نمایشگاه کتاب، این روزها محل برو بیای اهل قلم است و هر گوشهای میزبان هنرمندی است. شیوا ارسطویی نویسنده و مترجم و شاعر دوست داشتنی است که در جمع علاقمندان به داستان نویسی در شب ادبیات زنان حضور دارد و چراغی از تجربه را برای مخاطبین روشن میکند به نقل از او که میگوید، هر زن با یک قلم، یک خبر خوب در جهت پیشرفت است و اتفاق خوب در جهان وقتی می افتد که زن ها قلم به دست بگیرند و زاویه دید شخصی را تبدیل کنند به فردی. ادبیات زنان بیشتر به ذات جهان میپردازد.
ریحانه بناءزاده/سرویس هنر خبرگزاری رضوی
جنسیت در ادبیات زنان
محبت محبی، دبیر جلسه ضمن خوش آمدگویی، اولین سئوالش را در مورد ادبیات زنان این که آیا قائل به این هستید یا خیر را مطرح میکند و ارسطویی این طور میگوید:((اینکه میگویند ادبیات زنان، میتوانیم هم قائل باشیم و هم خیر. این جریان، از زمانی اهمیت پیدا میکند که راوی در روایت داستانها، زاویه دید اول شخص مفرد باشد. ادبیات زنان در تمام دنیا، به خصوص در رویکردهای پسا مدرنی وقتی اهمیت پیدا کرد، که یک راوی اول شخص، از نوشتن خودش شروع و از یک زاویه درونی، نگاه کردن به جهان. اگر در ادبیات بخواهیم تقسیم بندی داشته باشیم، باید قائل به مردان و زنان باشیم. ما در ورود از چیزی صحبت میکنیم که تایید شده و شکل گرفته است و میخواهیم بگوییم در چه زمانی میتواند اهمیت داشته باشد.))
پسا فمینستی
اینکه که یک زن داستان را مینویسد آیا صرفا یک ادبیات زنانه است و یک ادبیات زنانه تولید میکند؟ این سوالی است که این هنرمند مطرح میکند و پاسخ میدهد:((نه، به نظر من اینطور نیست. بسیاری از زنان نویسنده موفق در جهان هستند که خیلی به جنسیتشان توجه ندارند. در جوامعی که پبچیدگیهای جامعه ما را کمتر دارند و در ادبیاتی که وجود دارد حل شدند. میخواهم بگویم، وقتی میگوییم، ادبیات زنان، درتمام جهان حتی مردهایی که از زن ها نوشتند هم در مجموعه ادبیات زنان قرار میگیرند. مردهایی که زاویه دید اول شخص را انتخاب کردند و زاویه دیدشان یک زاویه دید درونی شده است آنها هم دارند نوعی ادبیات پسا فمینیستی مینویسند و این جریان را دنبال میکنند. وی در صحبتش تاکید دارد که آن ادبیات کلاسیک فمینیستی را نمیگویم و هیچ علاقهای ندارم. اگر در دوره ای پیش آمده است، کار خودش را کرده و تمام شده است. در حال حاضر در دوره ای هستیم که وقی از ادبیات زنان صحبت میکنیم، از یک حرکت پیشرو ادبی صحبت میکنیم. که فرقی نمیکند، مولفش مرد باشد یا زن. حرکتی که زاویه دید را تغییر میدهد به اول شخص و از درون به جهان نگاه میکند. چیزی که مهم است، این مکتب، فرصت را به نویسندههای جهان داد که از این رویکرد به داستان نگاه کنند و به ورق زدن لایههای درون انسان بپردازند. شاید ما بتوانیم بگوییم داستایفسکی یکی از آن افرادی است که به لحاظ مضمون و به لحاظ درونمایه خیر، بلکه به لحاظ حرکت پیشروانهای که داشته یک حرکت مترقی زنانه بوده است. که جرات کرده است و ادبیات را از درون به بیرون نوشته است.))
زاویه دید شخصی
این نویسنده به ادبیات پیشرو پسا فمینیستی که قرار نیست محدود شود به نویسندههای زن اشاره دارد و میگوید:(( همین که نویسنده راوی را از یک زاویه دید اول شخص مفرد روایت و در عین حال که وانمود میکند انسان در دورهای زندگی میکند که مجبور است یک زاویه دید بسیار شخصی را روایت کند در حالی که ما رمان و داستانی با عنوان شخصی نداریم، اما چیزی به عنوان ادبیات پسا فمینستی داریم. که دارد وانمود میکند که شخصی مینویسد و آن وانمود کردن است که آن زاویه دید را مترقی و پیشرو میکند. در غیر اینصورت هیچ کس نمی تواند زندگی شخصی و دفتر خاطراتش را محدود به این سبک نوشتن کند و بگوید دارد،ادبیات پسا فمینستی تولید میکند.))
