه تاریخی جریان نواندیشی دینی چیست؟
نواندیشی دینی، در میانه تصلب و بیپروایی
مصطفی دُرّی
اختصاصی/ گذشت 40 سال از انقلاب اسلامی، به عنوان اولین تجربه حکومت دینی در عصر مدرن، پرسشهای بسیاری را به ارمغان آورده است؛ پرسشهایی که رویکرد سنتی به دین، تا به حال از عهده پاسخ به بسیاری از آنها برنیامده است. در دنیایی که هرگونه رانت اطلاعاتی و غیر اطلاعاتی، نوعی فساد به شمار میرود، واضح است که رویکردی که هنوز در به رسمیت شناختن حقوق معنوی مانده است، نمیتواند خود را با مقتضیات دنیای مدرن همسان سازد. چگونه میتوان تنها قائل به حرمت «رشوه در قضاوت» شد و در عین حال، با فسادهای سیستماتیک مبارزه کرد؟ از آزاداندیشی گفت و مرتد را مستحق اعدام دانست؟ شعار کرامت انسانی داد و بردهداری را تجویز نمود؟
واماندگی رویکردی سنتی به دین در هماهنگی با مقتضیات دنیای مدرن، برخی را از اساس، با تشکیل حکومت اسلامی مخالف ساخته و برخی دیگر را به وادی بیاعتنایی به منابع دینی کشانده است.
در این میان، جریان میانهای به نام «نواندیشی دینی» از جای برخاسته تا میان دین و مقتضیات دنیای امروز آشتی دهد. جریانی که نه رویکرد سنتی و تنجیز محور به دین را میپسندد و نه جدافتادگی از منابع دینی را فضیلتی میشمارد. نه کنار میکشد و نه وا میدهد. پایبند به کتاب و سنت است و معتقد به بازیگری دین در جامعه. هر جا دین را ناسازگار با جامعه امروز میبیند، نه سرسختانه به توجیه فتاوای گذشتگان میپردازد و نه بیپروا به قطعنامههای سازمان ملل و حقوق غربی چنگ میزند؛ به جای این دو، به ادله، نگاهی دوباره میاندازد و از نو، به استنباط میپردازد.
نواندیش دینی، نه متحجر است و نه روشنفکر. نه روایات اهلبیت را بدون نظر به شرایط زمان و مکان در نظر میگیرد و نه اعلامیه حقوق بشر را یکباره بر همه آنها مقدم میپندارد. نواندیش دینی، یک چشم در کتاب و سنت دارد و چشم دیگرش به واقعیات جامعه است. عالمِ آگاه به زمان خود است و فقیه آشنا با شیوه سخن گفتن معصومین. نه از نهیب سنتیها میترسد و نه از عشوه مدرنیته غش میکند. به سنت، پایبند است اما سنتیها را برنمیتابد. سودای حکومت اسلامی مدرن دارد اما بیتاب مدرنیته نمیشود. نه فریب معجزه هزارهها را میخورد و نه تک تک سلولهای بدن را از لیبرالیسم آکنده کرده است. با ورود به حکومت، خود را محدود نمیکند و با پناه به غرب، خویش را نمکگیر نمیسازد.
نه ریاضیات ولایی و طب اسلامی را باور دارد و نه از شعرهای مولوی، «تجربه نبوی» میسراید. زبان انگلیسی را میآموزد اما غربزده نمیشود؛ عربی را فرامیگیرد اما مقدسش نمیشمارد. شعایر دینی را پاس میدارد اما مناسک ملی را سبک نمیانگارد. دلدادگیاش به دین، علاقهاش به وطن را سست نمیکند. تعصبش به دین، مجوز هتاکیاش نمیشود و احترام مردمان به او، مغرورش نمیسازد.
نواندیشی دینی، «صید لاغری» در میانه اجسام ثقیل تحجر و غربزدگی است. جریان نوپایی که هم ادامه رویکرد فعلی سنتی به دین را مساوی با اثبات ناکارآمدی دین میداند و هم کناره گرفتن از وحی را موجب محروم شدن جامعه از «عقل کامل» میانگارد. جریانی که باید به سختی از خود مراقبت کند و از وساوس سیاسیون و متعصبان دینی فاصله بگیرد.
جریان نواندیشی دینی، تنها و تنها راه بقای حکومت اسلامی و برونرفت از مشکلاتی است که در اجرایی کردن احکام الهی دچارش میشویم. جریانی که اگر با دقت و وسواس رشد کند و گسترش یابد، حکومتی معیار برای حکومتهای اسلامی و غیر اسلامی را به وجود میآورد، و اگر بیمحابا به این سو و آن سو بغلتد، ناکامیاش، دامان حکومتی که سودای پیادهسازی اسلامی ناب را داشت نیز میگیرد.
رشد دادن نهال نوپای نواندیشی دینی، وظیفه تاریخی دینپژوهان معاصر است، وظیفهای که از عهده برآمدن آن را آیندگان به قضاوت خواهند نشست.
واماندگی رویکردی سنتی به دین در هماهنگی با مقتضیات دنیای مدرن، برخی را از اساس، با تشکیل حکومت اسلامی مخالف ساخته و برخی دیگر را به وادی بیاعتنایی به منابع دینی کشانده است.
در این میان، جریان میانهای به نام «نواندیشی دینی» از جای برخاسته تا میان دین و مقتضیات دنیای امروز آشتی دهد. جریانی که نه رویکرد سنتی و تنجیز محور به دین را میپسندد و نه جدافتادگی از منابع دینی را فضیلتی میشمارد. نه کنار میکشد و نه وا میدهد. پایبند به کتاب و سنت است و معتقد به بازیگری دین در جامعه. هر جا دین را ناسازگار با جامعه امروز میبیند، نه سرسختانه به توجیه فتاوای گذشتگان میپردازد و نه بیپروا به قطعنامههای سازمان ملل و حقوق غربی چنگ میزند؛ به جای این دو، به ادله، نگاهی دوباره میاندازد و از نو، به استنباط میپردازد.
نواندیش دینی، نه متحجر است و نه روشنفکر. نه روایات اهلبیت را بدون نظر به شرایط زمان و مکان در نظر میگیرد و نه اعلامیه حقوق بشر را یکباره بر همه آنها مقدم میپندارد. نواندیش دینی، یک چشم در کتاب و سنت دارد و چشم دیگرش به واقعیات جامعه است. عالمِ آگاه به زمان خود است و فقیه آشنا با شیوه سخن گفتن معصومین. نه از نهیب سنتیها میترسد و نه از عشوه مدرنیته غش میکند. به سنت، پایبند است اما سنتیها را برنمیتابد. سودای حکومت اسلامی مدرن دارد اما بیتاب مدرنیته نمیشود. نه فریب معجزه هزارهها را میخورد و نه تک تک سلولهای بدن را از لیبرالیسم آکنده کرده است. با ورود به حکومت، خود را محدود نمیکند و با پناه به غرب، خویش را نمکگیر نمیسازد.
نه ریاضیات ولایی و طب اسلامی را باور دارد و نه از شعرهای مولوی، «تجربه نبوی» میسراید. زبان انگلیسی را میآموزد اما غربزده نمیشود؛ عربی را فرامیگیرد اما مقدسش نمیشمارد. شعایر دینی را پاس میدارد اما مناسک ملی را سبک نمیانگارد. دلدادگیاش به دین، علاقهاش به وطن را سست نمیکند. تعصبش به دین، مجوز هتاکیاش نمیشود و احترام مردمان به او، مغرورش نمیسازد.
نواندیشی دینی، «صید لاغری» در میانه اجسام ثقیل تحجر و غربزدگی است. جریان نوپایی که هم ادامه رویکرد فعلی سنتی به دین را مساوی با اثبات ناکارآمدی دین میداند و هم کناره گرفتن از وحی را موجب محروم شدن جامعه از «عقل کامل» میانگارد. جریانی که باید به سختی از خود مراقبت کند و از وساوس سیاسیون و متعصبان دینی فاصله بگیرد.
جریان نواندیشی دینی، تنها و تنها راه بقای حکومت اسلامی و برونرفت از مشکلاتی است که در اجرایی کردن احکام الهی دچارش میشویم. جریانی که اگر با دقت و وسواس رشد کند و گسترش یابد، حکومتی معیار برای حکومتهای اسلامی و غیر اسلامی را به وجود میآورد، و اگر بیمحابا به این سو و آن سو بغلتد، ناکامیاش، دامان حکومتی که سودای پیادهسازی اسلامی ناب را داشت نیز میگیرد.
رشد دادن نهال نوپای نواندیشی دینی، وظیفه تاریخی دینپژوهان معاصر است، وظیفهای که از عهده برآمدن آن را آیندگان به قضاوت خواهند نشست.