یادداشت؛
حرفهای که دوستش داریم البته نه همیشه!
خبرگزاری رضوی- فاطمه آستانی*: «فریدون صدیقی» را وسط خوردن عصرانه و بحث داغش با مسئول ویراستاری برای کوتاه نشدن یادداشتش گیر آوردیم. توی چارچوب در ایستادیم که؛«سلام استاد! ما را نمیشناسید... تازهخبرنگاریم. جسارت شد اما خواستیم احوالی بپرسیم...»
سر ذوق آمد از جوانکهای شوخ و شنگی که حین بازدید از فلان موسسه رسانهای سراغی هم از او را گرفتهاند.
گرم و شیرین احوالپرسی کرد. به رسم کسوت برای ما که منتظر بودیم نصیحتی، توصیهای، پندی روانه راهمان کند؛ بیمکث گفت: «زیاد بخوانید و کم بنویسید...»
چند قدم آن سوتر از خداحافظیمان، باز استاد صدایمان زد که؛«راستی، هر چه میکنید، بکنید اما آزاده بمانید.»
سالها گذشته از آن روز و از آن دو توصیه، نمیدانم هرکدام را چقدر عملی کردیم؟
در این سالها، فشردگی کار کمتر مجال خواندن داد و ما بهازایش مدام نوشتیم و نوشتیم تا صفحههای روزنامه پُر شوند و خبری بیات نشود اما دریغ که شاید از میان آن انبوه کلمات، شمار اندکی گرهی گشود، باری را از دوشی سبک کرد، غمی را از دلی شست و دغدغهای را جمع و جور کرد.
آزاده بودن و آزاده ماندن اما خیلی سختتر بود و هست. اینکه اصلا معیارش را بدانی، اینکه جایی قدرت را تعارفت کنند، رانت اطلاعاتی را پیشکشت نمایند یا حتی دوتا یکی شدن پلههای ترقی ر ا برایت وعده بگیرند اما اراده کنی به یک «نه» قاطع.
خبرنگاری حرفه دشواریست، این را برای آن جوانکهای مشتاقی مینویسم که زرق و برق این حرفه را میبینند تا بدانند که از قضا چندان هم «نایس» و «کول» نیست.
ما خبرنگارها، این اقیانوسهای بندانگشتی، همانها که میگویند در بهشت جایی نداریم، همین گوشها و چشمهای بینای جامعه و البته موی دماغ این مسئول و آن صاحب منصب و زنگ روی اعصاب آن چهره صاحب نام؛ گوشهای از روزگارمان پیوند خورده با معده های قلیان از اسید، چشمهای کم سو از خیره ماندن به مانیتور، موی ریخته و چروک های عمیقتر سن و سالمان و اگر میپرسی که اینها می ارزید ؟ حساب های خالی و حقوق های قسطی خودش بهترین جواب است.
اگر آمدید در این راه، اگر خواستید آزاده باشید و آزاده بمانید، قید خیلی چیزها را باید زد. در عصر رسانههای مجازی رنگ به رنگ، کانال های خبرسازی، ارتش های سایبری چپ و راست و... خبرنگار شدن آسان اما خبرنگار ماندن و خبرنگاری کردن سخت ترین کار است.
در عوض اگر صادققلمید، دل خوش کنید که «اعتبارِ» خبر شمایید. شمایی که شکلِ سختِ این حرفهیِ دشوار را انتخاب کردید.
فکر می کنم این روزها بیش از آنکه بکوشیم برای بقای رسانه ها، باید همت کنیم به بقای حضور مردان و زنانی که باور دارند به حرمت قلم. به اینکه کلمه «مقدس» است. به «حق الناس» که نباید لابه لای سطرهای خبر و گزارشمان گُم شود. آنهایی که بالا می روند اما نه با این اندیشه که بهای رشد، شانههای دیگران است.
راستی اگر برای نسل بعد خبرنگار و خبررسان از اقتضائات این حرفه گفتیم، اقتدا کنیم به توصیه پیشکسوتها و استخوان خُردکردههای این رشته که؛ «هر چه میکنی، بکن اما آزاده بمان.»
*روزنامه نگار و دانشجوی دکتری ارتباطات
سر ذوق آمد از جوانکهای شوخ و شنگی که حین بازدید از فلان موسسه رسانهای سراغی هم از او را گرفتهاند.
گرم و شیرین احوالپرسی کرد. به رسم کسوت برای ما که منتظر بودیم نصیحتی، توصیهای، پندی روانه راهمان کند؛ بیمکث گفت: «زیاد بخوانید و کم بنویسید...»
چند قدم آن سوتر از خداحافظیمان، باز استاد صدایمان زد که؛«راستی، هر چه میکنید، بکنید اما آزاده بمانید.»
سالها گذشته از آن روز و از آن دو توصیه، نمیدانم هرکدام را چقدر عملی کردیم؟
در این سالها، فشردگی کار کمتر مجال خواندن داد و ما بهازایش مدام نوشتیم و نوشتیم تا صفحههای روزنامه پُر شوند و خبری بیات نشود اما دریغ که شاید از میان آن انبوه کلمات، شمار اندکی گرهی گشود، باری را از دوشی سبک کرد، غمی را از دلی شست و دغدغهای را جمع و جور کرد.
آزاده بودن و آزاده ماندن اما خیلی سختتر بود و هست. اینکه اصلا معیارش را بدانی، اینکه جایی قدرت را تعارفت کنند، رانت اطلاعاتی را پیشکشت نمایند یا حتی دوتا یکی شدن پلههای ترقی ر ا برایت وعده بگیرند اما اراده کنی به یک «نه» قاطع.
خبرنگاری حرفه دشواریست، این را برای آن جوانکهای مشتاقی مینویسم که زرق و برق این حرفه را میبینند تا بدانند که از قضا چندان هم «نایس» و «کول» نیست.
ما خبرنگارها، این اقیانوسهای بندانگشتی، همانها که میگویند در بهشت جایی نداریم، همین گوشها و چشمهای بینای جامعه و البته موی دماغ این مسئول و آن صاحب منصب و زنگ روی اعصاب آن چهره صاحب نام؛ گوشهای از روزگارمان پیوند خورده با معده های قلیان از اسید، چشمهای کم سو از خیره ماندن به مانیتور، موی ریخته و چروک های عمیقتر سن و سالمان و اگر میپرسی که اینها می ارزید ؟ حساب های خالی و حقوق های قسطی خودش بهترین جواب است.
اگر آمدید در این راه، اگر خواستید آزاده باشید و آزاده بمانید، قید خیلی چیزها را باید زد. در عصر رسانههای مجازی رنگ به رنگ، کانال های خبرسازی، ارتش های سایبری چپ و راست و... خبرنگار شدن آسان اما خبرنگار ماندن و خبرنگاری کردن سخت ترین کار است.
در عوض اگر صادققلمید، دل خوش کنید که «اعتبارِ» خبر شمایید. شمایی که شکلِ سختِ این حرفهیِ دشوار را انتخاب کردید.
فکر می کنم این روزها بیش از آنکه بکوشیم برای بقای رسانه ها، باید همت کنیم به بقای حضور مردان و زنانی که باور دارند به حرمت قلم. به اینکه کلمه «مقدس» است. به «حق الناس» که نباید لابه لای سطرهای خبر و گزارشمان گُم شود. آنهایی که بالا می روند اما نه با این اندیشه که بهای رشد، شانههای دیگران است.
راستی اگر برای نسل بعد خبرنگار و خبررسان از اقتضائات این حرفه گفتیم، اقتدا کنیم به توصیه پیشکسوتها و استخوان خُردکردههای این رشته که؛ «هر چه میکنی، بکن اما آزاده بمان.»
*روزنامه نگار و دانشجوی دکتری ارتباطات