فکر کردم آیا مینا هم وقتی سر همین میز مینشیند به من فکر میکند که از در تو آمد. اگر این صحنه را در فیلمی میدیدم یا توی داستانی میخواندم مطمئن میشدم که نویسنده خواسته داستان را تمام کند و قبل از اینکه داستان تمام شود پایان خوشی هم برایش ساخته اما دیدن مینا نه پایان داستان بوریس بود نه اصلا خودش بود.
هفت گنبد شامل هفت داستان نیمه بلند که در آن راویها در قالب هفت سفر به کشورهای همسایه ( سوریه، ارمنستان، لبنان، عراق، گرجستان، افغانستان و عمان) درونیات خود را میجویند و قصه زندگیشان را میگویند.
ریحانه بناءزاده/ سرویس هنر خبرگزاری رضوی
فکر کردم آیا مینا هم وقتی سر همین میز مینشیند به من فکر میکند که از در تو آمد. اگر این صحنه را در فیلمی میدیدم یا توی داستانی میخواندم مطمئن میشدم که نویسنده خواسته داستان را تمام کند و قبل از اینکه داستان تمام شود پایان خوشی هم برایش ساخته اما دیدن مینا نه پایان داستان بوریس بود نه اصلا خودش بود.
هفت گنبد شامل هفت داستان نیمه بلند است که در آن راویها در قالب هفت سفر به کشورهای همسایه ( سوریه، ارمنستان، لبنان، عراق، گرجستان، افغانستان و عمان) درونیات خود را میجویند و قصه زندگیشان را میگویند.
کهن الگوی عشق
در یک بعد از ظهر زمستانی با حضور محمد طلوعی نویسنده پرکار در حوزه ادبیات داستانی و دیگر علاقه مندان هستیم و دور هم جمع میشویم و گفت و شنودی در مورد کتاب هفت گنبد و شکلهای دیگر جهان میشود.
حسین لعل بذری دبیر جلسه ضمن خوشآمدگویی در ابتدا معرفی اجمالی از محمد طلوعی دارد: « متولد اردیبهشت ماه 1358 در رشت است. دانش آموخته سینما از دانشگاه سوره و ادبیات نمایشی از پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران است و شش اثر داستانی از او به چاپ رسیده است». لعل بذری اشاره به هفت گنبد و اینکه نویسنده این اثر را بر گرفته از هفت پیکر نظامی میداند، دارد و دلیلش را میپرسد. طلوعی این طور پاسخ میدهد: « اولین دلیلش علاقهام به آثار نظامی گنجوی بود. البته هیچ موقع فکر نمیکردم که بخواهم اثری خلق کنم که برگرفته از آثار نظامی باشد ولی با گذشت زمان انگار لازم بود که بنویسم. دومین دلیل، سفر است. سفر مورد علاقه من است اینکه اشاره به کهن الگوی عشق در مکانهای مختلف با بازخوردهای متفاوت دارد، در ایران کهن الگوی عشق، سفر است که برای من تاثیر پذیر بود». در هفت پیکر هفت قصر در مکانهای مختلف وجود دارد که هفت گنبد، هفت داستان است که در ارمنستان، گرجستان، عمان، عراق، افغانستان، سوریه، لبنان اتفاق افتادهاست.
