کارمند پیشکسوت آستان قدس رضوی در گفتوگو با خبرگزاری رضوی؛
دستمزد کم و بابرکت آستان قدس را به درآمد بالای بافندگی ترجیح دادم
خبرگزاری رضوی ـ آزیتا ذکاء؛ درس مقدماتی خدمت به امام رئوف کسب معرفت و اخلاص است که خیلی از خادمان، معماران، مهندسان و کارگران این مضجع شریف به تقویت آن پرداختند و در خدمت خود به این امام همام موفق عمل کردند.
محمدتقی حامدمقدم رأفتی به مدت ۳۰ سال در بارگاه منور رضوی به کار اداری مشغول بوده و معتقد است کاری که با اخلاص و معرفت انجام شود بابرکت همراه خواهد بود. او بعد چهار سال اشتغال به کار بافندگی به پیشنهاد و علاقه پدرش تغییر شغل داد و وارد آستان قدس رضوی شد و برایش مهم نبود دستمزد بالای بافندگی را رها کرده و به درآمد کم آستان قدس رضوی اکتفا میکند.
چهارشنبههای امام رضایی این هفته به سراغ این کارمند پیشکسوت آستان قدس رضوی رفتیم و با او به گفتوگو پرداختیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
محمدتقی حامدمقدم رأفتی به مدت ۳۰ سال در بارگاه منور رضوی به کار اداری مشغول بوده و معتقد است کاری که با اخلاص و معرفت انجام شود بابرکت همراه خواهد بود. او بعد چهار سال اشتغال به کار بافندگی به پیشنهاد و علاقه پدرش تغییر شغل داد و وارد آستان قدس رضوی شد و برایش مهم نبود دستمزد بالای بافندگی را رها کرده و به درآمد کم آستان قدس رضوی اکتفا میکند.
چهارشنبههای امام رضایی این هفته به سراغ این کارمند پیشکسوت آستان قدس رضوی رفتیم و با او به گفتوگو پرداختیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
مرحوم رأفتی شاید نامی ناآشنا در بین عامه جامعه باشد اما آثار هنری و معماری زیادی از او به یادگار مانده که در جای جای این بارگاه ملکوتی میتوان آنها را دید. محمدتقی رأفتی چگونه جا پای پدر در این مضجع شریف گذاشته است؟
پدرم ۹ فرزند داشت و من چهارمین بچه او بودم. همیشه دوست داشت که یکی از اولادش در حرم برای حضرت خدمت کند. برادر بزرگم هم در حرم مشغول بود اما بخاطر ادامه تحصیل در درجات عالیه دانشگاهی به تهران رفت و من جای او را برای پدر پر کردم. البته نمیتوان گفت من جا پای پدرم گذاشتم. چون متأسفانه هیچ یک از هنرهای پدرم را به ارث نبردم و الان پشیمان هستم که چرا به حرف مهندس دیشیدی و پدرم نکردم و برای آموختن معماری کوتاهی کردم.
پس ورود شما به آستان قدس رضوی در کدام قسمت اتفاق افتاد؟
من ۳۰ سال به کار اداری در حرم مطهر اشتغال داشتم. سال ۱۳۶۵ دو ماه پس از اتمام خدمت سربازی به علاقه و پیشنهاد پدرم کار در حرم را شروع کردم. آن زمان پدرم سرپرست کارگاه صحن جدیدالحداث جمهوری اسلامی بود و من به عنوان کمک انباردار صحن مشغول شدم. بعد مدتی که دفتردار کارگاه این صحن به جای دیگر منتقل شد، خواستند من را جایگزین او کنند که پدرم سخت مخالف بود و تعصبات خودش را داشت. نمیخواست بقیه فکر کنند من با پارتی به این جایگاه رسیدهام.
به مراتب سال به سال تا بازنشستگی در بخشهای مختلف حرم دفتردار بودم که از جمله آنها میتوان به کارگاه صحن جمهوری اسلامی، کارگاه گرانیت قدس و کارگاه بیوتات متبرکه اشاره کرد. همچنین از سال ۱۳۸۶ به عنوان معاون واحد اموال و انبارهای سازمان عمران و توسعه حریم حرم تا بازنشستگی عهدهدار مسئولیت بودم. ضمنا سال ۱۳۹۴ با همان سمت به صورت پیمانی حضور داشتم و سال ۱۳۹۵ از بازنشستگی انصراف دادم و تا پایان همین سال در آستان قدس رضوی ادامه خدمت دادم.
مرحوم رأفتی را با خصوصیت دقت زیاد در کار میشناختند این ویزگی پدر را در کار خود به ارث برده بودید؟
البته فامیل ما حامدمقدم رأفتی است که در آستان قدس فقط به نام رأفتی صدایمان زدند و به همین فامیل شناخته شدهایم. بله من از پدرم معرفت، اخلاص و دقت در کار را یاد گرفتم. همین انتقال بنده به بخشهای مختلف حرم و سپردن امور دفترداری و مدیریت واحد اموال و انبار برای همین بود که من هم در کارم دقت داشتم و هم تمام سعی خودم را میکردم که از اموال آستان قدس به خوبی مراقبت کنم.
این ویژگیهایی که از پدرتان نام بردید را در همین مدت که با او در صحن جدید الحداث جمهوری اسلامی همکاری داشتید، شاهد بودید؟
خیر. من تمام کودکی و نوجوانیام را با پدرم در حرم گذراندهام. پدرم مخالف بود که پسربچه تو کوچه بازی کند. خانه پدریام در خیابان کاشانی بود. هر روز صبح با پدرم به حرم میرفتیم و تا ساعتی که او در حرم کار داشت، من هم پیشش بودم. گاهی داخل صحن و برخی اوقات هم به کارگاه معرقسازی میرفتم. در واقع شیطنتهای بچگیام فقط در حرم خلاصه شده است.
طی سالهایی که با پدرتان به حرم میرفتید از ایشان چه درسهایی آموختید؟
پدرم ارادت خاصی به امام رضا(ع) داشت و این را من از بچگی شاهد بودم از صبح که از منزل خارج شده و به حرم میرفت همه فکرش امام رضا(ع) و اخلاص در کار ساخت و ساز حرم مطهر بود.
قشنگترین خاطرهای که از بچگی خود با حرم دارید به چه سالی برمیگردد؟
دو خاطره زیبا دارم که شنیدن آنها خالی از لطف نیست. اوایل دهه ۱۳۵۰ که من کودکی حدود ۷ و ۸ ساله بودم به پدرم و دیگر کارگر و بناها در تعمیر و بازسازی روضه منوره کمک میکردم و هر چه میخواستند به دستشان میدادم. در حفرههای رسمیبندی اسامی بعضی افراد که در معماری حرم نقش داشتند نوشته شده بود که تاریخ هم زده بودند. من هم چون کمک آنها بودم به آقای سبزیان کاشیکار حرم گفتم: اسم من را هم یک جایی بنویسید که فکر کنم اسم من را هم نوشتند.
خاطره شیرین دیگری که از حرم دارم به تعویض روپوش طلای گنبد مطهر به سال ۱۳۵۶ برمیگردد. آن لحظه که از گنبد رونمایی شد من هم بالای گنبد حضور داشتم و آنجا شیرینی توزیع کردند.
پس از دو دهه از تعمیر و نوسازی روضه منوره، در روز عاشورای سال ۱۳۷۳ آسیبی به معماری این بخش حرم وارد شد. شما آن موقع در آنجا حضور داشتید؟
آن لحظه من خانه مادر خانمم بودم که تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم، یک آقایی گفت: راست میگویند حرم امام رضا(ع) را بمب گذاشتهاند؟ گفتم: برو مرد حسابی مگر حرم را بمب میگذارند؟ نه آقاجان و گوشی را گذاشتم. دوباره زنگ زد و گفت: خانهتان کجاست؟ گفتم: خانهمان مقدم است و از روی پشتبام حرم دیده میشود. گفت: آقا تو خبر نداری حرم را بمب گذاشتهاند. سراسیمه از خانه بیرون زدم و دیدم خیابان شلوغ است و مردم به سمت حرم میروند.
