۱
۱
تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۰۷:۴۱
خبرگزاری رضوی به مناسبت بیست‌ودومین سالگرد علامه جعفری گزارش می‌دهد؛

علامه محمد تقی جعفری؛ ابن‌سینای زمان

علامه محمد تقی جعفری؛ ابن‌سینای زمان
خبرگزاری رضوی ـ آزیتا ذکاء؛ علامه محمدتقی جعفری‌یگانه در مردادماه سال ۱۳۰۴ در خانواده‌‏ای مذهبی و باصفا در شهر تبریز دیده به جان گشود. پدرش بی‌سواد، اما به تقوا و راستگویی شناخته شده بود. مادرش نیز از سادات علوی و یکی از خاندان بزرگ تبریز به شمار می‌آمد که برخلاف همسرش، سواد داشت. وی برای اولین‌بار قرآن را از مادرش  آموخت. حدود 6 سال داشت که به مدرسه رفت و متفرقه به مراحل بالاتر تحصیلی راه یافت.
مدرسه علمیه تبریز، قم و تهران درس خواند و در سال 1322 نجف را برای ادامه تحصیل برگزید و 11 سال هم در جوار علی‌بن‌ابیطالب(ع) به تحصیل پرداخت و از محضر اساتیدی همچون سیدابوالقاسم خویی، سیدمحسن حکیم، شیخ کاظم شیرازی، سیدجمال‌الدین گلپایگانی و... بهره گرفت و درجه اجتهاد خود را از شیخ کاظم شیرازی دریافت کرد.
بیست‌وپنجم آبان‌ماه فرصتی شد تا خبرگزاری رضوی در بیست‌ودومین سالروز رحلت علامه جعفری با خانواده او مصاحبه‌ای انجام دهد تا دوستداران علم و علما بیشتر با جنبه خانوادگی ایشان آشنا شوند.  



پیشنیه خانوادگی
کریم پدر علامه جعفری فرد بی‌سوادی بود اما در تقوا و راستگویی زبان‌زد مردم شهرش تبریز بود. او دو برادر به ‌نام‌‌های صادق و علی داشت که پدر و مادرشان فوت کرده بودند. این سه برادر که خواهری هم نداشته با اداره یک مغازه سبزی‌فروشی امرار معاش می‌کردند. رحیم جعفری‌یگانه وکیل پایه یک دادگستری برادر کوچک علامه جعفری‌یگانه است که به دفتر وکالتش در خیابان آبکوه رفتیم تا بیشتر در مورد پیشنیه خانوادگی آنها بشنویم. او در این‌باره می‌گوید: «صادق برادر بزرگ، پدر من برادر دوم و علی برادر کوچک بود. صادق یک فرسنگ راه به بیرون شهر می‌رفت و سبزی تازه تهیه می‌کرد تا دو برادر کوچکترش از خواب بیدار می‌شوند به در مغازه رفته و روزی آن روز خود را از طریق فروش سبزی بدست آورند. مغازه این سه برادر مشتری ثابت داشت».   
 
مهاجرت به مشهد
صادق برادر بزرگتر حدود 40 سال قبل از برادرانش به مشهد آمده و در این شهر، کار و کاسبی راه انداخته بود که شهرت او به زادگاهش هم رسید، کریم به مشهد می‌آید و شاهد موفقیت برادر بزرگش قرار می‌گیرد. آقای جعفری‌یگانه ادامه می‌دهد: «یک روز صادق به برادرانش گفت: شما خیلی دیر بیدار می‌شوید و به مغازه می‌آیید، در کار جدی باشید. یک روز خواهید آمد که مغازه بسته است و من نیستم. اتفاقا روزی این اتفاق می‌افتد؛ وقتی دو برادر کوچک به مغازه می‌روند با در بسته مواجه می‌شوند. صادق برادرهایش را تنها گذاشته و برای همیشه از تبریز رفته بود. چهل سال بعد یکی از اهالی تبریز به پدرم گفت: مش کریم من برادرت صادق را در مشهد دیده‌ام و آدرس او را داد. پدرم که آن زمان حدود پنجاه سال سن داشت، بار سفر می‌بندد و برای دیدن برادرش راهی مشهد می‌شود. بعد سالیان سال در کافه صادق بستنی دو برادر همدیگر را می‌بینند.
صادق به برادرش می‌گوید: «زیارتت را که کردی، هر وقت به تبریز برگشتی، برو و خانواده‌ات را به مشهد بیاور. پدرم سال 1325 به دعوت برادرش با خانواده از تبریز به مشهد مهاجرت می‌کند. آن زمان که به مشهد آمدیم من کودکی شش ساله بودم و برادرم علامه محمدتقی جعفری‌یگانه هم طلبه بودند و در نجف درس می‌خواندند. البته برادرم پس از تحصیل در نجف، مدتی در مشهد ساکن شدند اما آب مشهد معده ایشان را اذیت می‌کرد. یک مدت مریدان وی، آب از روستای دولت‌آباد شاندیز برایش می‌آوردند. کم کم برادرم به خاطر ناسازگاری آب این شهر، مشهد را برای همیشه به قصد تهران ترک کرده و تا پایان عمر در پایتخت زندگی کردند».


