۰
تاریخ انتشار
پنجشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۰۷

در حسرتِ حکمتِ حکیمان

محمد صادق ابراهیمی/ دکترای فلسفه
در حسرتِ حکمتِ حکیمان
خبرگزاری رضوی/ حکیمان و طبیبان؛ از دیر باز، در سنّت دیرپای تمدن پارسی، جایگاهی بس والا و مرتبۀ بس بالا داشتند. طبیبان را حکیم میخواندند چون؛ همآغوشِ حکمت بودند و همدوشِ نیازمند. از اینروی به هر طبیبی که از راه درمیرسید نیز حکیمش نمیخواندند. بل، بدان طبیبی، نام و عنوانِ حکیم، میدادند که  بی هیچ چشم داشتی، درد مردم را درمان و بیماری شان را علاج و مداوا سازند. بی آنکه به حالش فرق کند که بیمار؛ شاه باشد یا گدا! دارا باشد یا ندار! ضعیف باشد یا قوی! شیکّ و خوش سیما باشد یا سیاه چرده و ژنده پوش!. همینکه دردی، در بدن داشت برای حکیم بس بود که بی محابا، توجه مشفقانه و مهربانانه اش را بدو معطوف سازد. آنچه را که در طاقت و توانش میدید جهت زدودنِ درد، از حالِ زار و نزار دردمندِ محتاجِ درمان به کار میبست، تا باشد که فرج و گشایشی در کار هردو حاصل آید. گشایش درکار حکیم از آنروی، که از رهگذر این کارش، به کمالات نفسانی او افزوده گردد و در کار بیمار نیز از آنجهت، که دردش درمان یابد و بیماری اش علاج. حکیم، درتمدن دیرپایِ پارسی، همواره در کاربست حکمتش، چشمی به آسمان و نگاهی به زمین داشت. خدای حکمت بخش و حکمت آفرین را همواره نظاره گرِ رفتار و کردار و حتی پندارش می دانست. حکیم، غایت حکمتش را در به کار بستن آن، و سرّ حکمتش را نیز در دستگیری از خلقِ افتاده در چنگ رنج و تعبِ بیماری می دانست.
حکیم این گفتۀ راز آلود و معنوی اولیاء را همیشه آویزۀ گوشش قرار میداد که: «العلم علمان: علم الادیان و علم الابدان» حکمت و دانایی دو گونه است: علم دین و علم بدن. نه اینکه دیگر دانایی ها دانایی نباشد، بلکه این دو سنخ از دانایی، چنان دانایی است که در خدمت نیل آدمی به کمال و وصال او به مقام قرب حضرت دوست قرا دارد. وانگهی؛ چینن دانایی که می بایستی از آن در رسیدن به کمال بهره گرفت، نهایتِ بی خردی قلمداد میگردد که از آن در راهِ رسیدن به مال و منال، بهره گرفته شود. از اینروی برای طبیب و حکیمی خودساخته و نیکخوی و آزاده منش طبابت، خود داستان پر رمز و راز و مهرآلود بود که از رهگذر آموختن حکمت، والایی همت و مهار ساختن میل هایِ پَست به کف می آید. به همین جهت نیز مرسوم گشته بود که کار طبیب و حکیم را به کار نبی و ولیّ، تشبیه و عملِ نبی و ولیّ، را به کار حکیم و طبیب مانَند کنند. آنگونه که علی امیر اولیاء و اوصیا(علیه السلام) در توصیف پیامبر رحمت(ص) فرمود: «طبیب دَوّار بِطبه» محمد پیامبرِ خدا، کسی نبود جز طبیبی دوره گرد، که در جستجوی بیمار میگشت تا او را مداوا کند. و چه بیماریِ سخت تر و ترّحم برانگیزتر، از بیماری روح و روان!
اینک، اما از رهگذر ورود دانش و تمدن جدیدِ غربی، در عالمِ ویران شدۀ جهان پارسی، نه از آن طبیبان چندان خبری است و نه از آن حکیمان!. نه اینکه، طبیبی در کار نباشد، که بس بسیار است و پرشمار! ولیکن طبیبِ این روزگار نه چون حکیمانِ اعصار گذشته غایت و حکمتِ طبش را به کاربست مشفقانۀ آن میداند و نه چون طبیبانِ ایّام ماضیه، علاج دردِ دردمندان را وجیبۀ انسانی و الهی خویش!. طبیب این روزگار، از کاربست طب و تیغ تیز جراحی اش نه قصد نیل به کمال دارد و نه رسیدن به قرب و وصال، بلکه طبّ و طبابت، حکماً برای او وسیلۀ کسب مال است و رسیدنِ به منال! از آنجا که غایات و اهداف، کارها و کِردها را هادی اند و پیشوا، برای طبیب روزگار ما فرق میکند که بیمار دارا باشی یا ندار! شاه باشد یا گدا! اگر در مقام بیمار، شاه بودی و دارا، درد و بلایت نیز به جان طبیب! ورنه علاوه بر درد خودت، درد و بلای طبیب نیز هم گوارای جان نه چندان شیرین و پربهایت!
https://www.razavi.news/vdcbf9b8.rhb0fpiuur.html
razavi.news/vdcbf9b8.rhb0fpiuur.html
کد مطلب ۱۶۹۳۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما