لورنس کلبرگ از روانشناسان نظریهپرداز در حوزه رشد اخلاقی است. او متأثر از ژان پیاژه روانشناس شهیر سوئیسی نظریه مشهوری درباره مراحل رشد اخلاقی ارائه داده است. کلبرگ در دوران حیات خود، بر اساس این نظریه رشد اخلاقی، دو رویکرد در تربیت اخلاقی را صورتبندی کرده است. در حقیقت یکی از متفکرانی است که خود دلالتهای نظریهاش را درزمینهی تربیت اخلاقی پیگیری کرده است. این کار او را از سایر روانشناسانی که بیشتر در حوزهی نظر فعال بودهاند، متمایز کرده است.
به گزارش خبرگزاری رضوی، کرسی ترویجی عرضه و نقد ایده علمی، با موضوع رویکردهای نوین تربیت اخلاقی در پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن واقع در شهر مقدس قم برگزار شد. در این نشست علمی، جناب آقای دکتر محمد حسنی، سرکار خانم دکتر فاطمه وجدانی و سرکار خانم دکتر مهین چناری به ارائه نظریه پرداختند. حجتالاسلام دکتر مهدی علیزاده و دکتر اکبر رهنما نیز به عنوان ناقد، در این جلسه حضور داشتند. دبیر علمی این جلسه، حجتالاسلاموالمسلمین دکتر مهدی فصیحی بود.
رویکرد شفافسازی ارزشها در تربیت اخلاقی
ابتدا دکتر مهین چناری مشاور واحد خواهران و عضو هیئتمدیره انجمن فلسفه تعليم و تربيت ايران در دوره اول و دوم، به تبیین نظریه خود پرداخت و گفت: برخی معتقدند مدرسه، ایفای نقش در زمینهی رشد ارزشهای اخلاقی شاگردان نیست و ارزشهای اخلاقی، مسائلی مربوط به حوزههای خصوصی هستند. برخی دیگر، از جمله طرفداران رویکرد شفافسازی ارزشها، ادعا میکنند تربیت اخلاقی بخش مهم فعالیت مدرسه را تشکیل میدهد. این رویکرد توسط لوئیس رتس، مریل هارمین، سیدنی سیمون، برای تربیت اخلاقی دانشآموزان در مدارس تدوین شده است. هدف این نوشتار، بررسی رویکرد شفافسازی ارزشها است. در این نوشتار ابتدا ریشههای فلسفی این رویکرد، واکاوی گردیده و پس از معرفی این رویکرد به نقد آن پرداخته میشود. این رویکرد متأثر از دیدگاههای راجرز، دیویی، پیاژه مکتب اگزیستانسیالیسم است. رویکرد شفافسازی ارزشها، به واقع، اعتراضی در برابر جامعه صنعتی است. رتس و همکارانش، مدعی هستند در جامعه پیشرفته کنونی، افراد در معرض طیف گستردهای از ارزشهای متضاد قرار میگیرند و با توجه به تنوع و آمیختگی ارزشهای متضاد، کودکان در انتخاب ارزشها سردرگم هستند. پیام اصلی رویکرد شفافسازی ارزشها، کمک به دانشآموز در فرایند تفکر و کمک به روشن شدن ابهامات آنان در این زمینه است. این رویکرد به محتوای ارزشهای دیگران توجهی ندارد، بلکه با رویکردی فرایندی به ارزشها مینگرد. به این معنی که دغدغه فرایند ارزشگذاری را دارد نه دغدغهی ماهیت خود ارزشها را. این رویکرد بر انتقال هیچ مجموعه خاصی از ارزشها تأکید ندارد؛ زیرا معتقد نیست که مجموعهای از ارزشهای مطلقاً درست، وجود داشته باشد. از نظر این رویکرد، شفافسازی ارزشها مبتنی بر سه فرایند انتخاب کردن، ارج نهادن و عمل کردن است. بر این اساس تنها هنگامی که امری دارای معیارهای هفتگانه زیر باشد، به عنوان ارزش تلقی میگردد. این معیارها عبارتاند از:
1- انتخاب آزادانه 2- از میان گزینههای مختلف 3- پس از بررسی متفکرانه دربارهی عواقب هر یک از گزینهها 4- ارج نهادن به این انتخاب و رضایتمندی از آن 5- تمایل به تائید انتخاب بهصورت علنی 6- انجام کاری با آن انتخاب 7- بهصورت مکرر، در زندگی.
نقدهای مربوط به این رویکرد را میتوان به سه دسته تقسیم نمود:
1- رویکرد شفافسازی ارزشها در تربیت اخلاقی عموماً به امور بسیار سطحی میپردازد. 2- این رویکرد، تعریف درستی از ارزشها ارائه نمیدهد. 3- این رویکرد، رویکردی نابسنده است؛ زیرا ارزشهای اخلاقی را نسبی در نظر میگیرد.
بحث رویکرد تلفیقی در تربیت اخلاقی
در ادامه دکتر فاطمه وجدانی، استادیار دانشگاه شهید بهشتی گفت: در این نشست، ابتدا رویکرد تلفیقی در تربیت اخلاقی مطرح شده است و سپس مورد نقد درونی و بیرونی قرار گرفته است. خانم ناروائز دیدگاه تربیت اخلاقی سنتی و تربیت اخلاقی عقلانی و با کمک گرفتن از یافتههای علوم شناختی و علوم اعصاب شناختی الگوی جدیدی از رشد و تربیت منش را تحت عنوان تربیت اخلاقی تلفیقی ارائه نموده است. در این رویکرد، عمل اخلاقی، تنها حاصل قضاوت اخلاقی نیست، لذا ناروائز عمل اخلاقی را حاصل چهار مؤلفه حساسیت اخلاقی، قضاوت اخلاقی، انگیزش اخلاقی و مهارت عملی اخلاقی میداند و بر همین اساس برنامه تربیت اخلاقی کاملتری ارائه میدهد. ریشهها و مبانی نظری این رویکرد را میتوان نظریه دانش ضمنی، نظریه خبرگی و نظریه سامانههای سهگانه اخلاقی دانست. ناروائز مجموعهای از ایدههای بنیادین را مطرح نموده است و اصول تربیتی را از آنها استخراج میکند. او همچنین، مراحل و گامهایی را برای تربیت اخلاقی تلفیقی پیشنهاد میکند که برای والدین و معلمان مفید هستند. اصول و روشهای مطرحشده نیز هر چهار محور یا مؤلفههای پیشگفته را پوشش میدهند.
از جمله نقاط قوت این الگو میتوان به موارد زیر اشاره کرد: توجه به آغاز تربیت اخلاقی از دوران اولیه زندگی، نگاه نسبتاً جامع به تربیت و چهارچوب منسجمتر نسبت به سایر رویکردهای تلفیقی. توجه به مبانی روانشناختی(علوم شناختی) و اعصاب شناختی اخلاق، توجه به یادگیریهای ضمنی، شهودی و ناخودآگاه(در عین ارزشمند دانستن آموزشهای صریح و استدلالی) و توجه به بعد اجتماعی تربیت اخلاقی نام برد.
بااینحال، مواردی همچون، ابهام در چگونگی تعامل دو ذهن شهودی و خردورز، کمتوجهی به بخش اصلاحی اخلاق، بیتوجهی به جایگاه اراده فرد در اخلاق، اتخاذ موضع نسبت گرا و سکولار نسبت به تربیت اخلاقی فروکاستن هدف تربیت اخلاقی به تربیت یک شهروند خوب ازجمله محدودیتها و نقدهای وارد بر آن است.
رویکرد تربیت اخلاقی اجتماع عادل مبتنی بر نظریه کلبرگ
در ادامه دکتر محمد حسنی، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه مطالعات آموزشوپرورش، گفت: لورنس کلبرگ از روانشناسان نظریهپرداز در حوزه رشد اخلاقی است. او متأثر از ژان پیاژه روانشناس شهیر سوئیسی نظریه مشهوری درباره مراحل رشد اخلاقی ارائه داده است. کلبرگ در دوران حیات خود، بر اساس این نظریه رشد اخلاقی، دو رویکرد در تربیت اخلاقی را صورتبندی کرده است. در حقیقت یکی از متفکرانی است که خود دلالتهای نظریهاش را درزمینهی تربیت اخلاقی پیگیری کرده است. این کار او را از سایر روانشناسانی که بیشتر در حوزه نظر فعال بودهاند، متمایز کرده است.
رویکرد اول تربیت اخلاقی، بحث در مورد معماهای اخلاقی است؛ که توسط یکی از شاگردانش به نام بلات، تجربه شد. این رویکرد، بسیار مورد توجه فضاهای دانشگاهی قرار گرفته است. کلبرگ در مراحل بعد و متأثر از برخی تجارب و اندیشه نظریهپردازانی، چون دروکهایم، رویکرد دیگر در تربیت اخلاقی بر اساس نظریه رشد شناختی خود صورتبندی و تجربه کرد. این رویکرد جدید به نام «مدرسه اجتماع عادل» معروف شده است. در رویکرد نخست تلاش بر این است که دانشآموزان با درگیر شدن در یک معمای اخلاقی گشوده فرضی(مانند معمای هاینر) دچار یک چالش فکری اخلاقی شوند و تلاش کنند تا این معما را حل نمایند. نتیجه این چالش اخلاقی و تلاش معلم این خواهد بود کیفیت استدلال اخلاقی دانشآموزان در مرتبه بالاتری قرار خواهد گرفت؛ بنابراین درگیر شدن با یک معماهای گشوده فرضی بهعنوان مداخله آموزشی موجب رشد و پیشرفت اخلاقی خواهد شد. تحقیقات انجام شده نشان میداد که این شکل از مداخله تربیتی موجب رشد اخلاقی میشود.
