خبرگزاری رضوی ـ آزیتا ذکاء؛ از همان دوران جوانی با حضور در جامعه فعالیت اجتماعی خود را با عضو شدن در بسیج آغاز کرد و همچنان فعالیتش در پایگاه و حوزه مقاومت بسیج ادامه دارد. او با پذیرش مسئولیت پایگاهی در منطقه محروم شهرش جانی به روح افسرده محله بخشید و پایگاه غیرفعال را مجدد احیا کرد. زنان و دختران با عضویت در این پایگاه به توانمندی فرمانده خود آگاه شدند و میدانستند او میتواند به آرزوی آنها جامعه عمل بپوشاند، بنابراین از او درخواست سفر زیارت امام رضا(ع) کردند.
در چهارشنبههای امام رضایی(ع) با طاهره حسنوند، فرمانده پایگاه مقاومت بسیج حضرت زینب(س) شهر خرمآباد که سه سالی است بسیجیان و همسایگان پایگاهش را برای زیارت امام هشتم(ع) به مشهد میآورد، گفتوگویی انجام دادیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
چه عواملی موجب شد خانم حسنوند به آرزوی مردم شهرش برای زیارت به مشهدالرضا(ع) جامعه عمل بپوشاند؟
سوال شما را با تجربه اولین سفر زیارتی خودم پاسخ میدهم. در کودکی پدرم را بر اثر سکته قلبی از دست دادم و یتیم بزرگ شدم. اما داییام که دخترهایی سن من و خواهرم داشت، نگذاشت ما نبود پدر را در زندگی احساس کنیم. هر هفته پنجشنبه و جمعهها یا ما منزل آنها بودیم یا خانواده دایی مهمان خانه ما بودند. سال 1382 دایی به ما پیشنهاد سفر به مشهد مقدس را داد و قرار بود ما پولهایمان را جمع کنیم تا بتوانیم به زیارت امام رضا(ع) بیاییم.
یادم هست آنقدر خوشحال بودیم که من و خواهرم برای نوروز سال 1383 لباس نو و حتی یک جفت جوراب هم نخریدیم و عیدهایمان را نیز خرج نکرده و همه را داخل قُلک میانداختیم. شهریور همان سال من، مادر و خواهرم به همراه خانواده دایی و یکی و دو نفر از همسایهها با مینیبوس راهی مشهد شدیم.
پس شما اولین سفرتان به مشهد را با پولهای قُلکتان آمدید...
بله. کرایه هر کدام از ما 9 هزار تومان شد که از پول قُلکمان پرداخت کردیم. در سن نوزده سالگی تجربه اولین سفر زیارتی مشهد برایم خاطره شد. خانهای در خیابان 17 شهریور برای سه روز اجاره کرده بودیم و از آنجا هر وقت به حرم نگاه میکردم گریهام میگرفت، هنوز باورم نمیشد مشهد هستم و این چشمان من است که گنبد و گلدسته طلای حضرت را از نزدیک میبیند. با خودم میگفتم امام رضا(ع) ما را دوست داشته که به زیارتش طلبیده است.
سفرهای بعدی چطور اتفاق افتاد؟
من جزو شورای حوزه مقاومت بسیج محلهمان بودم، با کمک سپاه چهار و پنجبار دورههای بصیرتی و فرهنگی را به مشهد آمدم. یکی و دوبار هم دوره توانمندسازی فرماندهان داشتیم که من هم به عنوان فرمانده پایگاه در این دورهها در مشهد حاضر شدم. بعد اولین سفرم به مشهد تقریبا هر سال به این شهر سفر کردم.
چه شد که تصمیم گرفتید خودتان زائران را به مشهد بیاورید؟
پایگاه من در محله کورش اسدآبادی است که مردمان این منطقه بسیار دچار فقر فرهنگی و مالی هستند. وقتی فرمانده پایگاه این محله شدم، فعالیت این پایگاه راکت بود و محل آن در مسجد نیاز به نظافت و تعمیر داشت. یک ماه اول را صرف امور راهاندازی این پایگاه کردم و سپس به جذب نیرو پرداختم.
زنان و دخترانی که عضو پایگاه من شدند، خیلی دوست داشتند به مشهد بیایند و بین آنها افرادی بودند که هرگز به زیارت امام رضا(ع) مشرف نشده بودند. واقعا یاد زمانی افتادم که مشهد و زیارت حضرت جزو آرزوهایم بود؛ بنابراین با مسئول فرهنگی سپاه ناحیهمان صحبت کردم. گفتند: ما میتوانیم از جوان سیر«شرکت اتوبوس رانی بین شهری» با مبلغ کمتر برایت اتوبوس بگیریم که شما بتوانی این افراد را به زیارت ببرید. مشکل مکان برای اسکان داشتیم که خیلی ناراحت پیش آقای طهماسبی مسئول تعلیم و تربیت استانمان رفتم، گفت: ناراحت نباش. یک حسینیه در خیابان بهجت نزدیک به حرم داریم، هماهنگ میکنم مسافرانت را آنجا ببر. شماره مسئول حسینیه را داد، آن حسینیه جا نداشت و من از مردادماه پیگیر بودم تا بالاخره اواخر شهریورماه توانستم با همت مسئول حسینیه نشر معارف، آپارتمانی در مقابل همان حسینیه پیدا کنم و اولین کاروانم را برای زیارت به مشهد بیاورم.
