۰
تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۴:۵۸
تاریخ شفاهی؛

روایت شاهد عینی از 23 آذر خونین مشهد در سال 57

روایت شاهد عینی از 23 آذر خونین مشهد در سال 57
خبرگزاری رضوی- دکتر علی شمسا*؛  تظاهرات مردمی و اعتصابات فراگیر بود. پالایشگاههای نفت، روزنامه ها ( یا به قول جلال آل احمد روزی نامه ها ) ، دانشگاهها و سایر ادارات  و موسسات یا در اعتصاب بودند و یا کم کاری می کردند. قحطی نفت و بنزین بود. بشکه ( دبه) های کوچک نفت به صف کشیده و در انتظار خرید نفت از مغازه های نفت فروشی. و اجتماعات ممنوع!
چند روز قبل به تجمع نمازگزاران ، زائرین و مجاورین حضرت رضا(ع) در حرم حضرت، تیراندازی می کنند. بی حرمتی به حرم امام مهربانی ها، خشم علما و مردم دین مدار را برانگیخت. مصمم شدند برای اعتراضات و تظاهرات.
روز قبل یعنی 22 آذر چند نفر چماق به دست که به " شاهی " ها معروف بودند با حمایت ارتش آریامهری به بیمارستان 17شهریور ( ششم بهمن  سابق) حمله کردند، ظاهراً مخالف تغییر نام بیمارستان و الصاق عکس های امام (ره) بودند. یکی از مهاجمین را دیدم، جوانی بود که اقرار کرد به روزی 30 هزار تومان خود را فروخته است!
خبر حمله به بیمارستان در شهر پیچید، طبق معمول چراغ ماشین ها روشن و بوق های شان به صدا در آمد.همان شب دست کم 10 هزار نفر از مردم مشهد که از تمام طبقات در آنها دیده می شد از قبیل : دانشجویان، آسیستان ها ، طلاب علوم دینی ، دهقانان ، کارگران ، کارمندان و پیشه وران ، با چماق های در دست و پاچه راست شلوار را فرو برده در جوراب ها ، مصمم و با شکوه از مسجد گوهرشاد و حرم حضرت رضا(ع) و خیابان های اطراف، برای دفاع از بیمارستان، براه افتادند . ستاره های آسمان تازه شروع به تلالو کرده بودند که گروه مجاهدین به خیابان کوهسنگی رسیدند . هدف محافظت بیمارستان بود. قرار شد پزشکان و کارکنان بیمارستان 17 شهریور تحصن کنند و مطب های خود را تعطیل نمایند. بیمارستان امام رضا(ع) ( شاهرضای سابق) و بیمارستان قائم(عج) (شهناز سابق) هم اعلام همبستگی کردند.
حدود ساعت 5/10 صبح روز بعد، باز سروکله چند صد نفر چماق دار شاهنشاهی که تصویر محمدرضا پهلوی و پرچم ایران را در دست داشتند " جاوید شاه" گویان ظاهر شدند . چند زن هم از همان قماش در میانشان بود.
ناگهان " در " جنوبی بیمارستان امام رضا(ع) که همیشه بسته بود، باز شد و مهاجمین از خیابان بهار وارد بیمارستان شدند. یکی از کارکنان بیمارستان در باز کردن این " در " نقش فعالی داشت. کارمند انقلابی دیگری از همان بیمارستان ، فرد خاطی را " لو " می دهد. شخص خاطی هم برای تلافی به اوتهمت ناجوانمردانه ای می زند و آبرویش را می ریزد!. بگذریم.
در نزدیکی " در " جنوبی بیمارستان ، بخش های اطفال و مهد کودک قرار داشت. از قضا آن روز تعداد زیادی خودرو در اطراف بخش های فوق پارک کرده بودند. چماق دارهای شاهنشاهی ابتدا به خودروها  جمله کردند . بر فرق ماشین ها و بر شیشه های آنها چماق های قهرآمیزی وارد کردند . نیروهای ارتشی هم در حمله به خودرو ها وارد صحنه شدند  و با سرنیزه به جان انها افتادند.
بعد از فراغت از ضرب و شتم خودروهای زبان بسته، به بخش اطفال هجوم بردند ... که شیون بیماران بلند شد.
کارکنان بخش های فوق الذکر و سایر بخش های بیمارستان ، وقتی صحنه حیرت انگیز و خلاف انسانیت را از چماق بدست ها  و ارتش شاهنشاهی دیدند به کمک آمدند و با فریاد و خشم فراوان، آن چه را که به چنگ می آوردند، به سوی مهاجمین پرتاب می کردند. عده ای پرستارها برای مدافعین سنگ جمع می کردند ، حاصل پاتک کارکنان درمانی ، بیرون رفتن مهاجمین از بیمارستان بود. ولی ان از خدابیخبران ( بی خبران) باز هم به پرتاپ سنگ ادامه دادند. تک و توکی شیشه سالم در بخش داخلی و اطفال باقی ماند. تعداد دوستان
 و شدت حمله ان ها که زیاد شد ، شعارهای ضد رژیم و ضد شاه هم شروع شد.
ارتش مهاجم ، ابتدا از گلوله های پلاستیکی استفاده می کرد ولی در ادامه تظاهرات، سربی شد. صدای فرمانده بلند شد که : " روپوش سفیدها را بزنید " بعد نظامی ها روی زمین می خوابیدند ، نشانه می رفتند و ماشه را می کشیدند.
حاصل ؟ : خیل زخمی ها: و از اولین ها ، دوست انترنم بود که افتاد و صدایم زد : سوختم ، سوختم.
ایشان را با آمبولانس به اتاق عمل بردم. گلوله ، استخوان های ساق پایش را خرد و خمیر کرده بود و هنوز هم بعد از چند عمل، با عصا راه می رود!
خبر حمله به بیمارستان در شهر پخش شد. چراغ ماشین ها روشن شد و بوق ها به صدا درآمد. نوعی دعوت عام! مردم برای دفاع خود را به بیمارستان رساندند و از ان جمله شهید محمد منفرد بود (ره) که با قلبی پاک و دلی آگاه برای دفاع از جان دکترها خودش را به بیمارستان رسانده بود. به جز او عده زیادی از انسان های متعهد، شیردل  و برومند مشهد هم بودند. اطاق عمل از زخمی ها تلنبار شده بود. برخی از پرستاران اطاق عمل ، از شدت تاثر می گریستند. زخمی ها ، در 4 اطاق تحت عمل جراحی قرار می گرفتند ولی آنانی که درمانشان، به بیهوشی نیاز نبود در سالن اطاق عمل. یک عمل هم زیر بیهوشی، در محل دستشویی اتاق عمل چهار انجام شد. یکی از زخمی ها، که گلوله ، کبدش را سوراخ کرده بود، روی تخت عمل در حالی که داروی بیهوشی به وی تزریق می کردند گفت : " خدایا، شاهد باش که به ندای نایب الامام گو...ش... د...ا...د...م. و بیهوش شد !" .

در سالن عمل ، بر حسب شدت جراحات، عمل جراحی صورت می پذیرفت. یکی از این زخمی  ها جوانی بود که گلوله به شکمش خورده و روده و مثانه اش را سوراخ کرده بود و خیلی بی حال و بی رمق بود. وقتی که شنید، نوبت عمل او فرا رسیده است، فریاد برآورد که : " من حالم خوب است" و نفر بعدی را نشان داد! . یادآور داستان  آب رسانی هشام به جمع مجروحین تشنه لب ! در اوایل اسلام.
یک ایثار دیگر : یکی از همین کارکنان بیمارستان ، وقتی دید گلوله ای به سمت یکی از پزشکان، شلیک شده دستش را بلند کرد و سپر بلا شد. گلوله ای بی زبان ساعدش را شکست و این مرد ایثارگر هنوز در رنج است.
یک نفر دیگر ، گلوله به راست روده اش خورده بود و از شدت خونریزی ، روی تخت عمل جان سپرد . یک فرهنگی که به کمک امده بود ، به بناگوشش گلوله خورد. آن دیگری که معلم بود و برای کمک آمده بود، گلوله بیضه چپ و پوست بالای ران چپش را مجروح کرد. یک پزشک بینی، دیگری گوش، دیگری شانه و ان خانم دکتر ، کمرش ، همگی با سنگ و چماق مجروح شده بود. قهرمان گمنام دیگری مقطوع النسل شد و محمد منفرد که ( در بالا یادش کردیم) گلوله به کبد، کیسه صفرا، حجاب حاجز و ریه راستش خورده بود، جسمش را نثار انقلاب کرد و شهید شد.
هنوز صدای شلیک گلوله می آمد. چرا؟ آن بیخبران بار دیگر به بیمارستان حمله کردند!
ساعت حدود 15:00 بود که تیراندازی ها قطع شد . مردم بیمارستان را اشغال کردند. روحانیت مبارز همچون رهبر انقلاب، شهید هاشمی نژاد و دیگر بزرگان، اعلام تحصن دادند ، در محل بیمارستان! تا کی ؟ تا ازاله چوب بدست ها، از تمام خراسان. چه لغت زیبا و پرمعنایی را به کار برده بودند مثل ازاله نجاست.
جامعه پزشکی مشهد، ندای مظلومانه اش را به کورت والدهایم دبیر کل وقت سازمان ملل متحد رسانید.
تمام پزشکان، در سطح شهر تا پایان تحصن علماء و از بین رفتن چماق بدستان، مطب های خود را تعطیل کردند و برای ادامه خدمت رسانی به بیماران نیازمند، درمانگاه های بیمارستان امام رضا (ع) ، عصرها هم به فعالیت خود ادامه داد و همین کار در سایر نقاط شهر.
اما برای بیماران روستانشین، در ان شرایط دشوار که جان پزشکان در خطر بود و حتی تهدیدشان کرده بودند و  شب ها به منزلشان دستبرد می زدند ، نیز فکری شده بود . گروههای پزشکی مرکب از آسیستان ها، دانشجویان ، پرستاران ، با راهنمائی فرهنگیان متعهد و مسوول به دهات گسیل می شدند.
استادان متعهد ، آسیستان ها و انترن ها ، اشانتیون های خود را جمع آوری کرده و آن ها ( داروها) را به رایگان در اختیار بیماران مستمند قرا می دادند.
هیهات از این همه همبستگی پزشک و مردم که چون نسیم سحری زود گذشت؟!
رئیس وقت دانشگاه پیام داده بود که به خاطر اعتراض به حمله دردمنشانه به بیمارستان، دانشگاه را تعطیل می کنیم. یکی دیگر از اعضاء هیئت علمی ان زمان هم همین ایده را ابراز کرده بود. ولی آقایان قصدشان از تعطیلی بیمارستان امام رضا(ع) در واقع تعطیل کردن کانون روشنفکری بود. به قول معروف حضرت علی(ع) در جنگ صفین: کلمه حق ویراد به الباطل ( حق می گویند ولی خواهان باطل هستند).
شب که آمد، بیمارستان ، از انبوه جمعیت مالامال شد. عده زیادی که به چماق مسلح بودند، انتظامات بیمارستان را مخصوصاً در شب به عهده گرفتند، بویژه در ساعات حکومت نظامی و منع عبور و مرور شبانه. شب ها زوج، زوج پاسداری می دادند و هر که را می دیدند، ایست می دادند و اسم شب را می پرسیدند. هر شب، نام مخصوصی داشت. ضمناً یکی از آن ها پشت درختان، مخفیانه ، هوای نفر دیگری را که به رهروان شب نزدیک می شد، داشت.
اما در مورد بیماران بخش اطفال، ان ها همان روز به بخش اورولوژی ( جراحی کلیه و مجاری ادراری-تناسلی) منتقل شدند. بخش اطفال و صحنه نبرد حق و باطل، بازار مکاره شده بود. و مردم، جا به جا ، آثار « تمدن بزرگ» ! را می دیدند: آثار گلوله ها بر درختان، بخش داخلی، بخش اطفال ... آثار سرنیزه و پوتین و گلوله را بر اتاق آسیستان های بخش اطفال و شیرخواران که منجربه شهادت دو طفل شیرخوار شده بود. سرم طفل که با خشونت از سرش کشیده شده بود، همراه با موهای بورش توام با لکوپلاست.
سراسر بخش اطفال و در و دیوار بخش های دیگر پر شده بود از شعارهای انقلابی از آن جمله : دروازه تمدن بزرگ با قتل عام مردم ، مرگ بر شاهی که خون کودک بیمار را می مکد، درود بر خمینی بت شکن ، مرگ بر شاه خائن کودک کش، در نظر من هنرمند، منحوس ترین لغت ، کلمه شاهنشاه است. طبق رسم جدید کلمه«  شاه » را وارونه می نوشتند.
برای پزشکان و پرستاران هم شعار نوشته بودند : « درود بر پزشکان و پرستاران مجاهد بیمارستان " شهدا " ».  مردم همان روز نام بیمارستان شاهرضا را به بیمارستان شهدا تبدیل کردند.
از ان روز به بعد مردم مشهد برای مشاهده " دروازه تمدن بزرگ " به بیمارستان هجوم آوردند. بیمارستان شده بود موزه یا عینهو بازار مکاره. بساط کتاب فروشی ، عکس های شهدا، قبض کمک به کارکنان اعتصابی شرکت نفت، سیگار فروشی با این شعار:" سیگار را بخر فوتش کن، پهلوی را بگیر شوتش کن .
در مدخل بیمارستان تعداد مجروحین همان روز و عکس " محمدرضا پهلوی " به صورت ضحاک ماردوش به چشم می خورد. به علاوه اخبار سایر شهرستانها و روزنامه های دیواری، آحاد مردم را در جریان وقایع روزانه قرار می دادند.
روحانیت مبارز و در راس آن ها رهبر معظم انقلاب هم حداکثر استفاده را در روشنفکری مردم به عهده گرفته بودند.
آن شب و شب های بعد برای حفظ جان آسیستان ها و انترن ها و عده ای از مردم که در بیمارستان بیتوته می کردند، مدافعین بیمارستان حتی بعضی از خانم ، به چماق مسلح بودند.
صبح روز بعد آقای دکتر محمود روحانی، خبرنگاران خارجی را، برای مشاهده زخمی ها به داخل بخش همراهی  می کرد و برای ایشان جریان ماوقع را توضیح می داد.
آسیستان ها بجز یک نفر که بخاطر افکار ضد انقلابی طرد شده بود، بقیه در رسیدگی به زخمی ها سنگ تمام گذاشتند. کشیک بی کشیک ! . غالباً در بیمارستان پلاس بودند، ویزیت دسته جمعی هر روز صبح با عدم پذیرش بیماران غیر اورژانس و نگهداشتن تخت ها احتیاطا برای مجروحین آینده ، بجز پرستاران فداکار بیمارستان، از خارج بیمارستان هم داوطلبانه برای خدمات پرستاری می آمدند.
در روز 23 آذر، روحیه ضد ساواکی ، غلیان شدیدی داشت. مردم، شماره پلاک ماشین ساواکی ها را در شهر زده بودند. یکی دو نفرشان در بیمارستان پیدا شدند . مردم یکی از آن ها را داخل بیمارستان خرد و خمیر کردند و دیگری را در خارج از بیمارستان به آتش کشیدند.
سرگرد افشین که از سرسپردگان فعال رژیم بود، در حوالی بیمارستان، توسط مردم معدوم شد. یک ساواکی درشت هیکل را هم مردم کتک مفصلی زدند . در بازرسی بدنی، دو سکه درشت پنج پهلوی یافتند. روی" تخت عمل " قسم و آیه ، که به پرنده ای هم آزارم نرسیده است. شب بعد دوستانش با محاصره بیمارستان و بخش، مسلحانه و نقابدار آمدند و وی را ربودند!
ساواک که دبد اوضاع خیلی وخیم است، از قول پرستاری مجهول الهویه اطلاعیه ای چاپ کرد که : این خود پزشکان بیمارستان بودند که به راهنمایی رئیس بیمارستان ، چنین ظلمی را به بیماران روا داشتند.
حتی یکی از همین افراد ضد انقلاب می گفت : " با میخ، درخت  و دیوار را سوراخ کرده و شایع کرده اند که تیراندازی شده؟! و از این خزعبلات!! که البته یخشان نگرفت.
روز دوشنبه امام (ره) به خاطر فجایع نجف آباد اصفهان عزای عمومی اعلام کرده بود. امام در مورد چماق بدستان هم فرمانی داهیانه و قاطعانه  دادند :" چماق بدستان واجب القتل هستند" . از آن تاریخ به بعد، چماق بدستان، چماق های خود راغلاف کردند.
محمد منفرد که بعد از دو عمل جراحی، بهبود نیافته بود به علت شدت جراحات به جمع شهیدان پیوست و همراه با راهپیمایی ، تشییع با شکوهی شد.
فکر می کنم برای اولین بار در دنیا باشد که پزشکان با روپوش سفید  در پشت سر آمبولانس حامل شهید، پیشاپیش چند صد هزار نفر مردم انقلابی شهیدی را تشییع  کرده باشند.
شروع و ختم راه پیمایی از بیمارستان امام رضا(ع) بود و از همان " در " کذائی!
یاد خون پاک تمام شهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی و مدافع حرم بخیر.
آذر ماه 1400- مشهد

*استاد دانشگاه و شاهد عینی

 
 
https://www.razavi.news/vdceon8v.jh8wzi9bbj.html
razavi.news/vdceon8v.jh8wzi9bbj.html
کد مطلب ۸۲۵۱۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما