۳
تاریخ انتشار
شنبه ۱۲ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۵۸
معرفی مادر شهید«منا»مدفون در حرم مطهر رضوی؛

همسر و مادری که همسفر خوبی برای اُنس با قرآن بود

همسر و مادری که همسفر خوبی برای اُنس با قرآن بود
خبرگزاری رضوی ـ آزیتا ذکاء؛ دختر بزرگ خانواده بود که در سن نوجوانی به عقد مهدی حاجی‌حسنی‌کارگر جوان 24 ساله محله‌شان در کوچه جوادیه درآمد. به این وصلت خرسند بود، چون همسرش را همچون پدر خودش، اهل جلسات قرآن می‌دید. شاید برای همین، وقتی داماد بلافاصله پس از خطبه عقد، او را تنها گذاشت و به جلسه قرآن رفت، دلگیر نشد. او آینده روشنی را در ازدواج خود با این جوان قرآنی می‌دید که سعی کرد، تمام همّت خود را بکار ببندد تا برای او همسری همراه و برای بچه‌هایش مادری دلسوز باشد. جهادش در خانه همسر با تربیت سه فرزند قرآنی به ثمر نشست و اجر چهار دهه مجاهدتش را با شهادت پسر قرآنی‌اش و دادن جان خود در راه قرآن گرفت و عاقبت‌بخیر شد.
در گزارش پیش‌رو، بیشتر با این بانوی مومنه و مادر مکرّمه شهید منا حاج محسن حاجی‌حسنی‌کارگر آشنا خواهیم شد.
 

42 سال زندگی مشترک و پرثمر
شانزده سال سن داشت که پا به خانه مهدی حاجی‌حسنی‌کارگر گذاشت و در 42 سال زندگی مشترک، سه فرزند قرآنی تربیت کرد که مایه افتخار شهر مشهدالرضا(ع) هستند. برای آشنایی بیشتر با این بانوی نمونه با همسرش به گفت‌وگو نشستیم که او در مشروح بیشتر می‌گوید: «من و همسرم در کوچه جوادیه همسایه بودیم. پدر او مسگر و پدر من معمار بود. مادرم یک شب احیای رمضان، حاج خانم را در منزل یکی از دوستان می‌بیند و مورد پسندش واقع می‌شود. ما سال 1358 ازدواج کردیم که صاحب سه فرزند پسر به‌نام‌های جواد، مصطفی و محسن شدیم. همسرم اهل رفتن به بیرون منزل نبود و صبح تا شب تمام وقتش را برای فرزندان‌مان گذاشت و الحمدالله آنها را قرآنی بار آورد که هر سه نفرشان استاد قرآن هستند.  
از سنین نوجوانی جلسات قرآن داشتم و این جلسات خیلی برایم مهم بودند و حتی شب عقدم مجلس را ترک کرده و به جلسه رفتم. حاج خانم آن شب از من گلایه نکرد و راضی بود. او همسفر خوبی برای اُنس من با قرآن بود. طبقه بالای منزل ما از ابتدای شروع زندگی‌مان، محل برگزاری جلسات قرآن بود. وقتی بچه‌ها بزرگ شدند و توانستند مدیریت جلسه‌ای را بر عهده بگیرند، خانه ما محفل قرآنی آنها شد و آنها تاکنون توانسته‌اند، طی 30 سال شاگردان نخبه‌ای تربیت کنند تا در مسابقات بین‌المللی با کسب رتبه‌های برتر بدرخشند.



