* سکانس اول: آرام آرام کنار خیابان را طی کرده و هر از گاهی پشت سرش را نگاه میکند.
به محض دیدن تاکسی از چند متری دستش را بالا میبرد، چند ثانیه بعد در صندلی عقب تاکسی سمند آرام میگیرد.
سرش را به صندلی تکیه داده و چشم هایش را بسته. ناگهان گرمای مشمئز کننده ای احساس کرده و چشم های از تعجب گرده شده اش را باز میکند!
آقای مسافری که کنارش نشسته به آرامی دستش را روی پای او قرار میدهد!
هرچه خود را بیشتر به در تاکسی میچسباند...
چند ثانیه بعد با وجود اینکه هنوز مسافت طولانی تا مقصد باقی مانده، از روی ناچاری کنار خیابان پیاده میشود!
* سکانس دوم: در صندلی پشت سر راننده ون نشسته و مشغول صحبت با تلفن همراه است؛ به محض ورود مسافر جدید خودش را جمع و جور میکند و به صحبت ادامه می دهد.
مردی که سی و اندی ساله به نظر میرسد با وجود صندلی های خالی، کنار او مینشیند.
چند دقیقه بعد فاصله ها کمتر می شود و او همچنان مشغول صحبت است، بی تفاوت چشم به بیرون دوخته است.
راننده از آیینه با اخم نگاه میکند و سر تکان می دهد...
مرد کمی دیگر خود را به سمت او میکشاند و او که انگار تازه متوجه موضوع شده سریع خودش را کنار کشیده و کیفش را کنارش میگذارد تا فاصله را به حداکثر برساند و مرد که انگار تیرش به سنگ خورده، سر جایش مینشیند.
* سکانس سوم: سوز سرمای دی ماه کلافه اش کرده، کنار ایستگاه تاکسی منتظر ایستاده؛ اما از تاکسی خبری نیست. چند متر آن طرفتر پسر جوانی با خودرو شخصی مقصد را اعلام میکند و منتظر مسافر است. مردد نزدیک شده و نگاهی به داخل ماشین می اندازد.
مرد سالخورده ای در صندلی کنار راننده نشسته؛ تصمیم میگیرد و سوار میشود. چند دقیقه بعد با اضافه شدن یک پسر جوان و یک خانم میانسال به جمع مسافران، راننده حرکت میکند.
بیشتر از نصف مسیر طی شده که خانم میانسال پیاده میشود، بعد از حرکت دوباره خودرو، پسر جوان کمی فاصله گرفته و تلفن همراه خود را کنار پایش نگه میدارد، جوری که مقابل چشم او قرار بگیرد.
چشمش به صفحه گوشی پسر جوان می افتد و کلیپ مستهجنی که در حال پخش است.
پسر با لبخند موذیانه ای او را نگاه میکند!
ناگهان رو به راننده می گوید : آقا لطفا نگه دارید!
کنار بزرگراه است، راننده با تعجب می پرسد: اینجا؟
تند و با صدای نسبتاً بلند میگوید: بله! همینجا!
بعد از توقف، با صدای لرزان و صورت برافروخته رو به راننده می گوید: حالا یا این آقا را باید پیاده کنید، یا من پیاده می شوم!
راننده که انگار تا حدودی در جریان قرار گرفته با پرخاش جوان را پیاده میکند و دوباره خودرو حرکت میکند...
همه افرادی که در جامعه امروزی زندگی میکنند، داستان مزاحمتهای اینچنینی را دیده یا حداقل یکبار هم که شده در مورد آن شنیدهاند. علیرغم هنجارهای موجود در کشور اسلامی ما، همواره هستند کسانی که نسبت به حجب و حیا بیتفاوت بوده و با هنجارشکنیهای مکرر زمینهای برای آزار و اذیت دیگران -بخصوص بانوان- ایجاد میکنند.
آنچه که مسلم است نبود تربیت مناسب در بستر خانواده و بی توجهی به اصول اعتقادی و اجتماعی زمینه بروز و ظهور مزاحمتهایی از این قبیل را فراهم میکند. در حالی که اگر فرهنگسازی مناسب انجام شود و آموزههای تربیتی از دوران کودکی و نوجوانی به افراد مختلف ارائه شود، قطعاً شاهد مشکلات کمتری در جامعه خواهیم بود.
«پيامبر گرامي اسلام صليالله عليه و آله و سلم» در خصوص اهمیت «حیا» میفرمایند: مَن لَم يَستَحِ مِن الله في العلانِيَةِ لَم يَستَحِ مِنَ اللهِ فيالسِّرِّ.
کسي که آشکارا و در انظار مردم از خدا حيا نميکند (مسلّماً) در تنهايي و خلوت هم از خدا شرم نخواهد داشت. (ميزانالحکمة، ج 2، ص 566)
باوجود اینکه درمورد رعایت حریم بین زن و مرد محرم و نامحرم هم در دین اسلام بسیار مورد تأکید قرار گرفته است، برخی افراد نسبت به آن بی تفاوت بوده و بدون ترس و یا عذاب وجدانی با ارتکاب اعمالی زشت و ناپسند محیطی غیرایمن و ناآرام برای بانوان ایجاد میکنند.
اهمیت این موضوع در آموزه های رضوی هم به روشنی بیان شده است، تا جایی که امام رضا(ع) در حدیثی میفرمایند: مَن اَلقي جِلبابَ الحَياءِ فلا غيِبةَ لَهُ.
كسي كه جامه شرم و حيا را از تن به دور كرد ديگر غيبت كردن او جايز و بلامانع است. (مُسند الاِمام الرضا عليهالسلام، ج 1، ص 280)
توجه به «عفت و حیا» مقولهای کارساز در زمینه برطرف کردن مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی است. آنگونه که در احادیث مختلف از ائمه معصومین (ع) روایت شده است؛ اگر حریم بین زن و مرد در جامعه به درستی حفظ شود، بسیاری از معضلات اجتماعی از بین خواهد رفت.