 
صادق بستنی
صادق  در مشهد کافه‌ای با مساحت بیش از هزار متر مربع در نزدیکی حرم و روبروی مدرسه نوّاب راه انداخته بود که مشتریان زیادی داشت. این وکیل پایه یک دادگستری به خاطرات کودکی خود در این کافه اشاره می‌کند و می‌گوید: «صادق دست معیوبی داشت اما همتش زیاد بود و توانسته بود با راه‌اندازی این کافه شهرت زیادی کسب کند و هر وقت شاه به مشهد می‌آمد، دستور می‌داد تا از کافه عمویم برای او بستنی بیاورند. در کافه صادق بستنی ساختمان سه طبقه‌ای با 30 اتاق وجود داشت. عمویم مدیریت این کافه را بعد خودش به برادر بزرگم آقا محمدجعفر سپرد. 90 درصد کسانی که به این کافه می‌آمدند افراد معمم و متدیّنی بودند که برادرم با آنها حشر و نشر داشت. یادم است که من 7 و 8 ساله بودم، دفتری دستم می‌گرفتم و می‌رفتم اسم مسافرها را به اضافه شغل‌شان در آن دفتر یادداشت می‌کردم. آیت‌الله سیدمحمود طالقانی هم به این مسافرخانه آمده بودند که شغل‌شان را پرسیدم، گفتند طلبه هستم. آقای بازرگان هم به مسافرخانه عمویم می‌آمدند، ایشان هم شغل خود را معلمی اعلام کرده بودند».

تغییر نام خانوادگی
کریم در تبریز به شغل شاطری مشغول بود و نان سنگک به دست مردم می‌داد. رحیم جعفری در مورد نام خانوادگی خود چنین می‌گوید: «وقتی برای ثبت، نام خانوادگی به مغازه نانوایی پدرم رفتند و از او شغل و حرفه‌اش را سوال کردند، پدرم گفت: شاطر هستم و مذهبم جعفری است. فامیل خانواده ما از آن به بعد، عنوان شاطر جعفری گرفت و در شناسنامه هم به همین نام ثبت شد.
سال 43 دانشجوی سال سوم حقوق بودم که در تهران درس می‌خواندم و برادرم علامه جعفری هم در تهران سکونت داشت. به ایشان پیشنهاد کردم که فامیل‌مان تغییر یابد. شاطر یک عنوان شغلی بوده و اگر ممکن است پسوند یا پیشوند دیگری برای فامیل‌مان انتخاب کنیم. برادرم نیز با این پیشنهادم موافق بودند. پسوندهای بسیاری را انتخاب کرده و در خانواده به مشورت گذاشتیم. حکیم، یگانه و... از جمله این عناوین بود. وقتی به ثبت‌احوال مراجعه کردم، گفتند: حکیم عنوان شغلی است و خود ثبت‌احوال برای فامیل خانوادگی ما عنوان یگانه را در کنار جعفری لحاظ کرد و از آن زمان، چهار برادر و دو نفر از خواهرانم فامیل جعفری‌یگانه را داشتیم. اما مرحوم پدر و مرحوم خواهر بزرگم فامیل‌شان همان شاطر جعفری بود».



خانواده‌ای پرجمعیت
علامه جعفری‌یگانه سه پسر و شش دختر دارد که با وجود تدریس، جلسه و کلاس، اما از تربیت فرزندانش غافل نبود و وظیفه پدری‌اش را با تمام مشغله‌های کاری و علمی به خوبی در ذهن فرزندانش ماندگار کرده بود. عَذرا فرزند چهارم استاد در مورد رابطه خوب پدرش با خانواده چنین می‌گوید: «پدرم به طبیعت علاقه داشتند و به حیوانات هم خیلی توجه نشان می‌دادند. به همین دلیل گاهی برای تفریح ما را به طبیعت یا باغ‌وحش می‌بردند. فاصله ما خواهرها و برادرانم با هم خیلی کم بود. حتی کفش نیاز داشتیم وقت می‌گذاشتند و ما را به بازار برده و برایمان کفش می‌خریدند. یکبار سه نفر از ما خواهرها را سوار ماشین کرد و به مغازه برد و خودش کنار ایستاد و گفت: کفش‌هایتان را انتخاب کنید. صاحب مغازه هم آدم محترمی بود و برای پدرم احترام زیادی قائل بود».
 
وفای به عهد
زندگی علما سراسر درس است که سبک زندگی آنها می‌تواند الگو و سرمشقی برای افراد باشد. وفای به عهد یکی از ویژگی‌های استاد جعفری بود که دخترش در این‌باره می‌گوید: «بتول فرزند سوم استاد بر اثر بیماری در سن 35 سالگی فوت کرد. همان موقع پدرم جلسه‌ای در دانشگاه امام صادق(ع) داشتند. گفتند: من قول دادم و باید بروم. پدرم به دانشگاه رفتند تا به وعده‌شان عمل کرده باشند. اما سخنرانی‌شان انجام نشد، ایشان از درگذشت دخترشان گفته و از جمع عذر‌خواهی کرده بودند. بعد که به منزل بازگشتند مراسم تشییع و خاکسپاری انجام گرفت. این دقت‌نظر ایشان برای ما درس بود که وفای به عهد چقدر حائز اهمیت است».



سرطان ریه و مرگ
مردادماه سال 1377 بدون هیچ سابقه‌ای بیماری به سراغ علامه آمد، پیش از بروز علائم بیماری، استاد سفر پرکاری به تبریز داشتند که پس از بازگشت، احساس ضعف شدیدی در خود کردند. دختر علامه جعفری‌یگانه در توضیح بیشتر می‌گوید: «بهبودی مختصری پس از چند روز استراحت حاصل شد. اما پدرم به مرور زمان کاهش وزن داشتند که به بیمارستان منتقل شدند. دکتر سرطان ریه تشخیص داد. ایشان را برای درمان نزد برادر بزرگم به نروژ فرستادند. پدرم برای رفتن به خارج، یک چمدان کوچک لباس و دو ساک کتاب با خودشان برده بودند. ما امید بهبود ایشان را داشتیم و اصلا تصور نمی‌کردیم پدرم بروند، دیگر بازنخواهند گشت. پدرم برای ادامه معالجه به لندن انتقال داده شدند که متأسفانه در آخرین روز، بیماری ایشان با سکته مغزی شدت یافت و در نهایت روز دوشنبه 25 آبان‌ماه، ساعت 10:30 صبح به وقت لندن دار فانی را وداع گفتند. من دبیر زبان انگلیسی در یکی از دبیرستان‌های دخترانه تهران هستم، سر کلاس بودم که خبر فوت پدرم را دادند و آن لحظه نمی‌خواستم باور کنم که ایشان مرحوم شده‌اند. پذیرفتن واقعیت مرگ‌ ایشان برایمان سخت بود».
 


وصیت استاد برای تدفین در جوار حضرت رضا(ع)
عذرا جعفری در مورد تشییع باشکوه پدرش اضافه می‌کند: «دو روز بعد پیکر پدرم را به ایران انتقال دادند و بسیار باشکوه در دانشگاه تهران تشییع شد و آیت‌الله جوادی‌آملی بر پیکر ایشان نماز خواندند. سپس طبق وصیت‌ ایشان، پیکرشان به مشهد انتقال یافت و در  در رواق دارالزهد واقع در حرم مطهر امام رضا(ع) به خاک سپرده شد».

 
https://www.razavi.news/vdcjoaem.uqe8azsffu.html
razavi.news/vdcjoaem.uqe8azsffu.html
کد مطلب ۶۲۷۷۸
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما

نظرات بازدیدکنندگان
فاطمه حاجی بابایی
Iran, Islamic Republic of
باسلام...این گزارش بسیارزیباوساده توانست زندگی علامه بزرگ محمدتقی جعفری راکه چندسال پیش خیلی دوست داشتم درموردزندگیش اطلاعاتی داشته باشم وایشان رابیشتربشناسم به خواسته ام رساند...خیلی ممنون ازخانم آزیتا ذکاوباآرزوی موفقیت بیشترشما.