خودم را به بست طبرسی رساندم که درها بسته بود. آن زمان دفتردار بیوتات متبرکه بودم. کارت شناساییام را نشان دادم و داخل رفتم. زمانی که من رسیدم پیکر شهدا را برده بودند. فقط پوست، گوشت، مو و خون بود که به در و دیوار چسبیده بود. قرآن و ادعیهها از قفسهها ریخته بودند. من هم مشغول کار شدم که آقای ظریفراد سرپرست کارگاه بیوتات متبرکه من را آنجا دید و پرسید اینجا چه میکنی؟ برو کارگاه آنجا بیشتر به شما نیاز دارند و وسایل مورد نیاز را برای تعمیرات بیاور. من هم رفتم و کارم را انجام دادم و لوازم مورد نیاز را با خودم آوردم و تا باز شدن روضه منوره با بقیه همکاران و خادمان حرم مشغول تطهیر شدم.
پدرم ۹ فرزند داشت و من چهارمین بچه او بودم. همیشه دوست داشت که یکی از اولادش در حرم برای حضرت خدمت کند. برادر بزرگم هم در حرم مشغول بود اما بخاطر ادامه تحصیل در درجات عالیه دانشگاهی به تهران رفت و من جای او را برای پدر پر کردم. البته نمیتوان گفت من جا پای پدرم گذاشتم. چون متأسفانه هیچ یک از هنرهای پدرم را به ارث نبردم و الان پشیمان هستم که چرا به حرف مهندس دیشیدی و پدرم نکردم و برای آموختن معماری کوتاهی کردم.
پس ورود شما به آستان قدس رضوی در کدام قسمت اتفاق افتاد؟
من ۳۰ سال به کار اداری در حرم مطهر اشتغال داشتم. سال ۱۳۶۵ دو ماه پس از اتمام خدمت سربازی به علاقه و پیشنهاد پدرم کار در حرم را شروع کردم. آن زمان پدرم سرپرست کارگاه صحن جدیدالحداث جمهوری اسلامی بود و من به عنوان کمک انباردار صحن مشغول شدم. بعد مدتی که دفتردار کارگاه این صحن به جای دیگر منتقل شد، خواستند من را جایگزین او کنند که پدرم سخت مخالف بود و تعصبات خودش را داشت. نمیخواست بقیه فکر کنند من با پارتی به این جایگاه رسیدهام.
به مراتب سال به سال تا بازنشستگی در بخشهای مختلف حرم دفتردار بودم که از جمله آنها میتوان به کارگاه صحن جمهوری اسلامی، کارگاه گرانیت قدس و کارگاه بیوتات متبرکه اشاره کرد. همچنین از سال ۱۳۸۶ به عنوان معاون واحد اموال و انبارهای سازمان عمران و توسعه حریم حرم تا بازنشستگی عهدهدار مسئولیت بودم. ضمنا سال ۱۳۹۴ با همان سمت به صورت پیمانی حضور داشتم و سال ۱۳۹۵ از بازنشستگی انصراف دادم و تا پایان همین سال در آستان قدس رضوی ادامه خدمت دادم.
مرحوم رأفتی را با خصوصیت دقت زیاد در کار میشناختند این ویزگی پدر را در کار خود به ارث برده بودید؟
البته فامیل ما حامدمقدم رأفتی است که در آستان قدس فقط به نام رأفتی صدایمان زدند و به همین فامیل شناخته شدهایم. بله من از پدرم معرفت، اخلاص و دقت در کار را یاد گرفتم. همین انتقال بنده به بخشهای مختلف حرم و سپردن امور دفترداری و مدیریت واحد اموال و انبار برای همین بود که من هم در کارم دقت داشتم و هم تمام سعی خودم را میکردم که از اموال آستان قدس به خوبی مراقبت کنم.
این ویژگیهایی که از پدرتان نام بردید را در همین مدت که با او در صحن جدید الحداث جمهوری اسلامی همکاری داشتید، شاهد بودید؟
خیر. من تمام کودکی و نوجوانیام را با پدرم در حرم گذراندهام. پدرم مخالف بود که پسربچه تو کوچه بازی کند. خانه پدریام در خیابان کاشانی بود. هر روز صبح با پدرم به حرم میرفتیم و تا ساعتی که او در حرم کار داشت، من هم پیشش بودم. گاهی داخل صحن و برخی اوقات هم به کارگاه معرقسازی میرفتم. در واقع شیطنتهای بچگیام فقط در حرم خلاصه شده است.
طی سالهایی که با پدرتان به حرم میرفتید از ایشان چه درسهایی آموختید؟
پدرم ارادت خاصی به امام رضا(ع) داشت و این را من از بچگی شاهد بودم از صبح که از منزل خارج شده و به حرم میرفت همه فکرش امام رضا(ع) و اخلاص در کار ساخت و ساز حرم مطهر بود.
قشنگترین خاطرهای که از بچگی خود با حرم دارید به چه سالی برمیگردد؟
دو خاطره زیبا دارم که شنیدن آنها خالی از لطف نیست. اوایل دهه ۱۳۵۰ که من کودکی حدود ۷ و ۸ ساله بودم به پدرم و دیگر کارگر و بناها در تعمیر و بازسازی روضه منوره کمک میکردم و هر چه میخواستند به دستشان میدادم. در حفرههای رسمیبندی اسامی بعضی افراد که در معماری حرم نقش داشتند نوشته شده بود که تاریخ هم زده بودند. من هم چون کمک آنها بودم به آقای سبزیان کاشیکار حرم گفتم: اسم من را هم یک جایی بنویسید که فکر کنم اسم من را هم نوشتند.
خاطره شیرین دیگری که از حرم دارم به تعویض روپوش طلای گنبد مطهر به سال ۱۳۵۶ برمیگردد. آن لحظه که از گنبد رونمایی شد من هم بالای گنبد حضور داشتم و آنجا شیرینی توزیع کردند.
پس از دو دهه از تعمیر و نوسازی روضه منوره، در روز عاشورای سال ۱۳۷۳ آسیبی به معماری این بخش حرم وارد شد. شما آن موقع در آنجا حضور داشتید؟
آن لحظه من خانه مادر خانمم بودم که تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم، یک آقایی گفت: راست میگویند حرم امام رضا(ع) را بمب گذاشتهاند؟ گفتم: برو مرد حسابی مگر حرم را بمب میگذارند؟ نه آقاجان و گوشی را گذاشتم. دوباره زنگ زد و گفت: خانهتان کجاست؟ گفتم: خانهمان مقدم است و از روی پشتبام حرم دیده میشود. گفت: آقا تو خبر نداری حرم را بمب گذاشتهاند. سراسیمه از خانه بیرون زدم و دیدم خیابان شلوغ است و مردم به سمت حرم میروند.
خودم را به بست طبرسی رساندم که درها بسته بود. آن زمان دفتردار بیوتات متبرکه بودم. کارت شناساییام را نشان دادم و داخل رفتم. زمانی که من رسیدم پیکر شهدا را برده بودند. فقط پوست، گوشت، مو و خون بود که به در و دیوار چسبیده بود. قرآن و ادعیهها از قفسهها ریخته بودند. من هم مشغول کار شدم که آقای ظریفراد سرپرست کارگاه بیوتات متبرکه من را آنجا دید و پرسید اینجا چه میکنی؟ برو کارگاه آنجا بیشتر به شما نیاز دارند و وسایل مورد نیاز را برای تعمیرات بیاور. من هم رفتم و کارم را انجام دادم و لوازم مورد نیاز را با خودم آوردم و تا باز شدن روضه منوره با بقیه همکاران و خادمان حرم مشغول تطهیر شدم.