اولین کاروان زیارتیتان به مشهد به چه سالی برمیگردد؟
شهریورماه سال 1396 بود. در این سه سال هشتبار کاروان به مشهد آوردم که آخرین کاروان در دهه کرامت امسال برای میلاد باسعادت حضرت بود. در این مدت بالغ بر 400 زائر از شهرمان برای زیارت امام رضا(ع) آوردهام.
گفتید فرمانده پایگاه بسیج در منطقه محروم شهرتان هستید. حتما مردم آن منطقه برای هزینه سفر به مشهد با مشکل روبرو هستند. برای کمک به آنها خیرانی هستند که قدم خیر بردارند؟
دو تا خیّر هستند که به مسافران من کمک میکنند. وقتی به خانمها گفتم هماهنگی صورت گرفته و انشاا... یک کاروان برای زیارت به مشهد راه میاندازیم. برخی پول نداشتند و ناراحت بودند که نمیتوانند به این سفر زیارتی بیایند. یکی از دوستانم که در خیریه آبشار عاطفهها کار میکند و بیپولی مردم بیبضاعت را به چشم خود دیده و درد آن را درک میکند. دو خانواده شش نفر بودند که بخشی از هزینه آنها را متقبل شد و آنها با خوشحالی با من همسفر شدند و حتی موقع برگشت جشن سفر زیارت اولی مشهد برای کودکانشان گرفتند.
یک همسر شهید نیز در همسایگی ما است و او هم تا به حال هزینه چند زائر زیارت اولی را متقبل شده و خود او همیشه از من پیگیر است که چه زمانی مسافر مشهد میبری؟ زائری هزینه سفر نداشت به من بگو. چند روز پیش هم سفارش کرده، میخواهد هزینه کامل یک زائر اولی را عهدهدار شود.
از سختیهای مسئولیت یک کاروان زیارتی بگویید.
این مسئولیت با دلهره همراه است و همیشه این دغدغه را دارم که مسافرانم را به سلامت به مشهد بیاورم، خوب زیارت کنند، این سفر برایشان خاطره شود و در ذهنشان بماند. خدا رو شکر تو این چند سال هم همینطور بوده است. آنها از مسافرت با کاروان من احساس رضایت دارند، به من زنگ میزنند و میگویند ما در سفری که با کاروان شما داشتیم از امام رضا(ع) برات کربلا خواستیم و سفر عتباتعالیات قسمت و روزیمان شده است. سختیهای این کار در کنار اتفاقات خوبی که برای زائران امام رضا(ع) میافتد خیلی برایم شیرین است.
این همه ارادت به امام مهربانیها حتما مشمول خاطراتی است که خوشحال میشویم مخاطبان ما را به بیان خاطرهای مهمان کنید.
عکس اولین سفر مشهد برای ما زائران خاطره خوش زیارت امام رضا(ع) را تداعی میکند. در اولین سفر خودم به مشهد یک عکس با خانواده گرفتیم و قاب کردیم. در واقع سوغات ما در نخستین سفر به مشهد همین عکس یادگاری با گنبد و گلدسته حضرت است. زائرانی هم که به زیارت میآورم، مصمم هستند اولین عکس مشهدی شدنشان را بگیرند. در یکی از سفرها دختر بچهای عکسی که با حرم انداخته بودند و روی تخته شاسی بود را روی دستش گرفته و با آن بازی میکرد و از این عکس بسیار ذوق زده بود. در حین شیطنت در کابین آسانسور، تخته شاسی عکس از دستش در چاله آسانسور میافتد و با همان زبان لری گریهکنان سراغ عکسش را میگیرد، مسئول حسینیه میآید و عکس این زائر کوچولو امام رضا(ع) را از پایین برداشته و به دستش میدهد.
مسافری هم داشتم که وسیلهای از او دزدیده شده بود در سفرش به مشهد از امام رضا(ع) میخواهد دزد پیدا شود. در حین برگشت به خرمآباد بودیم که پسرش زنگ زد و گفت: مُشتُلق بده که دزد پیدا شد. آن خانم هم شیرینی میگیرد و بین مسافران کاروان پخش میکند.