اهل قناعت بود
افرادی که ساده‌زیستی اختیار می‌کنند و زندگی با قناعت را دوست دارند، می‌توان به روح بزرگ آنها پی برد که چگونه در زندگی دنیوی به دنبال سعادت آخرت هستند. حاج خانم هم با وجود خانه کوچک اما باصفا هر هفته و گاهی همه روزه، میزبان نوجوانان و جوانانی بود که در خانه‌اش قرآن می‌آموختند. صحت این مطلب از بیان همسر او شنیدن دارد که ادامه می‌دهد: «همسرم هیچ‌وقت تقاضایی از من نداشت و هر چی من می‌گرفتم و خانه می‌بردم، راضی بود. حاج خانم خودش را درگیر زندگی تجملاتی نکرد و تمام سعی‌اش بر این بود که با محبت و مهربانی به زندگی‌مان گرما ببخشد و دغدغه داشت که اُنس با قرآن در منزل‌مان برقرار باشد».



گل محمدی
تاکنون نشنیدیم که مادرشوهری از عروس خود تعریف کند و برای او تعابیر زیبا بکار ببرد. اما این مسئله در مورد حاج خانم استثناست و در این‌باره صحبت‌های بتول غیور محدث شنیدنی است که در توصیف عروسش، می‌گوید: «من شش عروس دارم. ربابه خانم عروس دوم من بود که خودش و بچه‌هایش گل محمدی از کار درآمدند. او در خانه‌داری، شوهرداری و بچه‌داری نمونه بود. هر کس با او معاشرت می‌کرد، مجذوب اخلاقش می‌شد و همه او را دوست داشتند.
ربابه خانم با عزت زندگی کرد و خوش‌زبان بود. به من هم خیلی احترام می‌گذاشت، مادر گفتن از دهانش نمی‌افتاد و محترمانه من را صدا می‌زد. هیچ‌وقت از زبان او حرف تلخی نشنیدم یا یک دفعه ندیدیم که دغدغه سفر تفریحی داشته باشد، ولی با همسرش سفرهای زیارتی رفته بودند. تمام همّ و غمّ او حفظ کانون گرم خانواده و تربیت فرزندانش بود. من که از او خیلی راضی بودم، انشاالله خدا به حق حضرت محمد(ص) بهشت نصیب و روزی‌اش کند.



حکم مادر را داشت
خواهر بزرگتر همیشه مثل مادر دلسوز و مهربان است و همه اعضای خانواده در نبود مادر، به او پناه می‌برند. مرضیه مکاریان‌خراسانی درگذشت خواهرش را به سختی فوت مادرش می‌داند و در این‌باره اذعان می‌کند: «خواهرم دختر اول و من دختر دوم خانواده بودیم و شش سال با هم تفاوت سنی داشتیم؛ 15 سال پیش وقتی مادرم مرحوم شد خواهرم جای او را برایم پر می‌کرد، او بسیار مسئولیت‌پذیر و مهربان بود. هر وقت کمک می‌خواستم یا مشکلی داشتم با خواهرم حرف می‌زدم، آروم می‌شدم. او برای خانواده مثل یک پشتوانه بود و بعد مادرم هر کاری از دستش برمی‌آمد، برای خانواده انجام می‌داد.
او به نماز اول وقت خیلی مقید بود و همیشه سجاده و مهر به همراه داشت. هر جایی که می‌رفت، وقت اذان به نماز می‌ایستاد. نماز را مقدم بر هر کاری می‌دانست. به مراسم عروسی که در آن آهنگ بود به هیچ عنوان نمی‌رفت، ولی خیلی محترمانه قبل عروسی می‌رفت، هدیه‌اش را می‌داد و عذرخواهی می‌کرد که نمی‌تواند در آن مراسم شرکت کند. همه رفتار و سکناتش به عنوان خواهر بزرگتر برای ما آموزنده بود».



همسایه خوب و بی‌آزار
در روایات بسیار به همسایه سفارش شده است. خانواده شهید منا حاج محسن حاجی‎حسنی‌کارگر هم از آن همسایه‌های خوبی بودند که حتی جوان معلول ذهنی محله هم فرق بین همسایه خوب و بد را می‌داند. شهربانو غلامی‌کوچ مادر امیر پسر جوان کم‌توان ذهنی محله شهید، در این‌باره می‌گوید: «20 سال با خانواده حاجی‌حسنی‌کارگر همسایه هستیم و جزء خوبی چیزی از آنها ندیدیم. شهید این خانواده، جوان نجیبی و مومنی بود که نه خودم و نه بچه‎هایم، هیچ‌وقت نتوانستیم در سلام کردن از او پیشی بگیریم. در سلام کردن همیشه مقدم بود. به پسر من همیشه محبت می‌کرد. بر عکس یک جوان دیگری هم در محله بود که پسرم را آزار می‌داد. وقتی به امیر می‌گفتم: فلانی مرده است، می‌گفت: «حقش است»؛ ولی در مورد حاج محسن شهید، حرف می‌زدم، می‌گفت: «خدابیامرزدش». جوان معلول‌ذهنی من هم فرق همسایه خوب و بد را فهمیده است.
حاج خانم هم زن مومن و باخدایی بود و نفس گرمی داشت. هر وقت به منزلش رفته و با او درددل می‌کردم، آروم می‌شدم و اگر برای رفع مشکلم از او می‌خواستم تا برایم دعا کند، فقط می‌گفت: «انشاالله درست می‌شود» و واقعا هم به همان انشاالله گفتن حاج خانم، مشکلم برطرف می‌شد. او هیچ‌وقت از خانه بیرون نمی‌آمد، ولی روضه ماهانه داشت و همسایه‌ها به خانه‌اش می‌رفتیم که بسیار با همسایه‌ها خوش‌برخورد بود».
     


جهاد با مال و جان
خانه حاج خانم دو طبقه ساده و بی‌ریاست که قاریان بسیاری در آن پرورش یافته‌ و در جامعه قرآنی به افتخارات زیادی دست پیدا کردند. مصطفی حاجی‌حسنی‌کارگر در این‌باره خاطرنشان می‌کند: «عطوفت و مهربانی یک چیز مشترک در تمام مادرها است. اما رأفت مادر من بیش از بقیه بود و در مقام همسر و مادر بسیار جهاد و ازخودگذشتگی کرد و در همین راه هم جان خود را از دست داد. پارسال در موج پنجم یا ششم کرونا بود که صدا و سیما قرار بود از یک قاری بین‌المللی که شاگرد جلسه‌ام بود، مستند تهیه کند. این قاری تمایل داشت ضبط فیلمبرداری در منزل پدرم انجام شود و معتقد بود که این خانه مکتب رشد او بوده است؛ بنابراین این مطلب را با مادرم در میان گذاشتم و او هم با کمال میل استقبال کرد و گفت: «همه ماسک می‌زنیم بگو بیایند». 15 نفری در منزل پدرم برای ضبط جمع شده بودیم که متأسفانه همین حضور ما در آنجا موجب شد، مادرم درگیر کرونا شود».



آرمیده در رواق حضرت زهرا(س)
ربابه مکاریان‌خراسانی پس از سال‌ها مجاهدت و خدمت به قرآن، نتیجه آن را با تربیت سه فرزند قرآنی و صعود آنها به قله‌های موفقیت گرفت. مصطفی سالیان سال به تربیت کودکان، نوجوانان و جوانانی قرآنی می‌پردازد و محسن هم در کنار برادرش بود و در مکتب او توانست حائز رتبه نخست در مسابقات بین‌المللی مالزی شود.
سرانجام این مادر مکرّمه شهید، پس از ابتلا به کرونا در آی‌سیو بیمارستان امام زمان(عج) بستری شد و بعد از بیست روز در کما، دار فانی را وداع گفت و پیکرش با حضور شاگردان پسرش و ارادتمندان یوسف‌القراء به خانه ابدی‌اش در رواق حضرت زهرا(س) واقع در حرم مطهر رضوی بدرقه و به خاک سپرده شد.
https://www.razavi.news/vdchxknw.23nqmdftt2.html
razavi.news/vdchxknw.23nqmdftt2.html
کد مطلب ۹۷۴۵۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما