۰
تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۳۳
یادداشت؛

«ترامپیسم»؛ چالش اصلی تمدن غرب

«ترامپیسم»؛ چالش اصلی تمدن غرب
خبرگزاری رضوی. دکتر محمدرضا قائمی نیک؛ مدرس دانشگاه علوم اسلامی رضوی.
1. ایالات متحده آمریکا پس از جنبش‌های 99درصدی وال استریت، ناکامی در مواجهه و کنترل کرونا و اکنون، حوادث پیرامون قتل جورج فلوید، تجربه‌های سخت و دشواری را از سر می‌گذارند و زمزمه افول قدرت آمریکا حتی توسط افرادی نظیر فرانسیس فوکویاما مطرح شده است. اما قدرتِ آمریکا که اکنون در حال افول است، از چه زمانی آغاز شد؟
اگر به عقب‌تر برگردیم، تبدیل شدنِ ایالات متحده آمریکا به قدرت بلامنازع جهانی، مربوط به حوادث پس از جنگ دوم جهانی و تخریب شدید قاره اروپا و بخش‌های زیادی از جهان و مطرح شدنِ آمریکا به عنوان سردمدار بلوک غرب بود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، به تبع، ایالات متحده آمریکا را در مظان این قرار داد که قدرت بلامنازع جهانی در فردای تخریب دیوار برلین خواهد بود.
2. اما اگر قدری از قلمرو جغرافیایی و فرهنگیِ جهان مدرن خارج شویم و به منازعاتی که به واسطه انقلاب اسلامی و ظهور دوباره دین در قلمرو حیات اجتماعی شکل گرفته، بنگریم و فرضیه سکولارِ کنار نهادن دین از عرصه علم و سیاست و قدرت را به کنار نهیم، بایستی برای فهم ماجرای قدرت‌گیریِ آمریکا و تبدیل شدن آن به نماد بلوک غرب، چند سده‌ای به عقب‌تر برگردیم.
اگر بر مسندِ قدرت نشستن جورج واشینگتن را به معنای پیروزی انقلاب استقلال آمریکا از بریتانیا بدانیم، این انقلاب همزمان با انقلاب فرانسه در 1789 است. اگر انقلاب فرانسه را انقلابی در جهت بسط بنیان‌های تجدد بدانیم و همانطور که ناپلئون بنا پارت اشاره کرده، ژان ژاک روسو را از مقصرین اصلی انقلاب فرانسه قلمداد کنیم یا به تلقیِ هگل از ناپلئون در زمان حمله به ینا به عنوان «روح جهان سوار بر اسب» وقعی بنهیم، شاید ایالات متحده آمریکا نیز چندان دیرتر از فرانسه به قافله تجدد نپیوسته باشد. با این حال به هر دلیلی ایالات متحده آمریکا تا قبل از جنگ دوم جهانی، چندان نقشی در تحولات فکری یا حتی عینی تجدد ندارد. ما در میان متفکرین آمریکایی، مخصوصاً تا پیش از جنگ دوم جهانی، جز نقش‌آفرینان نوشتنِ اعلامیه استقلال آمریکا متفکری در طراز کانت و هگل و کنت و دورکیم یا حتی مارکس و خیل عظیم جریانات فکری و عملیِ نیمه اول قرن بیستم در اروپا نمی بینیم. با این اوصاف، با ظهور قائله فاشیسم و یهودی‌ستیزی آن، بسیاری از منابع مالی و مادی و نیروهای فکر ی و انسانی اروپا در جریان جنگ، به آمریکا مهاجرت کردند و آمریکا، به یکباره میراث‌بر مادی و معنوی اروپا و تجدد اروپایی شد. شاید بتوان گفت ایالات متحده آمریکا در بعد از جنگ دوم جهانی است که بار اصلیِ قافله تجدد را بر دوش می‌گیرد و آن را رهبری می‌کند.
3. با این اوصاف، در نگاه اول، هرچند این آمریکای میراث‌برِ تجدد، با چالش های سختی روبرو شده است، اما به زعم نگارنده، چالش اصلیِ آمریکا به مثابه وارثِ تجدد غربی، چالش ترامپیسم است. جنبش‌های وال استریت، زنگِ خطرِ بحران های عمیق سرمایه‌داری که مارکس برای اولین بار به عنوان پاشنه آشیل سقوط سرمایه‌داری به تصریح به آنها اشاره کرده بود را به صدا درآورده است. مسئله نژادپرستی که یک بار کلِ اروپا و جهان را درگیر خود کرده و همواره از نقاط چالش برانگیز تجدد بوده، بار دیگر در جریان قتل جورج فلوید سر بر آورده است. حتی چالشِ آمریکا آنقدر بالا گرفته که توان مواجهه با پدیده مدرنی همچون ویروس کرونا را هم از کف داده است. اما در ورای همه این چالش‌ها، شاید آن چالشی که امروز بیش از همه امریکا را تهدید می‌کند، چالش ظهور ترامپیسم یا ژوکریسم و نظایر آنها در کشوری است که خود را میراث بر تجدد غربی می‌داند. برای فهم این چالش بنیادین تنها کافی است که میان ایده های اصلیِ مطرح درجریان انقلاب استقلال آمریکا یا آرمان های تجدد در انقلاب فرانسه با آرمان‌های ترامپ مقایسه‌ای انجام دهیم تا فاصله این دو با یکدیگر آشکار شود.
4. از این منظر، شاید پرسش از چندوچون افول آمریکا را بتوان با پرسش از افول تجدد یا افول غرب مقایسه کرد. آیا افول آمریکا، همان افول تجدد یا همان افول غرب است؟ تجدد و غرب یک بار در جریان ظهور فاشیسم، هرچند به قیمت گزاف به آتش کشیدنِ کلِ کره خاکی، توانست دوباره تجدد و غرب را با تکیه بر ذخیره عظیمی که در فاصله 1789 تا 1945 در آمریکا اندوخته بود، احیاء کند. اکنون این ذخیره نیز رو به اتمام است. شاید پرسشی که اکنون برای ما در ایرانِ اسلامی مابعد انقلاب و مدعی طرح تمدن نوین اسلامی قابل طرح باشد آن است که آیا سرنوشتِ تجدد و غرب با افول آمریکا گره می‌خورَد یا تجدد، بار دیگر همچون ختم قائله فاشیسم خواهد توانست از جایی دیگر و به شکلی و شمایلی دیگر سر بر آورَد؟ آیا ما می‌توانیم از ذخیره عظیم بیش از ده قرنی گذشته خود در این کارزار بهره ببریم؟ نقش ما در این منازعات کجاست و آیا آنها که خواب آمریکا و تجدد و غرب را می‌بینند، اکنون از خواب گران برخواهند خواست؟ امام خمینی (ره) در 15 اردیبهشت 1323، با بینش عمیق خود، سقوط رضاخان که همزمان با پایان جنگ دوم جهانی و به اذعان خود متفکرین غربی، ظهور چالش‌های عظیم تجدد و غرب بود را زمان بهره گیری از نفحات الهی در زمانه و دهر ما می‌دانست و نسبت به تعرض به آنها نکاتی را به علمای اسلام گوشزد فرمود. آیا اکنون نفحه ای دیگر بر آمده است؟
https://www.razavi.news/vdchmvnm.23nqzdftt2.html
razavi.news/vdchmvnm.23nqzdftt2.html
کد مطلب ۵۷۰۱۵
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما