گزارشی از سفیران جهادگری که دغدغه شان خدمت به خلق است؛
«ضیافت مهربانی» در شهر امام مهربانیها
خبرگزاری رضوی- الهام اسماعیلی؛ همه چیز از میامی شروع شد. چندسال پیش برای زیارت رفته بودیم روستای میامی؛ امامزاده یحیی(ع) از نوادگان حضرت سجاد(ع) که آنجا دفن شده و یکی از مناطقی هست که زائرین زیادی از مشهد و حتی شیعیان عرب زبان خارجی را به خودش جذب میکند. بعد زیارت نشسته بودم در صحن زیارتگاه و منتظر بودم بقیه بیایند تا برویم به سوییتی که کرایه کرده بودیم و آماده شدیم برای نهار. در حال خودم بودم که یک موتور در مقابلم ایستاد و یک جوان از آن پیاده شد به سمت من آمد و سلامی کرد. به نظرم آشنا آمد، بلافاصله خودش را معرفی کرد و گفت: یوسف هستم مهندس! پارسال برای انتخابات با بچه ها آمدیم برای نصب بنر. او را شناختم و دقایقی به صحبت نشستیم.
این شروع روایت آقای حسینی از اولین کار خیر یا به قول خودش «مهربونیشون » بود. کسی که الان مسئولیت یک گروه جهادی را به عهده دارد و در حوزه تعمیر و ساخت و ساز برای نیازمندان در روستاهای اطراف مشهد و حاشیه شهر کار میکنند.
حسینی به روایت محرومیت این روستا و جرقه شروع کار جهادی پرداخت و می گفت: یکی از اهالی این روستا به نام یوسف بود که هفته ای یک بار همراه برادر خود به حمام عمومی پایین زیارتگاه می آمد؛ از او که علت طی کردن این مسافت طولانی را پرسیدم گفت که در منزل نه حمامی دارند و دستشویی شان هم خراب شده است که به خاطر بی پولی نتوانستند این مشکل را حل کنند.
من و خانواده که برای زیارت به روستای میامی رفته بودیم به همسر خود گفتم بروند سوئیت و من هم به دنبال این جوان راهی منزلشان شدم. یک خانه کاهگلی قدیمی بود که گویا 100 سال قدمت داشت به طوری که دیوار حیاط در حال تخریب و مقداری کج شده بود. دستشویی هم کنار حیاط بود و دیوارش ریخته بود ولی با یک روفرشی و چند تا چوب پوشانده بودند و سقفش هم با یک درب قدیمی و چند تا تخته پناه کرده بودند. آن طرف دیگر حیاط هم دو تا اتاق دیگر بود که خانواده ۷ نفره یوسف در آن زندگی می کردند.
او ادامه داد: با گوشی یک فیلم و چند تا عکس از خانه گرفتم. نقشه ام این بود که فیلم را بذارم در صفحه اینستاگرامم و از بقیه هم کمک بگیرم. همین کار را هم کردم و جواب هم داد. اولین نفر یکی از دوستان قدیمی بود که مهندس عمران بود و روحیه بسیجی و جهادی داشت و همیشه در اینجور کارها پیشقدم می شد. برای کمک های مالی هم چند نفر دیگر پیش قدم شدند و پول مصالح آن جور شد. خلاصه اینکه کار را یک شبه با همکاری دوستان جهادی تمام کردیم.
حسینی از حال و هوای خود بعد از اتمام این کار می گوید که وقتی لبخند از سر رضایت بچه های خانواده و مادربزگ پیرشان را دیدم شعله ای درونم روشن شده بود و گویا یک دریچه جدید به روی من باز کرده بودند که من را وارد یک دنیای جدید میکرد.
خلاصه اینکه چند روز بعد یک مورد دیگر از اقدامات جهادی تعمیر سقف خانه یک پیرمرد و پیرزن تنها، در یکی از روستاهای اطراف مشهد بود که با چند نفر خیر که می شناختیم تماس گرفتیم و پای کار رفتیم. به طوری که کم کم از تعمیر خانه ها به ساختن آبخوری برای مدرسه یک روستا، یا تعمیر وضوخانه مسجد و ... پیش رفتیم و دست یاری خداوند متعال هم همراهمان بود.
زمانی که از این فعال جهادی در مورد چرایی اسم تیم جهادی شان که مهربونی بود پرسیدم، پاسخ داد: هروقت کار جدید داشتیم به بچه ها می گفتیم برویم که "مهربونی" داریم. تو دوره کرونا هم با بچه های گروه میرفتیم روستاهای اطراف و حاشیه شهر و هرکاری لازم بود، از ضدعفونی تا تهیه بسته های معیشتی، سعی میکردیم کمک کنیم. تو سیل کلات هم رفتیم روستاهای سیل زده برای کمک و ترمیم خونه ها و جاهایی که آسیب دیده بودند و اینجا بود که اسم گروه را هم مهربونی گذاشتیم.
حسنی ادامه داد: الان یک تیم ۷ - ۸ نفره پای ثابت کارند و چند نفری هم جسته گریخته در کارهای مختلف، بنا به نوع کار و تخصص شان به کمک می آیند چند نفری هم هستند که کمی اوضاع مالی بهتری دارند و آن ها هم هروقت پول کم می اوریم از نظر مالی کمک میکنند.
او می گفت: من مدیریت خوانده ام ولی چون بنایی می کنم به من مهندس می گویند. پدرم بنا بود و در نوجوانی با ایشان زیاد سر کار می رفتم و با کارهای کارگری و بنایی ساختمان آشنا بودم. البته پدرم هم در بعضی پروژه ها حضور دارد و به ما کمک می کند.
از او درباره آمار کارهایی که طی این چند سال انجام دادند پرسیدم؛ اما معتقد است ثبت کار خیر اجر آن را کم می کند و به همین خاطر نه خودشان جایی کارهای خیرشان را ثبت می کنند و نه اقداماتشان را رسانه ای میکنند. میگوید ما بسیجی هستیم و بالاتر از آن انسان؛ وظیفه ما کمک به همنوع است و افتخاری است باز کردن گره ای از کار دیگران. گرههایی کوچک که در زندگی برخی دردی است بزرگ؛ و غصههایی که برای خیلیها کم اهمیتاند وکوچک؛ ولی در زندگی برخی دیگر، زخمهای بزرگیاند و نیازمند مرهم...
و چه زیباست کارهایی از این جنس ...
این شروع روایت آقای حسینی از اولین کار خیر یا به قول خودش «مهربونیشون » بود. کسی که الان مسئولیت یک گروه جهادی را به عهده دارد و در حوزه تعمیر و ساخت و ساز برای نیازمندان در روستاهای اطراف مشهد و حاشیه شهر کار میکنند.
حسینی به روایت محرومیت این روستا و جرقه شروع کار جهادی پرداخت و می گفت: یکی از اهالی این روستا به نام یوسف بود که هفته ای یک بار همراه برادر خود به حمام عمومی پایین زیارتگاه می آمد؛ از او که علت طی کردن این مسافت طولانی را پرسیدم گفت که در منزل نه حمامی دارند و دستشویی شان هم خراب شده است که به خاطر بی پولی نتوانستند این مشکل را حل کنند.
من و خانواده که برای زیارت به روستای میامی رفته بودیم به همسر خود گفتم بروند سوئیت و من هم به دنبال این جوان راهی منزلشان شدم. یک خانه کاهگلی قدیمی بود که گویا 100 سال قدمت داشت به طوری که دیوار حیاط در حال تخریب و مقداری کج شده بود. دستشویی هم کنار حیاط بود و دیوارش ریخته بود ولی با یک روفرشی و چند تا چوب پوشانده بودند و سقفش هم با یک درب قدیمی و چند تا تخته پناه کرده بودند. آن طرف دیگر حیاط هم دو تا اتاق دیگر بود که خانواده ۷ نفره یوسف در آن زندگی می کردند.
او ادامه داد: با گوشی یک فیلم و چند تا عکس از خانه گرفتم. نقشه ام این بود که فیلم را بذارم در صفحه اینستاگرامم و از بقیه هم کمک بگیرم. همین کار را هم کردم و جواب هم داد. اولین نفر یکی از دوستان قدیمی بود که مهندس عمران بود و روحیه بسیجی و جهادی داشت و همیشه در اینجور کارها پیشقدم می شد. برای کمک های مالی هم چند نفر دیگر پیش قدم شدند و پول مصالح آن جور شد. خلاصه اینکه کار را یک شبه با همکاری دوستان جهادی تمام کردیم.
حسینی از حال و هوای خود بعد از اتمام این کار می گوید که وقتی لبخند از سر رضایت بچه های خانواده و مادربزگ پیرشان را دیدم شعله ای درونم روشن شده بود و گویا یک دریچه جدید به روی من باز کرده بودند که من را وارد یک دنیای جدید میکرد.
خلاصه اینکه چند روز بعد یک مورد دیگر از اقدامات جهادی تعمیر سقف خانه یک پیرمرد و پیرزن تنها، در یکی از روستاهای اطراف مشهد بود که با چند نفر خیر که می شناختیم تماس گرفتیم و پای کار رفتیم. به طوری که کم کم از تعمیر خانه ها به ساختن آبخوری برای مدرسه یک روستا، یا تعمیر وضوخانه مسجد و ... پیش رفتیم و دست یاری خداوند متعال هم همراهمان بود.
زمانی که از این فعال جهادی در مورد چرایی اسم تیم جهادی شان که مهربونی بود پرسیدم، پاسخ داد: هروقت کار جدید داشتیم به بچه ها می گفتیم برویم که "مهربونی" داریم. تو دوره کرونا هم با بچه های گروه میرفتیم روستاهای اطراف و حاشیه شهر و هرکاری لازم بود، از ضدعفونی تا تهیه بسته های معیشتی، سعی میکردیم کمک کنیم. تو سیل کلات هم رفتیم روستاهای سیل زده برای کمک و ترمیم خونه ها و جاهایی که آسیب دیده بودند و اینجا بود که اسم گروه را هم مهربونی گذاشتیم.
حسنی ادامه داد: الان یک تیم ۷ - ۸ نفره پای ثابت کارند و چند نفری هم جسته گریخته در کارهای مختلف، بنا به نوع کار و تخصص شان به کمک می آیند چند نفری هم هستند که کمی اوضاع مالی بهتری دارند و آن ها هم هروقت پول کم می اوریم از نظر مالی کمک میکنند.
او می گفت: من مدیریت خوانده ام ولی چون بنایی می کنم به من مهندس می گویند. پدرم بنا بود و در نوجوانی با ایشان زیاد سر کار می رفتم و با کارهای کارگری و بنایی ساختمان آشنا بودم. البته پدرم هم در بعضی پروژه ها حضور دارد و به ما کمک می کند.
از او درباره آمار کارهایی که طی این چند سال انجام دادند پرسیدم؛ اما معتقد است ثبت کار خیر اجر آن را کم می کند و به همین خاطر نه خودشان جایی کارهای خیرشان را ثبت می کنند و نه اقداماتشان را رسانه ای میکنند. میگوید ما بسیجی هستیم و بالاتر از آن انسان؛ وظیفه ما کمک به همنوع است و افتخاری است باز کردن گره ای از کار دیگران. گرههایی کوچک که در زندگی برخی دردی است بزرگ؛ و غصههایی که برای خیلیها کم اهمیتاند وکوچک؛ ولی در زندگی برخی دیگر، زخمهای بزرگیاند و نیازمند مرهم...
و چه زیباست کارهایی از این جنس ...