گزارش خبرگزاری رضوی؛
سردار سلیمانی احیاگر مفهوم جهان اسلام در قرن 21
جهان اسلام يك مفهوم پراستفاده در میان کشورهای اسلامی است كه يكپارچگى آن را مصلحان مسلمان بسيارى در تاريخ معاصر آرزو داشته اند و هدف اصلى جنبشهاى سياسىاجتماعى بوده كه در ميان مسلمانان به وقوع پيوسته است. تحقق اين آرمان ديرين، از يكسو از نظر قبض و بسط قلمرو تاريخى با توجه به جرياناتى همچون دولت ـ ملت، مذهب و يا خردهفرهنگها، از سوى ديگر به سبب ويژگى پويايى، جهانشمولى و تبليغ و نيز دربر گرفتن اقليتها و مهاجرت، در صورت دستيابى بدان به ويژه در تاريخ معاصر با چالشهاى سياسى ـ اعتقادى بىشمارى مواجه بوده است.
به گزارش سرویس جهان اسلام خبرگزاری رضوی، قلمرو جهان اسلام از نظر گسترش و سپس تغييرات حدود و مرزهاى آن، كه به موضوع پژوهش حاضر ارتباط دارد، داراى ادوار مختلفى بوده است. گسترش اين قلمرو ابتدا به بيان و شمشير اعراب و سركردگى آنان صورت گرفت كه اين دوره به «عصر فتوحات» شهرت دارد. آغاز اين دوره زمانى است كه اعراب پا از شبهجزيره عرب به بيرون نهادند. اولين جريان تجزيه درونى در قلمرو اسلامى، توسط معاويه فرزند ابوسفيان اتفاق افتاد. او پس از صلح امام حسن عليهالسلام توانست حاكميت خود را بر تمام قلمرو اسلامى تثبيت كند و خاندانش، حاكميت متمركز امويان را به وجود آوردند. پس از سال 132ق خاندان اموى به اندلس رفتند و قلمرو اسلام به دو بخش تقسيم شد. استيلاى تركان در عصر دوم عباسى و به وجود آمدن منصب اميرالامرايى باعث شد كه دوره جديدى در تاريخ اسلامى و جهان اسلام پديد آيد. در اين دوره اندك اندك حكومتهاى متقارن و متداخل به صورت نيمهمستقل و مستقل در قلمرو عباسيان سر برآوردند. همچنين حكومتهاى اسلامى ديگرى جايگزين امويان در اندلس شدند و جهان اسلام تمركز قدرت خود را از دست داد. شاخصه اين دوران آن است كه فتوحات نظامى و گسترش قلمرو اسلام به ويژه در بُعد تبليغى، توسط غيرعرب هم تداوم پيدا مىكند؛ اما همچنان جريان تجزيه، درونى است و عامل خارجى در آن نقشى ندارد.
حكومتهاى اسلامى بر اثر اختلافات سياسى و فرهنگى، بسيارى از اوقات با يكديگر درگير مىشدند و برخى از آنها بر قلمرو ديگرى مسلط شده و حكومتهاى وسيعترى به وجود مىآوردند. جريان تجزيه در قلمرو اسلامى جداى از جريان گسترش آن بود؛ به گونهاى كه حتى برخى از حكومتها و خاندانهاى حكومتگر باعث افزايش قلمرو جهان اسلام شده، فتوحاتى را انجام مىدادند. در قلمرو برخى هم بقايايى از حكومتهاى پيشين وجود داشت. تا هنگامى كه اقتدار سياسى، نظامى و فرهنگى اين حكومتها پا بر جا بود، حكومت آنان هم پا بر جا مىماند.
به اين ترتيب، تا زمانى كه بيگانه در درگيرىهاى منجر به تجزيه جهان اسلام دخالتى نداشت، جابهجايى حكومتهاى اسلامى و نوسان در قلمرو آنها موجب نقصان و ضرر كلى به جهان اسلام نمىشد، هرچند شكوه و عظمت دوران حكومتهاى متمركز ديگر قابل بازگشت نبود و زيانهايى به صورت جزئى و مقطعى به مسلمانان وارد مىآمد.
در تاريخ اسلام، پس از قرن ششم هجرى، شكل جديدى از جريان تجزيه و تفكيك قلمرو حكومتهاى اسلامى، با دخالت بيگانه به وجود آمد. نمونههايى وجود دارد كه نشان مىدهد با كشيده شدن پاى بيگانه در درگيرىهاى مسلمانان، ضررهاى هنگفتى بر آنان وارد شده است. در اينجا به برخى از اين موارد اشاره مىشود:
يكى از دلايل تصرف سرزمين اسلامى اندلس توسط مسيحيان، در كنار تفرقه آنان و عدم كمك دولتها و اميران مسلمان ديگر، كمك گرفتن مسلمانان اندلس از مسيحيان بود.199 مسيحيان با نفوذ در تشكيلات مسلمانان و خيانت به آنان و نيز درخواست مناطقى در قبال كمك خود به طرفهاى درگيرِ مسلمان كه براى بقاى خود يكديگر را نابود مىكردند، در نهايت باعث براندازى و اخراج مسلمانان از اندلس شدند200 و اين منطقه ديگر به دامن اسلام بازنگشت.
پيروزى مسيحيان در جنگهاى صليبى و به وجود آمدن حكومتهاى مسيحى در طول خط ساحلى درياى مديترانه به مدت 91 سال، علاوه بر عوامل داخلى اروپا، به خاطر تفرقه و خيانت حاكمان مسلمان در همكارى با مسيحيان، فقر و وحشت مردم، غارتگرى صليبيان، دشمنى اسماعيليان با امراى مسلمان و در بعضى موارد، ضعف نظامى مسلمانان بوده است. در اين مورد، عاقبت در اثر نبوغ نظامى عمادالدين زنگى، اولين حكومت مسيحى در «رها» از بين رفت.202 همچنين بر اثر اتحاد قلمرو در منطقه مصر و شام و جزيره به وسيله صلاحالدين ايوبى و تمركز قدرت، بيتالمقدس از دست مسيحيان آزاد و بقاياى حكومتهاى مسيحى هم توسط مماليك بحرى پس از تثبيت قدرت و كسب مشروعيت از طريق استقرار خلافت در مصر، نابود شد.
در حمله مغولان هم ضعف نظامى و نزاعهاى فرقهاى، باعث پيروزى مغولان شد. بازگشت به تمركز قدرت در اين دوره، اما به وسيله غيرمسلمان مشاهده مىشود. عاقبت آنان در جبهه فرهنگى مغلوب مسلمانان شدند و برخى از اخلاف ايلخانان مغول اسلام آوردند. جهان اسلام پس از اين دوره شاهد انحطاط علمى ـ فرهنگى است؛ ولى از منزلت سياسى برخوردار بود.
پس از دوران مغولان، بزرگترين تحولى كه در عرصه داخلى جهان اسلام به وقوع پيوست، ظهور تمركز قدرت در سه قلمرو عثمانى، صفويه و مغولان (بابريان) هند بود. شاخصه ديگر اين عصر، كاهش و توقف گسترش اسلام از طرق لشكركشى است. اما شاخصه مهمى كه پس از ظهور تمركز قدرت در جهان اسلام پديدار شد، شروع عصر دوم انحطاط عالم اسلام بود كه تقريبا از آغاز سده دوازدهمق/ هجدهمم. شروع مىشود و به ميانه سده سيزدهمق/ نوزدهمم. مىرسد. به استثناى اندونزى كه در آنجا انحطاط زودتر آغاز شد،205 كليه كشورهاى اسلامى اندكى پس از بيدارى اروپا از خواب طولانى نه تنها شاهد انحطاطى هولناك در منزلت سياسى خود بودند، بلكه حيات فكرى و فرهنگى آنها نيز دستخوش انحطاط شده بود. به هنگامى كه عثمانىها پس از سلطان سليمان قانونى، و صفويان پس از شاه عباس بزرگ و مغولان هند پس از اورنگ زيب، شكوه و عظمت خود را از دست دادند، ملتهاى اروپايى رفته رفته نيرو گرفتند، هر روز سرزمينها و مراكز بازرگانى تازهاى را از كف پادشاهان مسلمان بيرون كردند، آنها را در دريا و خشكى شكست دادند و سرانجام امپراتورىهاى مسلمان را گرفتار دردهاى بىدرمان كردند. دوران معاصر پس از اين آغاز مىشود كه شاخصه مهم آن، از ميان رفتن تمركز قدرت در جهان اسلام، سرازير شدن الگوهاى سياسى ـ اجتماعىِ زندگى از اروپا و غرب به سوى جهان اسلام، و پديد آمدن گونه جديدى از تجزيه سرزمينى به شكل دولت ـ ملت تحت تأثير مستقيم تحولات اروپاست.
در سقوط و تجزيه امپراطورىِ عثمانى و در نتيجه از دست رفتن بخشهايى از قلمرو آن، قدرتهاى اروپايى نقش بسزايى داشتند. در سقوط و تجزيه امپراتورىِ مغولان هند و جدا شدن بخش مركزى آن از قلمرو اسلام، دست استعمار مشهود است. در تاريخ معاصر، بيشترين ضرر و زيان ناشى از تجزيه را قلمرو عثمانى و بابريان هند ديده است. بحران پايدار كشمير در قلمرو هند و بحرانهاى فلسطين، قبرس و بالكان در قلمرو سابق عثمانى به وجود آمد. سرزمينهاى اروپايى عثمانى محدود به شهر استانبول شد و فلسطين هم به دست يهوديان افتاد. ديگر بحرانهاى پايدار جهان اسلام نيز تحت تأثير مستقيم استعمار قديم و جديد به وجود آمد.
به اذعان غالب کارشناسان بحران سوریه و ظهور داعش در عراق بزرگترین بحران در قرن بیست و یک برای تجزیه و انفکاک دوباره جهان اسلام بود که با ورود و راهبری سردار سلیمانی ناکام ماند و آنچه خلفای مدعی عثمانی و رهبران بزرگ دول اسلامی در قرن بیستم از انجام آن درماندند، سردار سلیمانی به همراه یاران شهید خود و مدافعان حرم تحقق بخشید. مسئلخ ای که نسل های آینده جهان اسلام اهمیت آن را درک خواهند کرد.
به گزارش سرویس جهان اسلام خبرگزاری رضوی، قلمرو جهان اسلام از نظر گسترش و سپس تغييرات حدود و مرزهاى آن، كه به موضوع پژوهش حاضر ارتباط دارد، داراى ادوار مختلفى بوده است. گسترش اين قلمرو ابتدا به بيان و شمشير اعراب و سركردگى آنان صورت گرفت كه اين دوره به «عصر فتوحات» شهرت دارد. آغاز اين دوره زمانى است كه اعراب پا از شبهجزيره عرب به بيرون نهادند. اولين جريان تجزيه درونى در قلمرو اسلامى، توسط معاويه فرزند ابوسفيان اتفاق افتاد. او پس از صلح امام حسن عليهالسلام توانست حاكميت خود را بر تمام قلمرو اسلامى تثبيت كند و خاندانش، حاكميت متمركز امويان را به وجود آوردند. پس از سال 132ق خاندان اموى به اندلس رفتند و قلمرو اسلام به دو بخش تقسيم شد. استيلاى تركان در عصر دوم عباسى و به وجود آمدن منصب اميرالامرايى باعث شد كه دوره جديدى در تاريخ اسلامى و جهان اسلام پديد آيد. در اين دوره اندك اندك حكومتهاى متقارن و متداخل به صورت نيمهمستقل و مستقل در قلمرو عباسيان سر برآوردند. همچنين حكومتهاى اسلامى ديگرى جايگزين امويان در اندلس شدند و جهان اسلام تمركز قدرت خود را از دست داد. شاخصه اين دوران آن است كه فتوحات نظامى و گسترش قلمرو اسلام به ويژه در بُعد تبليغى، توسط غيرعرب هم تداوم پيدا مىكند؛ اما همچنان جريان تجزيه، درونى است و عامل خارجى در آن نقشى ندارد.
حكومتهاى اسلامى بر اثر اختلافات سياسى و فرهنگى، بسيارى از اوقات با يكديگر درگير مىشدند و برخى از آنها بر قلمرو ديگرى مسلط شده و حكومتهاى وسيعترى به وجود مىآوردند. جريان تجزيه در قلمرو اسلامى جداى از جريان گسترش آن بود؛ به گونهاى كه حتى برخى از حكومتها و خاندانهاى حكومتگر باعث افزايش قلمرو جهان اسلام شده، فتوحاتى را انجام مىدادند. در قلمرو برخى هم بقايايى از حكومتهاى پيشين وجود داشت. تا هنگامى كه اقتدار سياسى، نظامى و فرهنگى اين حكومتها پا بر جا بود، حكومت آنان هم پا بر جا مىماند.
به اين ترتيب، تا زمانى كه بيگانه در درگيرىهاى منجر به تجزيه جهان اسلام دخالتى نداشت، جابهجايى حكومتهاى اسلامى و نوسان در قلمرو آنها موجب نقصان و ضرر كلى به جهان اسلام نمىشد، هرچند شكوه و عظمت دوران حكومتهاى متمركز ديگر قابل بازگشت نبود و زيانهايى به صورت جزئى و مقطعى به مسلمانان وارد مىآمد.
در تاريخ اسلام، پس از قرن ششم هجرى، شكل جديدى از جريان تجزيه و تفكيك قلمرو حكومتهاى اسلامى، با دخالت بيگانه به وجود آمد. نمونههايى وجود دارد كه نشان مىدهد با كشيده شدن پاى بيگانه در درگيرىهاى مسلمانان، ضررهاى هنگفتى بر آنان وارد شده است. در اينجا به برخى از اين موارد اشاره مىشود:
يكى از دلايل تصرف سرزمين اسلامى اندلس توسط مسيحيان، در كنار تفرقه آنان و عدم كمك دولتها و اميران مسلمان ديگر، كمك گرفتن مسلمانان اندلس از مسيحيان بود.199 مسيحيان با نفوذ در تشكيلات مسلمانان و خيانت به آنان و نيز درخواست مناطقى در قبال كمك خود به طرفهاى درگيرِ مسلمان كه براى بقاى خود يكديگر را نابود مىكردند، در نهايت باعث براندازى و اخراج مسلمانان از اندلس شدند200 و اين منطقه ديگر به دامن اسلام بازنگشت.
پيروزى مسيحيان در جنگهاى صليبى و به وجود آمدن حكومتهاى مسيحى در طول خط ساحلى درياى مديترانه به مدت 91 سال، علاوه بر عوامل داخلى اروپا، به خاطر تفرقه و خيانت حاكمان مسلمان در همكارى با مسيحيان، فقر و وحشت مردم، غارتگرى صليبيان، دشمنى اسماعيليان با امراى مسلمان و در بعضى موارد، ضعف نظامى مسلمانان بوده است. در اين مورد، عاقبت در اثر نبوغ نظامى عمادالدين زنگى، اولين حكومت مسيحى در «رها» از بين رفت.202 همچنين بر اثر اتحاد قلمرو در منطقه مصر و شام و جزيره به وسيله صلاحالدين ايوبى و تمركز قدرت، بيتالمقدس از دست مسيحيان آزاد و بقاياى حكومتهاى مسيحى هم توسط مماليك بحرى پس از تثبيت قدرت و كسب مشروعيت از طريق استقرار خلافت در مصر، نابود شد.
در حمله مغولان هم ضعف نظامى و نزاعهاى فرقهاى، باعث پيروزى مغولان شد. بازگشت به تمركز قدرت در اين دوره، اما به وسيله غيرمسلمان مشاهده مىشود. عاقبت آنان در جبهه فرهنگى مغلوب مسلمانان شدند و برخى از اخلاف ايلخانان مغول اسلام آوردند. جهان اسلام پس از اين دوره شاهد انحطاط علمى ـ فرهنگى است؛ ولى از منزلت سياسى برخوردار بود.
پس از دوران مغولان، بزرگترين تحولى كه در عرصه داخلى جهان اسلام به وقوع پيوست، ظهور تمركز قدرت در سه قلمرو عثمانى، صفويه و مغولان (بابريان) هند بود. شاخصه ديگر اين عصر، كاهش و توقف گسترش اسلام از طرق لشكركشى است. اما شاخصه مهمى كه پس از ظهور تمركز قدرت در جهان اسلام پديدار شد، شروع عصر دوم انحطاط عالم اسلام بود كه تقريبا از آغاز سده دوازدهمق/ هجدهمم. شروع مىشود و به ميانه سده سيزدهمق/ نوزدهمم. مىرسد. به استثناى اندونزى كه در آنجا انحطاط زودتر آغاز شد،205 كليه كشورهاى اسلامى اندكى پس از بيدارى اروپا از خواب طولانى نه تنها شاهد انحطاطى هولناك در منزلت سياسى خود بودند، بلكه حيات فكرى و فرهنگى آنها نيز دستخوش انحطاط شده بود. به هنگامى كه عثمانىها پس از سلطان سليمان قانونى، و صفويان پس از شاه عباس بزرگ و مغولان هند پس از اورنگ زيب، شكوه و عظمت خود را از دست دادند، ملتهاى اروپايى رفته رفته نيرو گرفتند، هر روز سرزمينها و مراكز بازرگانى تازهاى را از كف پادشاهان مسلمان بيرون كردند، آنها را در دريا و خشكى شكست دادند و سرانجام امپراتورىهاى مسلمان را گرفتار دردهاى بىدرمان كردند. دوران معاصر پس از اين آغاز مىشود كه شاخصه مهم آن، از ميان رفتن تمركز قدرت در جهان اسلام، سرازير شدن الگوهاى سياسى ـ اجتماعىِ زندگى از اروپا و غرب به سوى جهان اسلام، و پديد آمدن گونه جديدى از تجزيه سرزمينى به شكل دولت ـ ملت تحت تأثير مستقيم تحولات اروپاست.
در سقوط و تجزيه امپراطورىِ عثمانى و در نتيجه از دست رفتن بخشهايى از قلمرو آن، قدرتهاى اروپايى نقش بسزايى داشتند. در سقوط و تجزيه امپراتورىِ مغولان هند و جدا شدن بخش مركزى آن از قلمرو اسلام، دست استعمار مشهود است. در تاريخ معاصر، بيشترين ضرر و زيان ناشى از تجزيه را قلمرو عثمانى و بابريان هند ديده است. بحران پايدار كشمير در قلمرو هند و بحرانهاى فلسطين، قبرس و بالكان در قلمرو سابق عثمانى به وجود آمد. سرزمينهاى اروپايى عثمانى محدود به شهر استانبول شد و فلسطين هم به دست يهوديان افتاد. ديگر بحرانهاى پايدار جهان اسلام نيز تحت تأثير مستقيم استعمار قديم و جديد به وجود آمد.
به اذعان غالب کارشناسان بحران سوریه و ظهور داعش در عراق بزرگترین بحران در قرن بیست و یک برای تجزیه و انفکاک دوباره جهان اسلام بود که با ورود و راهبری سردار سلیمانی ناکام ماند و آنچه خلفای مدعی عثمانی و رهبران بزرگ دول اسلامی در قرن بیستم از انجام آن درماندند، سردار سلیمانی به همراه یاران شهید خود و مدافعان حرم تحقق بخشید. مسئلخ ای که نسل های آینده جهان اسلام اهمیت آن را درک خواهند کرد.