روایتی از شفا، ایمان و پرچم متبرک امام رضا (ع)
به گزارش پایگاه خبری رضوی، در روزگاری که دردها گاهی چنان سنگین میشود که راه نفس را میگیرند،
هنوز هم بارقههایی از امید در دل شب میدرخشند. هنوز هم میشود به پنجره فولاد دل بست، به نگاهی از حرم، به دستی از خدام، به پرچمی که بوی بهشت میدهد.
کرامات اهلبیت علیهمالسلام، بهویژه امام رضا علیهالسلام، چیزی نیست که تنها در کتابها باقی بماند. معجزه، شاید رنگ و شکلش عوض شود، اما هنوز اتفاق میافتد.
هنوز خانههایی هستند که با آمدن نام او، با رسیدن به نشانی ای از حرمش، اشکهایشان به لبخند تبدیل میشود.
این روایت، یکی از همان خانه هاست؛ یکی از همان شبهایی که زمین بوی آسمان گرفت.
سال گذشته، کاروان «زیر سایه خورشید» در میان کوچه پس کوچههای شهر، به خانهای سر زد که فرزند کوچک آن، درگیر بیماری سخت بود. فضایی پر از نگرانی و بغض و کودکی که در آستانه تسلیم شدن به درد. پدر و مادری چشمانتظار، و پرچمی که مثل نسیم دلانگیز مشهد، وارد خانه شد.
خدام حرم آمدند؛ نه فقط با پرچم، بلکه با امید.
با نگاهی که فکر میکنم امامشان، این خانه را بیپاسخ نمیگذارد. آن شب و دلهایی که به امام رضا (ع) گره خورده بود را پشت سر گذاشتیم و حالا، یک سال گذشت ....
چند شب پیش، بار دیگر با خدام به همان خانه رفتیم. این بار، اما، خبری از اشک نبود؛ لبخند بود. همان کودک، حالا سالم و پرنشاط، میان اتاق میدوید.
پدر از معجزه میگفت : من کجا ؟ خوبی های امام رضا کجا ؟ دکتر ها میگفتند تا آخر عمر درگیر بیماری خواهد بود ، اما خودشان هم تعجب کرده بودند.
آن شب، خانهشان مثل یک حرم کوچک بود. پرچم دوباره در میان اشک و لبخند بالا رفت. صلوات در فضای پیچید. و ما که شاهد این لحظه بودیم، فقط سکوت کردم. چرا که هیچ واژهای، شکوهمندی آن لحظه را توصیف نمیکرد.
شفا، همیشه فقط درمان بیماری نیست؛ گاهی تولدی دوباره است. گاهی نشانی است که بگوید، هنوز هم دلهایی که به امام رضا (ع) وصل میشوند، بیپاسخ نمیمانند. این روایت، تنها داستان یک کودک نیست؛ تصویری زنده از پیوندی آسمانی میان دلهای شکسته و آستان مهربان علی بن موسی الرضا (ع). از اشک تا امید، فاصلهای نیست اگر دل، زائر صحن رضوی باشد.