رمان "وقت جنگ، دو تارت را کوک کن!" روایتی از ایستادگی و مقاومت مردم دلیر ترکمن صحرا، و شرح دلاوریهای مردم این سامان در مقابل توسعه طلبیهای روسیهی تزار بعد از معاهدهی ترکمنچای در قلعهی"گوگ تپه" و به عبارتی، پاسداری از تمامیت ارضی ایران است. جنگی که به انعقاد قرار داد ننگین آخال انجامید. تاثیر فاجعه جنگ "گوگ تپه" بر مردم ترکمن به حدی بزرگ بوده که حتی در هنر موسیقی ترکمن به همین نام آمده است.
ریحانه بناءزاده/سرویس هنر خبرگزاری رضوی
گوگ تپه در روایت
رمان "وقت جنگ، دو تارت را کوک کن!" روایتی از ایستادگی و مقاومت مردم دلیر ترکمن صحرا، و شرح دلاوریهای مردم این سامان در مقابل توسعه طلبیهای روسیهی تزار بعد از معاهدهی ترکمنچای در قلعهی " گوگ تپه" و به عبارتی، پاسداری از تمامیت ارضی ایران است. جنگی که به انعقاد قرار داد ننگین آخال انجامید. تاثیر فاجعه جنگ "گوگ تپه" بر مردم ترکمن به حدی بزرگ بوده که حتی در هنر موسیقی ترکمن به همین نام آمده است.
دبیر جلسه حسین عباس زاده ضمن خوش آمدگویی به یوسف قوجق، درباره بخشی ازفعالیتهای داستانی این نویسنده میگوید: از سال 1370 داستان نویسی را به صورت جدی دنبال میکند و نخستین داستانش دربارهی رفاقت اسب با یک نوجوان ترکمن است. رابطهای که منجر به شکست خان و زورگوییهایش میشود که در مجله کیهان بچهها با عنوان چاپار چاپ میشود. بعد از آن رمان کجاوه دربارهی دختری ترکمن که از ابتدا تا انتهای داستان هیچ نمیگوید و خندههای مردانی را دارند که درباره او تصمیم میگیرند، که این اثر هم، بعدها نام مجموعه داستانش میشود. از او آثار زیادی به چاپ رسیده است و در حال حاضر "دوتارت را به وقت جنگ کوک کن" رمانی تاریخی که وقایع آن در دوره قاجار اتفاق می افتد را به نقد و بررسی می پردازیم.
نوای حماسه
از جرقه داستان "به وقت جنگ دو تارت را کوک کن" میگوید: کتاب پیش رو بر می گردد به سال 1375 کتابی درحوزه هنری با عنوان "نبرد در قلعهی گوگ تپه" چاپ شد که در آن قسمت خیلی کمی از واقعه گوک تپه بود که به نظر خودم حق مطلب به خوبی ادا نشد. یک ماموریتی به ترکمنستان داشتم. آنجا آن قلعه را از نزدیک دیدم. همان جا بود که من یک مقاله ترجمه شده از داستایوسفکی در مورد قلعه خواندم. در آن مقاله به واقعه نگاهی از بالا به پایین شده بود. اینکه ترکمنها آدمهایی بربر، خیلی ضعیف و بدون تمدن هستند. در واقع آنجا به من برخورد و یک طرحی از داستان در ذهنم ریخته شد. آن سفر و ماموریت و تحقیقاتی که انجام دادم، کمکم کرد تا داستان روایت شود.
وی مقایسه موسیقی چایکوسفکی در داستان را بیان میکند: «در آخر داستان موسیقی ترکمن را با چایکوسفکی مقایسه کردم. چون درآن دوره تاریخی بوده است. در آنجا درست است ترکمن شکست میخورد اما یک جوری نشان دادم پیروز شدن فقط پیروزی فیزیکی نیست. از نظر من اگر ترکمن در همانجا پیروز می شد. مقام یا موسیقی به نام گوگ تپه ایجاد نمیشد. من به عنوان یک نویسنده سعی کردم، فقط برداشتهای فیزیکی از جنگ نداشته باشم. اتفاقا که می تواند پیروزی فرهنگی باشد. دو تار در داستان زبان گویای مردم ترکمن می شود. همه اتفاقات از زبان دو تار است. در حالی که آن طرف ماجرا در داستان بر می گردد به 25 سال بعد ازجنگ. همانهایی که پدران ترکمنها را کشتند. حال دارند نقشه میکشند فرزندان آنها را به سربازی بگیرند در واقع سلطه گری حتی بچه های آنها را در بر گرفته است».
