خادم زائران زیارت اولی در گفتگو با خبرگزاری رضوی عنوان کرد؛
زائرانی که پس از تشرف به حرم رضوی متحول شدند/عنایت خاص حضرت به زیارت اولی ها
به گزارش خبرگزاری رضوی ـ آزیتا ذکاء؛ همه خادمان امام مهربانیها فقط در حرم به زائران حضرت خدمت نمیکنند. هر کس به نوعی خادم این امام همام است. سیدجواد رضوی به مدت 30 سال در کمیته امداد امام خمینی(ره) به کار مشغول بوده و سِمَت مدیرکل این نهاد را در استانهای خراسان جنوبی و سمنان داشته است. او حدود 17 سال در این نهاد خدمت فرهنگی به زائران زیارت اولی امام رضا(ع) در اردوگاه ثامنالائمه(ع) مشهد کرده است.
چهارشنبههای امام رضایی این فرصت را برای خبرگزاری رضوی فراهم کرد تا با این مدیر اسبق کمیته امداد امام خمینی(ره) گفتوگویی انجام دهیم که مشروح آن از نظرتان میگذرد.
دوستداران به حضرت رضا(ع) هر یک نشان ارادتی به ولی نعمت خود علیبنموسیالرضا(ع) دارند و شما این محبت و علاقه به حضرت را با خدمت به زائران زیارت اولی امام رضا(ع) نشان داده اید که میخواهیم در ابتدای سخن، برای ما از آن بگوید.
من سال 1363 وارد دانشگاه علوم اسلامی رضوی شده و در جوار امام هشتم(ه) به تحصیل مشغول شدم. حدود سال 1367 یکی از دوستان در جمع چند نفره اعلام کرد که اردوگاه ثامنالائمه(ع) در فصل تابستان نیاز به نیرو دارد و از دانشجویان هم تقاضای همکاری دارد. من هم مراجعه کردم و همکاری شروع شد. پس از شش سال تحصیل در دانشگاه رضوی از سوی کمیته امداد دعوت به همکاری شدم و چون اینقدر این کار زیبایی داشت و برایم لذتبخش بود به صورت دائم کارمند کمیته امداد شدم. 30 سال در این نهاد خدمت کردم که علاوه بر دارا بودن سِمَت مدیرکل استانهای خراسان رضوی، خراسان جنوبی و سمنان، 17 سال آن به خدمت فرهنگی برای زائران زیارت اولی در اردوگاه ثامنالائمه(ع) گذشت.
پس قریب به دو دهه در خدمت زائران زیارت اولی امام هشتم(ع) بودید؟
بله. این دو دهه که به زائران زیارت اولی امام مهربانیها در اردوگاه ثامنالائمه(ع) خدمت کردم با دلهای روشن و امام رضایی در ارتباط بودم که احساس میکردم چقدر دل خودم هم به این معنویت روشن است. در اردوگاه معجزه زیاد شاهد بودیم، یکی از معجرات همین بود که وقتی افراد تحت پوشش کمیته به مشهد میآمدند دلشان زنده میشد، چه بسا افرادی بودند که در گذشته احساس ناامیدی میکردند اما با حضور در مشهد و زیارت امام رضا(ع) ناگهان یک احساس جدیدی پیدا میکردند و سعی داشتند در مشکلات بیشتر به اهلبیت(ع) توسل پیدا کنند و توجه به معنویات را در خود تقویت کنند. حتی بعضی از آنها تا مدتها با ما نامهنگاری داشتند و برای ما از احوالات و عنایت سفر خود به مشهدالرضا(ع) مینوشتند که ما هم در حد توان پاسخگوی نامههای آنها بودیم.
گوشهای از تحولات روحی زائران زیارت اولی امام مهربانیها و احساس جدید آنها به زندگی را از بیان خود آنها برایمان تعریف کنید.
آمادهترین دلها را در بین زائران زیارت اولی میتوان دید. در اردوگاه وقتی قبل تشرف به حرم یک جلسه توجیهی برای آنها میگذاشتیم. سخن را با سلام بر امام مهربانیها شروع میکردیم عقده سر گلوی آنها میترکیید و هق هق گریهای بود که از گوشه گوشه سالن اجتماعات اردوگاه بلند بود. اینقدر راحت اشک میریختند که واقعا ما هم از حال آنها متحول میشدیم. از روستاهای استان خراسان جنوبی که تا مشهد خیلی فاصله نیست ما مردمانی را داشتیم که به خاطر فقر مالی هنوز به زیارت امام رضا(ع) نیامدند و آرزوی حضور در حرم امام رضا(ع) را داشتند.
برنامههای مختلفی برای زائران در اردوگاه داشتیم که شامل برنامههای آموزشی، هنری، دلنوشته، مسابقه فرهنگی و ورزشی بود و آخر اردو هم یک برگه نظرسنجی بین زائران توزیع میکردیم. یکی از زائران پس از بازگشت به شهر خود برای ما چنین نوشته بود، «وقتی از زیارت حضرت رضا(ع) برگشتم آهنگ ضربان قلب من دیگر عوض شده است. دیگر مثل گذشته دنیا برای من دنیای پرفشاری نیست، الان برای من همه چیز زیباست. من تا بحال توجه نداشتم پناهگاهی مثل اهلبیت(ع) و بویژه حضرت رضا(ع) را دارم». یا یکی دیگر از دانشجویان به علت شرایط دشوار زندگی نوشته بود «چند سال گذشته به علت شرایط سخت زندگیام دست به خودکشی زده بودم. الان امدم اینجا در کنار قبر مطهر امام رضا(ع) فهمیدم که چقدر اشتباه میکردم و چقدر غافل از امام خود بودم». بعضیها نیز نوشته بودند «باید قدر خود را بدانید که در این اردوگاه به زائران حضرت خدمت میکنید. اردوگاه هم شعبهای از حرم مطهر است و قداست دارد».
افرادی هم بین مددجویان کمیته امداد داریم که خود آنها زائر برای زیارت به مشهد بیاورند و یا بانی هزینه سفر یک زائر زیارت اولی امام رضا(ع) باشند؟
چنین افرادی خیلی زیاد هستند. البته طبیعی است، کسانی که خودشان رنج و سختی، فشار اقتصادی و معیشتی را چشیدهاند بهتر از دیگر اقشار مددکار قشر ضعیف خواهند بود.
آقای رضوی که یکی از فرّاشان پیشکسوت حرم مطهر رضوی است، خدمت او در حرم مطهر برای زائران با خدمتی که قبلا به زائران زیارت اولی داشته، فرقی هم برایش دارد؟
بله انها زائر اولی هستند و حتی همکاران استان قدس رضوی به ما میگفتند قدر خودتان را بدانید ما که الان در حرم هستیم به شما غبطه می خوریم که میزبان زائرانی هستید که برای اولینبار میآیند و حتی میگفتند: در حرم تمام زائران از سراسر کشور و حتی خارج از ایران میآیند و در خدمتشان هستیم، این زائران غالبا افرادی هستند که تمکن مالی داشتهاند و مشهد آمدهاند. اما زائرانی که شما پذیرایی میکنید افرادی هستند که امکان آمدن به مشهد را نداشتهاند و نیازمند بودند. حضرت قطعا به اینها لطف خاصی دارند. از این جهت واقعا احساس میکنم که یک توفیق مضاعفی را در این دو دهه داشتم که برایم ارزشمند بود.
اتفاقات خوشایند زائران از سفر به مشهد و زیارت امام رضا(ع) کرامات و معجزاتی است که از حضرت میبینند. در دو دهه خدمتی که به زائران زیارت اولی امام رضا(ع) در اردوگاه ثامنالائمه(ع) کردید شفا یافته هم بین آنها بود؟
بله. اردوی زیارت اولیها را در قالب اردوی سالمندان، اردوی مادران، اردوی مادران و دختران، اردوی دانشآموزان و یا اردوی دانشجویان داریم و حدودا در سال 9 هزار نفر الی 10 هزار نفر سعادت زیارت حضرت را از آن خود میکنند.