تجربیات ناموفق درزمینهٔ تربیت اخلاقی
وی در ادامه گفت: این رویکرد تربیت اخلاقی به دو صورت در نظامهای آموزشی تجربه شد. نخست به شکل یک مداخله مستقل از برنامههای درسی رسمی و دوم به صورت تلفیق شده با برنامه درسی رسمی.
اما تجارب و تحقیقات نشان از یک مشکل اساسی در این رویکرد تربیت اخلاقی را داشت و آن شکاف بین توانایی و استدلال اخلاقی و عمل اخلاقی بود. در راستای حل این مشکل و ارتقا رویکرد تربیت اخلاقی، کلبرگ به رویکرد اجتماع عادل روی آورد. در این رویکرد، تربیت اخلاقی نه در جریان بحث در مورد معماهای فرضی و گشوده اخلاقی بلکه در یک فضا و اجتماع انسانی کوچک مدرسه صورت میگیرد. در واقع تلاش کلبرگ این بود که مدرسه را به یک اجتماع اخلاقی تبدیل سازد. تا دانشآموزان در یک فضای اخلاقی، رشد اخلاقی را تجربه کنند.
لازمه این رویکرد این بود که مدرسه و ساختار موجود در مدرسه، یک تحول اساسی پیدا کند و به یک فضای دموکراتیک تبدیل شود. چون او از دیویی یاد گرفته بود که دمکراسی یک روش زندگی نیز هست که اخلاقیترین روش هم از نظر او محسوب میشد. او مناسبات بوروکراتیک حاکم بر مدرسه را به سمت یک اجتماع کوچک دمکراتیک یا به قول خودش، یک جمهوری کوچک تغییر داد. ساختار و تشکیلاتی را در مدرسه سامان داد که چنین فضای اخلاقی را ایجاد نماید. ازنظر او عدالت اساسیترین ارزش اخلاقی است. او در صورتبندی مراحل رشد اخلاقی هم مبنایش استدلال اخلاقی بر اساس ارزش عدالت بود؛ بنابراین اولین گونه عدالت که در اجتماع عادل باید نمود مییافت، عدالت توزیعی بود. در این ساختار معلم و سایر کارکنان مدرسه مانند سایر دانشآموزان در تصمیمگیریهای مدرسه مشارکت داشتند. در عین ساختارهایی مانند همایش عمومی، کمیته انضباطی، گروههای مشورتی، کمیته تدوین دستور کار در مدرسه شکل گرفته بود که معلمان و دانشآموزان در آن عضویت و حقوق برابری داشتند. حتی والدین دانشآموزان اگرچه عضو اجتماع مدرسه نبودند اما میتوانستند در مدرسه حضور داشته باشند و در جریان امور قرار گیرند. در این رویکرد تربیت اخلاقی دانشآموزان با چالشهای اخلاقی مدرسه درگیر شده و نسبت به حلوفصل آنها اقدام میکردند. لذا در رویکرد اجتماع عادل، رویدادهای مدرسهای، جانشین معماهای فرضی اخلاقی شدند. این نشان میدهد که کلبرگ در این رویکرد، هم از فرضیه اساسی خود هنوز دست نکشیده است و آن را مدنظر قرار داده است.
نقش معلمان؛ القاءکننده یا بیطرف؟
دکتر حسنی در ادامه خاطرنشان کرد: نقش معلمان در رویکرد سنتی تربیت منش، یک نقش القا کننده بوده و در رویکرد شفافسازی ارزشها، یک نقش بیطرفی کامل بوده است؛ اما کلبرگ در این رویکرد بر این باور است که معلم نه میباید القا کننده باشد و نه میتواند با بیطرفی کامل در فضای مدرسه حضور پیدا کند. بلکه او باید مدافع عقلانی ارزشهای اصیل و اساسی باشد؛ یعنی آنها بهعنوان اعضای برابر در ساختارهای اجتماع عادل حضور داشته باشند؛ اما به دلیل رشد یافتگی، باید به نحو عقلانی از ارزشهای اخلاقی دفاع کنند. در رویکرد بحث درباره معماهای اخلاقی. معلم، یک تسهیلگر است که به آنها کمک میکنند. استدلال اخلاقی خود به سطوح بالا ببرند اما در این رویکرد مثلاً اگر در مدرسه دزدی رخ دهد او به عنوان یک مدافعهگر ظاهر میشود که از ارزش احترام به حقوق دیگران، حمایت عقلانی میکند. تحقیقات و بررسیهایی که روی اینگونه مدارس انجام شده است نشان میدهد که این مدارس از نظر ایجاد تغییر و رشد در توانایی استدلال اخلاقی موفق عمل کردهاند. حتی از نظر پیشرفت تحصیل هم بهبودی را تجربه کردهاند.