داستانهای ایرانی و عدم تنوع زیستی
برای نوشتن سفر نمی روم. این را طلوعی میگوید و ادامه میدهد: «سفر می روم که آن چیز با ارزش و مهم را به دست بیاورم، تجربیات زیستی ما از همین سفر رفتن به وجود میآید. یادم است تا مدتها در جمعهای ادبی خرده میگرفتند که داستانهای ایرانی محدود به یک فضای آپارتمانی، کوچک شهری و طبقاتی متوسط است. فکر می کنم این حقیت دارد و نقد بجایی بوده است. در واقع داستانهای ایرانی به شدت مشکل تنوع زیستی دارد و این عدم تنوع زیستی به صورت خیلی واضح منعکس می شود. ما نمی توانیم از آدمی که در آپارتمان فقط برای خودش زندگی میکند و دنیا را از آنجا میبیند،بخواهیم چیز دیگری تولید کند. اتمسفر ها متفاوت داستان نیاز به یک زندگی متفاوت دارد.اگر دقت داشته باشید آنچه که بعد از انقلاب سفید اتفاق افتاده است بعد از1342 رفتن سپاه دانش به دهات ایران و تجربه زیست آنها و برگشتن آنها و نوشتن داستانهای تازه، یک اتمسفر دیگری را به داستان نویسی ایران داد. شاید برای همین است که من بیشتر از نویسنده شدن نیاز به مصالح داشته باشم، به عنوان یک انسان برای زیستن مصالح نیاز دارم. . باید سفر میرفتم. چون این سفرها یک نگاه تازه می دهد تا بتوانم، راجع به چیزهای بنویسم که تا دیروز نمی شناختم. بنابراین سفر می روم چون کمکم میکند تا مصالح داستانی داشته باشم. آدمهای جدید ببینم و ترکیب اینها گاهی یک داستان را می سازد و گاهی هم خیر».
جزئی نگری در آثارش
طلوعی اشاره به تغییرات نویسندگی اش دارد و میگوید: «در ساری برای نشست داستان رفته بودم. آقایی رمان "باد موافق" را خوانده بود و کلی تعریف کرد و نظر مرا در مورد کتابم پرسید و من با صراحت گفتم کتاب خوبی نیست. ایشان باز هم تاکید بر خوب بودن آن اثر داشتند و اصرار به اینکه چرا دیگر با آن شکل نمی نویسم و من گفتم چون دیگر آن آدم نیستم. آن کار مال زمان گذشته است.گفت: از آن کتاب تبرا می جویید؟ گفتم: خیر، آن کتاب گذشته من است ولی راه من نیست. راستش این را تعریف کردم، برای این که بگویم حتی کتاب هفت گنبد هم، زندگی من نیست.این کتاب هم کتابی است که بعد آن دو داستان دیگر نوشته شده است و قطعا من تغییرات فکری زیادی برایم صورت گرفته است».
این هنرمند اشاره به تحقیقات در آثارش دارد و میگوید: « آن اندازه ای تحقیق میکنم که بتوانم یک آدم متخصص در رشته ای که در داستان وجود دارد را مجاب کنم. مثلا در یکی از داستانهای این کتاب که در مورد یک حشره شناس است شش ماه تحقیق کردم. اما اگر امروز از من در مورد حشره شناسی بپرسید، با آن جزئیات نمیتوانم تعریف کنم. چون این اطلاعات حشره شناسانه در کتاب جزء سواد من محسوب نمی شود. مصالح من است، برای نوشتن یک داستان».
لعل بذری اشاره به جزئی نگری در آثارش دارد و این که یک جایی توی ذوق میزند که البته در هفت گنبد بهتر شده است. این پرداخت جزئیات از کجا آمده و آیا تعدیل شده است؟ با خنده میگوید: « از نظر من تعدیل نشده است. اما یک نویسنده در طول مسیر داستانی اش به یک تعادل و به یک میزان مناسب از اطلاع رسانی به مخاطبش می رسد. نقل قول یوسا، از کتاب ماهی در آب میگوید: برای درک منطقهای که در داستانم بود. من در پاریس زندگی میکردم و می رفتم موزه گیاه شناسی و آن قدر در مورد گیاهان تحقیق می کردم که دربان آنجا طی رفت و آمدهای زیاد من فکر میکرد، دانشجوی گیاه شناسی هستم. اما در رمانم فقط یک جا از گیاهی در آن منطقه اسم بردم. البته من هنوز به تواضع آقای یوسا نرسیدم. ولی الان یاد گرفتم سوادی که در طول یک داستان به دست می آورم لازم نیست تماما در داستان آورده شود، اما برای خودم برای نزدیک شدن لازم است که از آن اطلاع داشته باشم. آقای یوسا جملهای دارد که میگوید: من برای دروغ گفتن در داستانم باید آنقدر حقیقت را بدانم که بتوانم دروغ بگویم».
نادانی تاریخ ادبیات جهان
وی به نظر خودش در حال حاضر به تعادل بهتر در داستانهایش نسبت به گذشته رسیده است و اشاره ای کوتاه به نادانی ادبیات جهان در گذشته دارد و میگوید: «به نظر من ارتباط عمیقی بین خرده ای که بر محمد طلوعی می گرفتند در مورد اطلاعات زیاد در داستانهایش به نظر من بخشی از آن به نادانی تاریخ ادبیات جهان است که این طور شکل گرفته است. رمان قرن نوزدهم رمان دائره المعارفی است. چرا این اتفاق بوده است؟ چون مدیا و قالب های دیگری نبوده است. حتی رمانهای اول قرن بیستم هم این چنین است. داستان نقش یک رسانه را داشته است و باید از جزئیات میگفته است، اما به تدریج از عهده مدیای رمان خارج شده و به عهده دیگر رسانه ها افتاده است. ازیک جایی یک دو انگاری به وجود آمده است. اینکه چقدر اطلاعات به خواننده بدهیم و چقدر با سرچ کردن آن را به دست بیاورد. من خودم ترجیحا سعی میکنم اطلاعاتم را درخود داستان به مخاطب بدهم بدون آنکه مخاطب، سراغ منبع دیگری برود. این که شما داستان خود بسنده بنویسید یا یک داستان خود ارجاع بنویسید یک انتخاب است».
نقد هفت گنبد
یکی از حاضران درمورد هفت گنبد میگوید:« راوی قدرتمند و جزئی نگر است. اما به نظر می رسد راوی ها شبیه هم شدهاند و اینکه همه راویها مرد هستند به جزء یک داستان که راوی زن است». طلوعی در پاسخ اشاره به انتخاب راویی های مرد میگوید: «باید اعتراف کنم چون می ترسم از راوی غیر همجنس خودم بنویسم به این دلیل که نمیخواهم، شبیه کلیشه ها شوم. مثلا زن هایی که یک راوی مرد دارند با این جمله داستان شروع می شود که ریش دو روز نتراشیدهاش را می زند و مردها هم به طوری دیگر و من از این کلیشه ها می ترسم. ادامه می دهد: «من برای آن داستانی که راوی اش زن است با 500 خانم مصاحبه عمیق کردم. برای آنکه بفهمم برای استفاده ار این نظر گاه از چه استفاده کنم».
مخاطب دیگری که داستان را سه مرتبه خوانده است و اشاره به روایت ملتهب در داستان دارد و میگوید: « آیا این به شرایط ملتهب سیاسی در کشورها ربط دارد یا انتخاب شخصی نویسنده است؟»
وی در پاسخش میگوید: « واقعیتش عامدانه نبوده است. شاید این مربوط به زیست ملتهبانه انسان خاورمیانه است و بخشی هم به ماجرایی که در داستانها است بر میگردد».
لعل بذری اشاره به شکل داستانها دارد و اینکه داستان اول ماجرای سادهای دارد و در ادامه ماجرای داستانها پیچیده تر می شود و طلوعی این طور پاسخ می دهد: « قطعا عامدانه بوده است و این طور نگاه کردم که مخاطب از اول که شروع به خواندن میکند با یک روال و آرام آرام به سمت جلو پیش برود».
خلخالی، با اشاره به ساختار داستانها و اینکه تطبیق با هفت پیکر نظامی دارد و اینکه ساختار روایتها در گذشته حکایت گونه بوده است،گفت: آیا این دست و پای نویسنده را نمیبندد؟ طلوعی در پاسخش میگوید: « خیر، بخشی از ادبیات کهن ما قابل نشان دادن است و من همان حکایت گونه بودن را در زبان امروزی در داستان نشان دادم».
در پایان محمد طلوعی از حضور علاقه مندان تشکر میکند و عکس یادگاری میاندازد.