روايت زندگي جواني كه مهندسي را رها كرد تا براي مدافعان حرم فيلم بسازد
صادق میخواهد نشان دهد مدافعین از همین مردم کوچه و بازار بودند و مادر و پدر و همسر و خواهری داشتهاند که زندگیشان را در این راه دادهاند.
سال 1389 صادق حین تحصیل در تهران مشغول ساختن مستندهای کوتاه خبری برای باشگاه خبرنگاران جوان بوده است تا اینکه مصاحبهای با نادر طالبزاده میکند. طالبزاده بعد از مصاحبه به صادق میگوید «بهتر نیست که مستندهای درست و حسابی کار کني؟». جرقه وارد شدن به کار فیلمسازی در ذهن صادق میخورد.
صادق خودش را از شرقیترین نقطه تهران هر روز به دفتر فیلمسازی میرساند تا آموزش ببیند. تابستان هم شبها، از مشهد سوار قطار میشود. روز در کلاسها شرکت میکند و شب با قطار برمیگردد. قطارهایی که تهویهای ندارند و تابستانها داغ هستند. حتما همه از سر اجبار یک بار سوار این قطارها شدهاید و از خوبیهایش باخبر هستید! اما صادق رنج این سفر را بر خود هموار میکند تا بتواند مستند بسازد.
اما اولین تجربه فیلمسازی صادق، قبل از این کلاسها بوده است. او به دفتر مطالعات فرهنگی میرود و طرح مستند را ارائه میکند. اصلاً هم فکر نمیکرده است که طرحش تصویب شود. اما بودجه به طرحش تعلق میگیرد. قرار میشود صادق تجهیزات فیلمبرداری را اجاره کند و با بچههای اردوی جهادی به اَردل چهارمحال و بختیاری برود. چند روزی که میگذرد، میبیند که راش آنچنانی نگرفته است. عوامل کار را مرخص میکند و تجهیزات را پس میفرستد. تنها دوربینی را نگاه میدارد.
صادق هر چه بیشتر تلاش میکرده، از هدفش دورتر میشده است تا اینکه «جومونگ دیناران» را میبیند. کودکان محله که هم بچههای عشایر بودند و هم روستایی، با موبایلهایشان فیلمی به تقلید از سریال جومونگ ساخته بودند. تازه انگار چیزی را که دنبالش بوده، یافته است. حاصل سفر صادق 35 نوار 45 دقیقهای میشود. نوارهایی که شبها در یکی از موسسات وقتی میز تدوین خالی است شاتلیست میکند و کار تدوینش را انجام میدهد. وقتی فیلمش را به «محمدمهدی خالقی» نشان میدهد او تنها بیست دقیقهاش را قبول میکند و نکاتی را به او میگوید که به گوش صادق غریبه است.
آنجا صادق تازه میفهمد برای اولین پروژهاش خیلی عجله کرده است. اما این تجربه سخت برای صادق شیرین است. تصمیم میگیرد دانش فیلمسازیش را بالا ببرد و در کلاسهای فیلمسازی حوزه هنری شرکت میکند. سر کلاسهای اسفندیار شهیدی، مجید انتظامی، عبد الحمید قدیریان و ناصر هاشمزاده میرود. در ورکشاپ فیلمنامهنویسی اصغر فرهادی شرکت میکند. بعدها مهندسی را رها ميکند و در دوره ارشد سینما ميخواند. روزی 12 - 10 ساعت مطالعه میکند و 4 - 3 ساعت فیلم میبیند. در کنکور با رتبه 49 قبول میشود و در رشته ادبیات نمایشی تحصیلش را ادامه میدهد.
در میان همین رفت و آمدها به مشهد با «غلامحسین نخفروشان» پیرمرد کفاش در مغازه یکی از مساجد شهر آشنا میشود. میگوید آقای نخفروشان در عین 80 سالگی از من خیلی فررزتر و تندتر بود. مغازهاش هم پر بود از تاریخ. انگار همه شخصیتها یکجا جمع شدهاند. صادق و دوستش علی محمد خانیکی تصمیم میگیرند لوکیشن کارشان مغازه کفاشی قرار بدهند و داستان آقای نخفروشان را روایت کنند.
حاصل کار، مستند «یک روز، یک زندگی» میشود که در جشنواره عمار مورد تقدیر قرار میگیرد. مستند صادق به تازگی هم در جلوهگاه نور چهاردهمین دوره سینمای مقاومت هم برگزیده شده است. او حالا مشغول ساختن تیزر است.
محمد مهدی خالقی که نکات نشنیدنی اولین فیلم صادق را به او گوشزد کرده بود، تهیهکننده مجموعه مستندی در مورد شهدای مدافع حرم شده است. او نگارش سه قسمت از این مستند را بر عهده صادق گذاشته است. مستندهایی در مورد شهدای تیپ فاطمیون؛ شهید مهدی صابری، شهید حسین فدایی و شهید محمدرضا خاوری. صادق قرار است نکات مهم زندگی این شهیدان را به مردم نشان دهد. فیلم خط روایی داشته باشد و با درام پردازی ابعاد مختلف شخصیت این شهیدان را به نمایش درآورد. او قرار است داستان این مستندها را بنویسد. مستندهایی که مصاحبهمحور نیستند و قصهگو هستند.
شهید محمدرضا خاوری که با نام مستعار حجت در جبهه حضور داشته است و فرمانده اطلاعات عملیات فاطمیون بوده است.
شهید حجت از 16 سالگی در جنگ علیه طالبان شرکت میکرد. از همان نوجوانی مادر با جنگیدن او مخالف بود. مستندی که صادق مشغول نوشتن آن است روایت دل کندن مادر از جگرگوشهاش است. شهید حسین فدایی که همه او را به اسم ذوالفقار میشناختند. شهید فدایی فرمانده تیپ زرهی فاطمیون بوده است. تا مدتها خانوادهاش از حضور او در جبهه خبر نداشتند تا اینکه شهید در عملیاتی مجروح میشود و به خانه برمیگردد. آدم توداری بوده است. صادق قرار است روایت شهید و رازهای نهانش را بنویسد.
شهید مهدی صابری که از افغانستانیها مقیم قم بود و فرمانده گروهان حضرت علی اکبر در تیپ فاطمیون. شهید صابری هم برای اعزام به جبهه توسل به تنها شهید روحانی غواص داشته است. صادق روایت توسل شهید را به آن شهید روحانی بازگو میکند تا ابعاد مختلف شخصیتی آنها آشنا شویم. به زودی قرار است این مجموعهها از شبکه افق پخش شود.
صادق میگوید خواست خدا این بود که در قم درس سینما بخواند و همچنان پایبند به عقایدش باشد و قصه مستندهایی را بنویسد که در راستای آرمانها و ارزشهایش است.