امیر حسنشاهی: نميدانم چرا ولى تا به حال هر زمانى که به نجف رسيدهايم،نصف شب بوده است، اين بار هم از اين قاعده مستثنى نبود. روشنايى گنبد و گلدسته در نيمه شب از دور همچون خورشيد در هنگام طلوع است، طلايى و چشمنواز.
روزنوشتهاي يك خبرنگار در ميان زائران عاشق-3
هواى نجفم آرزوست
27 آبان 1395 ساعت 10:56
امیر حسنشاهی: نميدانم چرا ولى تا به حال هر زمانى که به نجف رسيدهايم،نصف شب بوده است، اين بار هم از اين قاعده مستثنى نبود. روشنايى گنبد و گلدسته در نيمه شب از دور همچون خورشيد در هنگام طلوع است، طلايى و چشمنواز.
نزديک حرم که ميشويم باز هم همان صحنه هميشگى؛ کنار خيابانها پر از افرادى است که به صورت افقى کنار يکديگر خوابيدهاند، شايد محشر هم همينگونه باشد، که ميداند؟ پيکرهايمان کنار هم و آماده براى لحظه رستاخيز و ورود به محشر. بگذريم. اما اگر تجربه چنين خوابيدنى را نداريد؛ بايد خدمتتان عرض کنم که خوابش خيلى ميچسبد بدين خاطر که از فرط خستگى فقط خواب است و خواب.
به سمت حرم در حرکتيم که کاملا اتفاقى ما هم جايى را همان نزديک حرم براى خواب پيدا ميکنيم. دو دستى به آن ميچسبيم. هيچ کس دوست ندارد تا پاسى از شب دنبال جايى براى خواب بگردد و با اين حساب اولين مکان، بهترين مکان است. خيلىها روى پلاسهاى نه چندان تميز ولو شده و زير چفيه يا پتويى خفتهاند.
شب خوابيدن در اطراف حرم، «گاو نر ميخواهد و مرد کهن»، از بس که سر و صدا است، اما با اين حال به من که ميچسبد. تعداد گمشدگان به قدرى است که مدام بلندگوهاى اطراف حرم، اسامى گمشدگان را اعلام ميکند. آن قدر اسم ميشنوى که احتمالا در بازى اسم و فاميل بازيکن قهارى خواهى شد. «خانم فلانى از فلان شهر به محل گمشدگان مراجعه کنيد».
بل از آن که سرسام بگيريم از خواب بيدار ميشويم تا پس از نماز صبح و زيارت، راهى مسير پيادهروي نجف تا کربلا شويم. ورودى حرم يک مشکل هميشگى دارد، آن هم مسئله کفشدارى است. از آنجايى که کفشدارىهاى موجود جوابگوى اين جمعيت نيست، هر که بايد خودش فکرى به حال کفشش بکند. البته اين مسئله موجب شده است که کلى کفش و صندل و دمپايى جلوى ورودىها زير پاها لگدمال شوند. اميدوارم روزى اين مشکل حل شود. اگر چه که اين اميدوارى را سه سال پيش هم داشتهام ولى ما آدمها کلا به اميد زندهايم ديگر.
پس از يک دل سير زيارت و اذن از اميرالمونين، کولهها را به پشتمان و قدم به جاده ميگذاريم تا همراه با قطرات اين رودخانه زلال، به سوى دريا رهسپار شويم.
کد مطلب: 4045