دی ماه یکسال که هوا هم بسیار سرد بود یک اردوی مادران از روستای «کِرِندِ غرب» مرکز شهرستان دالاهو از توابع استان کرمانشاه داشتیم. مادری در این کاروان از اهلسنت بود که چشمانش سویی نداشت و با کمک بقیه زائران به سالن غذاخوری یا حرم مطهر میرفت. یک روز صبح که اردوگاه رفتم، خبر دادند یک نفر شفا گرفته است و نصف شب بلند شده و سر و صدا کرده بود. بقیه زائران برای تبرک لباس او را پاره کرده بودند و او لباس دیگری همراهش نداشت که خود آنها پول گذاشتند و برای این مادر لباس تهیه کردند. وقتی او را به سالن اجتماعات دعوت کردیم تا نحوه شفای خود را برای همه تعریف کند، گفت: «امام رضا(ع) به خوابم آمده و گفته بودند، چی میخواهی؟ به حضرت گفتم: چشمم کم بیناست و اذیت هستم، تقاضای شفا دارم؛ حضرت رضا(ع) فرمودند: بلند شو لب طاقچه یک کاسه آب هست، از آن آب بخور تا خوب شوی. از خواب بیدار شدم و دیدم که چشمانش بینایی کامل دارد».
از این معجراتی که برای زائران رخ می داد بیشتر برای ما بگویید.
در یک اردوی دیگر که میزبان مادرانی از سه استان مازندران، گیلان و گلستان بودیم، شب آخر اردو بعد از نماز مادران جلو آمده و سوالات خود را میپرسیدند. کمی با فاصله یک خانمی ایستاده بود، وقتی بقیه زائران سؤالات خود را پرسیدند و رفتند، گفت: «من خواهشی از شما دارم و میخواهم به من جواب منفی ندهید». گفتم: درخواست شما چیست؟ دست خود را از چادرش بیرون آورد، دست راست او از مچ تا سر انگشتان سیاه، متورم و خیلی بدمنظره بود. گفت: دو غده سرطانی در کف دستم دارم. دوبار هم تا حالا عمل کردهام، اما سرطان در حال پیشرفت است. در شهر خودم به کمیته امداد رفته بودم که به تهران اعزام شوم و برای جلوگیری از سرایت سرطان، دستم را از مچ قطع کنند. وقتی شنیدم کمیته امداد زائر مشهد میبرد، گفتم: من هم قبل از عمل پیش امام رضا(ع) بروم، شاید حضرت شفای من را هم بدهد.
امشب هم دقایق آخر حضور ما در مشهد است، میخواهم اجازه دهید امشب را حرم بروم، تا صبح بمانم و به آقا متوسل شوم تا دستم را شفا بدهد. گفتم: یک شرط دارد و آن هم اینکه با یکی از مربیان خانم به حرم بروید، قبول کرد. ساعت هشت شب که از اردوگاه خارج میشدم به نگهبان سپردم یک زائر به همراه یکی از مربیان خانم به حرم میرود، اجازه دهید که آنها از اردوگاه خارج شوند. فردا صبح که به اردوگاه برگشتم از نگهبانی پرسیدم این دو خانم دیشب حرم رفتند. گفت: نه. من فکر کردم شاید مربی خانم حاضر نشده، ایشان را همراهی کند و حرم نرفتهاند.
آن صبح برای آخرین بار زائران برای وداع با امام رضا(ع) حرم رفتند و برگشتند. ناگهان یکی از خانمهای مربی اردوگاه با خوشحالی به تلفن داخلی ما زنگ زد و با هیجان گفت: حاج آقا مژده مژده!! گفتم: چه خبر شده است؟ گفت: این هفته هم یک زائر شفا یافته داشتیم، فقط سریع خود را به محل استراحتگاه خواهران برسانید تا مثل دفعه قبل چادر و لباسهای این خانم را هم پاره نکنند. من و یکی از همکاران بعد از هماهنگی با بخش خواهران به آنجا رفتیم و دیدیم آن خانم را به اتاق مربیان اردوگاه بردهاند تا خانمها برای تبرک لباسهای او را پاره نکنند. همه گریه میکردند.
وقتی از او چگونگی شفایش را سوال کردم، از سر شوق اشک میریخت و تعریف میکرد، دیشب وقتی به من اجازه دادید با یکی از مربیان حرم بروم، آمدم استراحتگاه تا لباس گرم بپوشم و حرم بروم. اما یک لحظه به خودم آمدم و گفتم من قرار است تا صبح حرم بمانم تا شفای خود را از حضرت بگیرم این خانم مربی چه گناهی کرده بخاطر من در این هوای سرد و یخبندان تا صبح حرم بماند. از رفتن پشیمان شدم. با دل شکسته به امام رضا(ع) گفتم: آقا جان!! شما دردم را میدانید و چاره را هم میدانید، من بخاطر اینکه مربی خانم اذیت نشود، امشب نمیآیم، اما هوای من را داشته باشید که دو فرزند یتیم دارم.
صبح که داشتیم سوار ماشین میشدیم برای آخرین بار حرم برویم از بلندگوها من را صدا زدند که تلفن با من کار دارد. پای تلفن که رفتم پسر کوچکم که شش سال سن داشت به من گفت: مامان هنوز شفایت را از امام رضا(ع) نگرفتهای؟ با این حرف پسرم باز دلم شکست. وقتی حرم رفتیم جلوی پنجره فولاد با امام رضا(ع) نجوا داشتم که دیدم دستم که سالها حسی ندارد به خارش افتاده و رنگ دستم در حال برگشتن از رنگ سیاه به رنگ عادی است.
بقیه ماجرا را خانمی که همیشه همراه این خانم شفایافته بود و او را کمک میرساند، تعریف کرد: جلوی پنجره فولاد ایستاده بودیم و حاج خانم همه را دعا کرد اما نشنیدم برای شفای دست خودش دعا کند. یک آن که چشمم به دستش افتاد و دیدم رنگ دستش تغییر کرد و دیگر از آن سیاهی که روی دستش بود، اثری نیست و فهمیدم او شفا گرفته است.
چهارشنبههای امام رضایی این فرصت را برای خبرگزاری رضوی فراهم کرد تا با این مدیر اسبق کمیته امداد امام خمینی(ره) گفتوگویی انجام دهیم که مشروح آن از نظرتان میگذرد.
دوستداران به حضرت رضا(ع) هر یک نشان ارادتی به ولی نعمت خود علیبنموسیالرضا(ع) دارند و شما این محبت و علاقه به حضرت را با خدمت به زائران زیارت اولی امام رضا(ع) نشان داده اید که میخواهیم در ابتدای سخن، برای ما از آن بگوید.
من سال 1363 وارد دانشگاه علوم اسلامی رضوی شده و در جوار امام هشتم(ه) به تحصیل مشغول شدم. حدود سال 1367 یکی از دوستان در جمع چند نفره اعلام کرد که اردوگاه ثامنالائمه(ع) در فصل تابستان نیاز به نیرو دارد و از دانشجویان هم تقاضای همکاری دارد. من هم مراجعه کردم و همکاری شروع شد. پس از شش سال تحصیل در دانشگاه رضوی از سوی کمیته امداد دعوت به همکاری شدم و چون اینقدر این کار زیبایی داشت و برایم لذتبخش بود به صورت دائم کارمند کمیته امداد شدم. 30 سال در این نهاد خدمت کردم که علاوه بر دارا بودن سِمَت مدیرکل استانهای خراسان رضوی، خراسان جنوبی و سمنان، 17 سال آن به خدمت فرهنگی برای زائران زیارت اولی در اردوگاه ثامنالائمه(ع) گذشت.