داستانی پر از صدا
نوبت به صحبت حاضران در جلسه می شود. اسدی کسی است که به خاطر اسم رمان کتاب را خوانده است و میگوید: «اسم داستان خیلی خوب انتخاب شده بود. برای من که از فرهنگ ترکمن چیزی را نمیدانم. خواندن کتاب به من کمک کرد جهانم را گسترش دهم و به تعریف تازه ای برسم. شخصیت پردازی در اثر خوب انجام شده است و اشراف به موسیقی و نشست آن در داستان توسط نویسنده به خوبی صورت گرفته است».
یکی دیگر از حاضرین به نام قربانی که اثر را خوانده است و میگوید: «بازتاب فرهنگ بومی در داستان دیده میشود. رمان" وقت جنگ دو تارت را کوک کن" با اقتباس از جریان تاریخی است که داستان گونه و خلاقانه صورت گرفته است. رسم و رسوم ها، مراسمات، پوشش، مراسم عروسی و عزاداری به خوبی دیده می شود».
کتاب پر سر و صدایی داشتید این را غلام پور میگوید و صحبتش را ادامه می دهد:«زمانی که داستان را میخواندم حسم این بود مولانا می گوید بشنو از نی چون حکایت میکند، در این کتاب بشنو از دوتار بود که حکایت میکرد. قسمتی که پررنگ داستان بحث صداها بود، دوتار در همه فصلهای داستان نواخته می شد. جالب بود که راوی ما در بخشی از داستان دوتار است و برای ما روایت می کند. یاش بخشی شخصیت داستان در یک فاصله نواختن دو تار، داستان هم گفته می شود. اجزای داستان در خدمت هم بودند. دوتار فرهنگ نجات دادن نسل بعد با هنرشان بود. متاسفانه حضور زن ها در رمان کمرنگ بود».
دوتار درد تاریخ را روایت میکند
خانم ترکمنی مخاطبی است که در بخشی از نقدش اثر را با بیابان تا تارهای دینوبوتزاتی مقایسه کرده است و میگوید: «درفصل اول، دونفر در بیابان در حال حرکت هستند یکی برای اولین بار است و دیگری قدیمیتراست و 25 سال است در آنجا است و برای خدمت می روند. این صحنه در فصل اول مرا برد به رمان بیابان تا تارها آنجا هم دونفر هستند. افسری که تازه فارغ التحصیل شده است و برای اولین بار می رود و در یک بیابان قدم می زند و همراه دیگرش افسر درجه دار است و مثل اینجا به قلعه ختم می شود. آنجا هم شخصیت ذهنیت ندارد اینجا هم همینطور است. قلعه، بیابان، افسرها و ذهنیت نداشتن و موقعیت دفاعی است که در هر دو اثر دیده می شود. اینها را گفتم نه برای اینکه اثر مستقل نیست. در آنجا قهرمان وجود ندارد. سرنوشت است که قهرمان است. اما اینجا قهرمان داریم. یک نسل را با خود می برد و با هنر این کار انجام می دهد». ادامه می دهد: «دو جمله کلیدی در رمان وجود داشت کسانی که در قلعه ماندند و جنگیدند کشته شدند نیست شدند. از مردم در این قلعه نترسید از این بترسید که زنده از اینجا بیرون بروید. از نظر من این جمله ها کل روایت است رمان یک فرهنگ نامه میتواند باشد. اشعار ضرب المثل ها به خوبی نشسته است آداب و رسوم به خوبی دیده می شود. پرداختن به ساز اصلی قومیت بود انتخاب این ساز برای این درد تاریخی خیلی خوب بود. بازی هایی که با ساز در داستان شده بود. دیالوگ های طلایی داشت. ساختار زبانی خوب بود. از نظر من فصل پنج فصل ضعیف اثر بود».
دبیر جلسه اشاره به هنر و زنده ماندن آن دارد و میگوید: «نویسنده در این اثر موسیقی و دو تار گوگ تپه را زنده نگه داشته است و با قلمش به جنگ و حماسه نگاهی هنرمندانه داشته است».
صحبت پایانی
یوسف قوجق ضمن تشکر از بنیاد بین المللی امام رضا (ع) میگوید: « واقعه تاریخی در این اثر بهانهای بود برای نوشتن. درست است ما یک واقعه تاریخی داریم ولی خیلی لزومی ندارد در رمان استنادی کار کنیم و دقیقا از شخصیت های واقعی استفاده کنیم. همانطور که شخصیت ها در رمان ساخت و پرداخته ذهن من بوده است. اما اینکه چنین واقعه ای و چنین وحشی گری هایی بوده است کاملا وجود داشته است. دوست داشتم در این داستان مردانگی اقوام مرز نشین را نشان دهم. ما باید خیلی قدر مرزبان ها را بدانیم. در این اثر با زبان فرهنگ صحبت شده است تا در امروز هم تاریخ فراموش نشود ما چه بخواهیم و چه نخواهیم مبتلا به گذشته تاریخی مان هستیم».