ادبیات زنان، به ذات جهان می پردازد
محبی اشاره به اختلاف معنی دار بین این جنس ادبیات در جهان و ایران دارد، که خیلی هم بیراه نیست. پیچیدگی ادبیات ما در این اشکال جدید مثل داستان کوتاه و رمان، محدود و جدیدتر است. ارسطویی در این باره میگوید:(( تفاوت با ادبیات دنیا داریم به خاطر اینکه آن نوع ادبیات کلاسیک که ما داریم کلا حضور زن را حذف کرده است، حتی درعرفان، ادبیات بازاری و ادبیات جدی. یا درباره زنهایی نوشتند که در متون کهن ایرانی عاشقانه به آنها نگاه شده است و مخاطبش زنها نیستند و مردان هستند.به خاطر همین فکر نمیکنم که خیلی مقایسه درستی باشد و ما مدام بخواهیم مقایسه کنیم. حضور زن درهر عرصه فرهنگی به خصوص در نوشتن، نوشتنی که نه یک عمل شخصی بلکه یک عمل فردی و بسیار مدرن که وقتی این فعل نوشتن را یک زن به عهده میگیرد خود به خود وارد یک رویکرد پیشرو می شود، یعنی یک زن دارد مینویسد. یک زن صاحب قدرت، بیان نوشتن و ابراز کردن قدرت و عوض کردن جهان است. هر زن با یک قلم، یک خبر خوب در جهت پیشرفت است و اتفاق خوب در جهان وقتی می افتد که زنها قلم به دست بگیرند و زاویه دید شخصی را تبدیل کنند به فردی. ادبیات زنان بیشتر به ذات جهان میپردازد.))
مرگ ادبیات، در رسانه
دبیر جلسه اشاره به تجارب زیسته زنان دراین چهل سال دارد و اینکه چرا نمودش را در ادبیات زنان نمیبینیم و این نویسنده، میگوید:((نمیدانم چرا. ولی در مورد آثار خودم برگرفته از تحولات اجتماعی و سیاسی بوده است. به نظر من تجربه یک انسان در جنگ یک تجربه جمعی نیست . بسیار تجربه فردی است. بنابراین از نظر من یک واکنش فردی است. ما واکنشهای رسانهای از جنگ زیاد داشتیم. واکنشهای رسانهای هیچ کمکی در درک این نسل نکرد و از آنچه که بر سر آدمیزاد آمد. هر کسی نوع رنج کشیدنش فرق میکرد. جنگ از زاویه دید کودک با بزرگسال فرق داشته است. بنابراین ادبیات می تواند، این فیلمهای پر سر وصدا و نوشتههای ژورنالیستی نباشد. وقتی یک فرد فقط یک لحظه از جنگ را درک کند، همان یک لحظه تبدیل به یک رمان میشود. اتفاقات این چند سال درنگاهم، ادبیات من را به وجود آورد. اگر داستان را از رسانهها یاد بگیریم این یک لحظه را هیچ وقت نمی فهمیم.))
فرا جنسیتی نگاه کنیم
به سئوالی که در مورد زن و نقشهای آن مثل مادر ، همسر و... پرسیده میشود با خنده میگوید، من را وارد دعواهای جنسیتی نکنید و ادامه میدهد:(( تا زمانی که به مقوله زن کلی نگاه کنیم این مادر است و ..... به نتیجه نمیرسیم. زن به مثابه یک زن، یک فرد، است. وقتی ما قائل به تفاوتهای مرد و زنی شویم، یعنی اینکه ما به صلح رسیدیم و نگاه کلاسیک فمینستی کنار رفته است و هر کدامشان در فردیت خود زندگی میکنند و هیچ رقابتی ندارند. ما تا به تفاوت ها آگاه نشویم، نمی توانیم فیل هوا کنیم. از آنجایی که به تفاوتهای فردی برسیم چه مردباشیم چه زن، فردیت به جنسیت ارجحیت پیدا میکند.))
محبی اشاره به حضور زن ها در داستان هایش دارد و وی میگوید:((زنان چون کم تولید اثر داشتند این سئوال پیش میآید که در داستانها، راوی زن است، به خاطر اینکه مولف زن است ولی اینکه یک زن فرصت نوشتن پبدا می کند که به گوشه های پنهان پی ببرد و مثل مردها حرف نزند، مهم است. یک زن نویسنده، داستان مینویسد که شکل مردانه جهان را تغییردهد. زن قرار است بنویسد و لایه های پنهان را پیدا کند. تا به صلح و سلامت برسیم.))
چرا همه باید کتاب بخوانند؟
وقتی از او در مورد کتاب و کتاب خوانی پرسیده می شود، میگوید:(( در حال حاضر که موبایلها به جای کتابها در دستها جایگزین شده است و این فقط در ایران نیست در جوامع دیگر هم این جانشین سازی صورت گرفته است و من صلاحیت این را ندارم، که بگویم این اتفاق خوب است یا خیر. چیزی که میدانم بر خلاف چیزهایی که در مورد این نسل میگویند که سطحی هستند به نظر من این طور نیست، از این نسل چیزهای بسیاری میشود یاد گرفت. هر نسلی عمقی دارد که متعلق به خودش است و با آن زندگی میکند. درست است که در این نسل به آن صورت سنت کتاب خواندن را نمی بینیم. یکی از دوستان در هفته کتاب گردی میگفت چرا این قدر تبلیغ می کنند تا همه کتاب بخوانند و برای چه آن قدر کتاب زیاد بخوانند، که اینها تبلیغ می کنند. چرا کتاب خواندن را مثل پیتزا خوردن تبلیغ می کنند. مشکلی که ما در ایتجا داریم، تجارت کتاب نداریم و روی تربیت مخاطب هم سرمایه گذاری نمی شود. یک عده در اقلیت کتاب می نویسند، که شاید به درد خودشان هم نخورد. از آن طرف هم سرمایه گذاری، روی ادبیات داستانی پر فروش نمیشود. بیچاره مردم ما نمی دانند کتاب خواندن چه لذتی دارد، بیش از آنکه پند و اندرز دهد. ما هیج وقت این تجربه را نداشتهایم که از کتاب خواندن لذت ببریم. فقط یاد گرفتهایم که از کتاب باید پند و اندرز بگیریم.))