پس قریب به دو دهه در خدمت زائران زیارت اولی امام هشتم(ع) بودید؟
بله. این دو دهه که به زائران زیارت اولی امام مهربانیها در اردوگاه ثامنالائمه(ع) خدمت کردم با دلهای روشن و امام رضایی در ارتباط بودم که احساس میکردم چقدر دل خودم هم به این معنویت روشن است. در اردوگاه معجزه زیاد شاهد بودیم، یکی از معجرات همین بود که وقتی افراد تحت پوشش کمیته به مشهد میآمدند دلشان زنده میشد، چه بسا افرادی بودند که در گذشته احساس ناامیدی میکردند اما با حضور در مشهد و زیارت امام رضا(ع) ناگهان یک احساس جدیدی پیدا میکردند و سعی داشتند در مشکلات بیشتر به اهلبیت(ع) توسل پیدا کنند و توجه به معنویات را در خود تقویت کنند. حتی بعضی از آنها تا مدتها با ما نامهنگاری داشتند و برای ما از احوالات و عنایت سفر خود به مشهدالرضا(ع) مینوشتند که ما هم در حد توان پاسخگوی نامههای آنها بودیم.
گوشهای از تحولات روحی زائران زیارت اولی امام مهربانیها و احساس جدید آنها به زندگی را از بیان خود آنها برایمان تعریف کنید.
آمادهترین دلها را در بین زائران زیارت اولی میتوان دید. در اردوگاه وقتی قبل تشرف به حرم یک جلسه توجیهی برای آنها میگذاشتیم. سخن را با سلام بر امام مهربانیها شروع میکردیم عقده سر گلوی آنها میترکیید و هق هق گریهای بود که از گوشه گوشه سالن اجتماعات اردوگاه بلند بود. اینقدر راحت اشک میریختند که واقعا ما هم از حال آنها متحول میشدیم. از روستاهای استان خراسان جنوبی که تا مشهد خیلی فاصله نیست ما مردمانی را داشتیم که به خاطر فقر مالی هنوز به زیارت امام رضا(ع) نیامدند و آرزوی حضور در حرم امام رضا(ع) را داشتند.
برنامههای مختلفی برای زائران در اردوگاه داشتیم که شامل برنامههای آموزشی، هنری، دلنوشته، مسابقه فرهنگی و ورزشی بود و آخر اردو هم یک برگه نظرسنجی بین زائران توزیع میکردیم. یکی از زائران پس از بازگشت به شهر خود برای ما چنین نوشته بود، «وقتی از زیارت حضرت رضا(ع) برگشتم آهنگ ضربان قلب من دیگر عوض شده است. دیگر مثل گذشته دنیا برای من دنیای پرفشاری نیست، الان برای من همه چیز زیباست. من تا بحال توجه نداشتم پناهگاهی مثل اهلبیت(ع) و بویژه حضرت رضا(ع) را دارم». یا یکی دیگر از دانشجویان به علت شرایط دشوار زندگی نوشته بود «چند سال گذشته به علت شرایط سخت زندگیام دست به خودکشی زده بودم. الان امدم اینجا در کنار قبر مطهر امام رضا(ع) فهمیدم که چقدر اشتباه میکردم و چقدر غافل از امام خود بودم». بعضیها نیز نوشته بودند «باید قدر خود را بدانید که در این اردوگاه به زائران حضرت خدمت میکنید. اردوگاه هم شعبهای از حرم مطهر است و قداست دارد».
افرادی هم بین مددجویان کمیته امداد داریم که خود آنها زائر برای زیارت به مشهد بیاورند و یا بانی هزینه سفر یک زائر زیارت اولی امام رضا(ع) باشند؟
چنین افرادی خیلی زیاد هستند. البته طبیعی است، کسانی که خودشان رنج و سختی، فشار اقتصادی و معیشتی را چشیدهاند بهتر از دیگر اقشار مددکار قشر ضعیف خواهند بود.
آقای رضوی که یکی از فرّاشان پیشکسوت حرم مطهر رضوی است، خدمت او در حرم مطهر برای زائران با خدمتی که قبلا به زائران زیارت اولی داشته، فرقی هم برایش دارد؟
بله انها زائر اولی هستند و حتی همکاران استان قدس رضوی به ما میگفتند قدر خودتان را بدانید ما که الان در حرم هستیم به شما غبطه می خوریم که میزبان زائرانی هستید که برای اولینبار میآیند و حتی میگفتند: در حرم تمام زائران از سراسر کشور و حتی خارج از ایران میآیند و در خدمتشان هستیم، این زائران غالبا افرادی هستند که تمکن مالی داشتهاند و مشهد آمدهاند. اما زائرانی که شما پذیرایی میکنید افرادی هستند که امکان آمدن به مشهد را نداشتهاند و نیازمند بودند. حضرت قطعا به اینها لطف خاصی دارند. از این جهت واقعا احساس میکنم که یک توفیق مضاعفی را در این دو دهه داشتم که برایم ارزشمند بود.
اتفاقات خوشایند زائران از سفر به مشهد و زیارت امام رضا(ع) کرامات و معجزاتی است که از حضرت میبینند. در دو دهه خدمتی که به زائران زیارت اولی امام رضا(ع) در اردوگاه ثامنالائمه(ع) کردید شفا یافته هم بین آنها بود؟
بله. اردوی زیارت اولیها را در قالب اردوی سالمندان، اردوی مادران، اردوی مادران و دختران، اردوی دانشآموزان و یا اردوی دانشجویان داریم و حدودا در سال 9 هزار نفر الی 10 هزار نفر سعادت زیارت حضرت را از آن خود میکنند.
دی ماه یکسال که هوا هم بسیار سرد بود یک اردوی مادران از روستای «کِرِندِ غرب» مرکز شهرستان دالاهو از توابع استان کرمانشاه داشتیم. مادری در این کاروان از اهلسنت بود که چشمانش سویی نداشت و با کمک بقیه زائران به سالن غذاخوری یا حرم مطهر میرفت. یک روز صبح که اردوگاه رفتم، خبر دادند یک نفر شفا گرفته است و نصف شب بلند شده و سر و صدا کرده بود. بقیه زائران برای تبرک لباس او را پاره کرده بودند و او لباس دیگری همراهش نداشت که خود آنها پول گذاشتند و برای این مادر لباس تهیه کردند. وقتی او را به سالن اجتماعات دعوت کردیم تا نحوه شفای خود را برای همه تعریف کند، گفت: «امام رضا(ع) به خوابم آمده و گفته بودند، چی میخواهی؟ به حضرت گفتم: چشمم کم بیناست و اذیت هستم، تقاضای شفا دارم؛ حضرت رضا(ع) فرمودند: بلند شو لب طاقچه یک کاسه آب هست، از آن آب بخور تا خوب شوی. از خواب بیدار شدم و دیدم که چشمانش بینایی کامل دارد».
از این معجراتی که برای زائران رخ می داد بیشتر برای ما بگویید.
در یک اردوی دیگر که میزبان مادرانی از سه استان مازندران، گیلان و گلستان بودیم، شب آخر اردو بعد از نماز مادران جلو آمده و سوالات خود را میپرسیدند. کمی با فاصله یک خانمی ایستاده بود، وقتی بقیه زائران سؤالات خود را پرسیدند و رفتند، گفت: «من خواهشی از شما دارم و میخواهم به من جواب منفی ندهید». گفتم: درخواست شما چیست؟ دست خود را از چادرش بیرون آورد، دست راست او از مچ تا سر انگشتان سیاه، متورم و خیلی بدمنظره بود. گفت: دو غده سرطانی در کف دستم دارم. دوبار هم تا حالا عمل کردهام، اما سرطان در حال پیشرفت است. در شهر خودم به کمیته امداد رفته بودم که به تهران اعزام شوم و برای جلوگیری از سرایت سرطان، دستم را از مچ قطع کنند. وقتی شنیدم کمیته امداد زائر مشهد میبرد، گفتم: من هم قبل از عمل پیش امام رضا(ع) بروم، شاید حضرت شفای من را هم بدهد.
امشب هم دقایق آخر حضور ما در مشهد است، میخواهم اجازه دهید امشب را حرم بروم، تا صبح بمانم و به آقا متوسل شوم تا دستم را شفا بدهد. گفتم: یک شرط دارد و آن هم اینکه با یکی از مربیان خانم به حرم بروید، قبول کرد. ساعت هشت شب که از اردوگاه خارج میشدم به نگهبان سپردم یک زائر به همراه یکی از مربیان خانم به حرم میرود، اجازه دهید که آنها از اردوگاه خارج شوند. فردا صبح که به اردوگاه برگشتم از نگهبانی پرسیدم این دو خانم دیشب حرم رفتند. گفت: نه. من فکر کردم شاید مربی خانم حاضر نشده، ایشان را همراهی کند و حرم نرفتهاند.
آن صبح برای آخرین بار زائران برای وداع با امام رضا(ع) حرم رفتند و برگشتند. ناگهان یکی از خانمهای مربی اردوگاه با خوشحالی به تلفن داخلی ما زنگ زد و با هیجان گفت: حاج آقا مژده مژده!! گفتم: چه خبر شده است؟ گفت: این هفته هم یک زائر شفا یافته داشتیم، فقط سریع خود را به محل استراحتگاه خواهران برسانید تا مثل دفعه قبل چادر و لباسهای این خانم را هم پاره نکنند. من و یکی از همکاران بعد از هماهنگی با بخش خواهران به آنجا رفتیم و دیدیم آن خانم را به اتاق مربیان اردوگاه بردهاند تا خانمها برای تبرک لباسهای او را پاره نکنند. همه گریه میکردند.
وقتی از او چگونگی شفایش را سوال کردم، از سر شوق اشک میریخت و تعریف میکرد، دیشب وقتی به من اجازه دادید با یکی از مربیان حرم بروم، آمدم استراحتگاه تا لباس گرم بپوشم و حرم بروم. اما یک لحظه به خودم آمدم و گفتم من قرار است تا صبح حرم بمانم تا شفای خود را از حضرت بگیرم این خانم مربی چه گناهی کرده بخاطر من در این هوای سرد و یخبندان تا صبح حرم بماند. از رفتن پشیمان شدم. با دل شکسته به امام رضا(ع) گفتم: آقا جان!! شما دردم را میدانید و چاره را هم میدانید، من بخاطر اینکه مربی خانم اذیت نشود، امشب نمیآیم، اما هوای من را داشته باشید که دو فرزند یتیم دارم.
صبح که داشتیم سوار ماشین میشدیم برای آخرین بار حرم برویم از بلندگوها من را صدا زدند که تلفن با من کار دارد. پای تلفن که رفتم پسر کوچکم که شش سال سن داشت به من گفت: مامان هنوز شفایت را از امام رضا(ع) نگرفتهای؟ با این حرف پسرم باز دلم شکست. وقتی حرم رفتیم جلوی پنجره فولاد با امام رضا(ع) نجوا داشتم که دیدم دستم که سالها حسی ندارد به خارش افتاده و رنگ دستم در حال برگشتن از رنگ سیاه به رنگ عادی است.
بقیه ماجرا را خانمی که همیشه همراه این خانم شفایافته بود و او را کمک میرساند، تعریف کرد: جلوی پنجره فولاد ایستاده بودیم و حاج خانم همه را دعا کرد اما نشنیدم برای شفای دست خودش دعا کند. یک آن که چشمم به دستش افتاد و دیدم رنگ دستش تغییر کرد و دیگر از آن سیاهی که روی دستش بود، اثری نیست و فهمیدم او شفا گرفته است.