گفتگوی خبرگزاری رضوی با بانوی نویسنده مشهدی در چهارشنبههای امام رضایی؛
از داستاننویسی برای کودکان تا جمعآوری عنایات امام رضا(ع) به شهدا
خبرگزاری رضوی ـ آزیتا ذکاء؛ استعداد نوشتن داستان را از کودکی با نوشتن انشا سرکلاس سوم دبستان از خود نشان داد؛ او در مدرسه با تشویق معلم و در منزل با پشتوانه مادر رشد کرد. همت بلندش، دیگران را به شگفت باز داشته بود و حتی تعابیری همچون سرسختترین یا بیکارترین فرد که جز نوشتن کاری ندارد برای او به کار میبردند. اما این کنایهها نه تنها از علاقه او نکاست بلکه با حمایتهای بیدریغ مادرش که مشوق اصلی او بود، توانست ثابت کند انسان با سختکوشی به پیشرفت و موفقیت دست پیدا میکند.
بتول خیبری بیش از 20 سال است که برای کودکان و نوجوانان، شهدا و امام رضا(ع) داستان، متن ادبی، دلنوشته و ... نوشته و آثارش در روزنامهها، مجلات و کتابهای مختلف به چاپ رسیدهاند. این بانوی فعال عرصه نویسندگی اکنون در حرم مطهر امام رضا(ع) به عنوان دبیر سایت کودکانه رضوی مشغول به کار است که در چهارشنبههای امام رضایی گفتوگویی با او انجام دادیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
چه عواملی موجب شد خانم خیبری به نوشتن روی آورد و امروز یکی از نویسندگان موفق باشد؟
از کودکی علاقه زیادی به نوشتن داشتم وقتی زنگ انشا میشد برای بچههای کلاس انشا مینوشتم خُب بچهها هم در عوض در درس ریاضی که ضعیف بودم به من کمک میکردند. کلاس سوم بودم که معلم انشایی با این موضوع داده بود «داستانی را که تا به حال خواندهاید و زیبا بوده را بنویسید»، موضوع آن انشا را خودم یک داستان نوشتم بعد که معلم از من پرسید: اسم کتاب این داستان چیه؟ گفتم: خودم نوشتم، خیلی مورد تشویق او قرار گرفتم؛ حتی به مادرم گفت و مادرم به سبک آن زمانها برایم جایزه به مدرسه آورد که سرصف بهم دادند. معلم مدرسه اولین کسی بود که مرا تشویق به نوشتن کرد و بعد از آن خانواده به خصوص مادرم همیشه کنارم بود، یعنی هر شب خانواده میگفتند: امشب داستان ننوشتی؟ و من هر چه که در روز برایم اتفاق میافتاد را مینوشتم و مادرم مرا تشویق میکرد تا این که در دوره راهنمایی، مادرم مرا به کلاسهای حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی برد و تمام وقت کلاس را پشت در مینشست.
پس از دوران راهنمایی به صورت حرفهای با نوشتن آشنا شدید...
بله. آن زمان 11 و 12 سال بیشتر نداشتم کلاسهای حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را میرفتم که همه بزرگسال بودند. سال 75 دورهای در سازمان تبلیغات اسلامی برگزار شد که بهترین مدرسهای ایران در آن شرکت داشتند و من هم جزو کم سن و سالترین افراد کلاس بودم که دیپلم داستاننویسی را در 14 رشته تخصصی ایران و جهان گرفتم و یکی از این کلاسهای تخصصی، کلاس ادبیات کودک و نوجوان بود که بین تمام رشتههای درسی آن دوره، برای من از جذابیت ویژهای برخوردار بود.
یادم هست مانند مشق شب، همیشه داستان مینوشتم و بیشتر داستانهای بلند و رمان. آن زمان که در حوزه هنری، آقای ترابیان بودند داستانی را در یک دفتر تقریبا 40 برگ نوشته بودم که آن را خواند و هفته بعد تنها چند صفحه از آن داستان بلند را گفت که قابلیت داستانی دارد. بین هر کلاس وقت میگرفتم، مینوشتم و میخواندم تا به یکی از سرسختترین افراد کلاس و حتی بیکارترین فرد که جز نوشتن کاری نداشت، شناخته شدم. همه میگفتند: ما درس داریم، کار داریم، وقت نمیکنیم؛ ولی من دوست داشتم، مینوشتم و هفته در میان داستانهایم خوانده و نقد میشد.
اولین کتاب شما با چه عنوانی به چاپ رسیده است؟
اولین کارم به صورت کتاب در سال 80 با عنوان «جعبه مداد رنگی» به چاپ رسید. کتاب جعبه مداد رنگی اولین کتاب من به زبان کودکانه بود، داستان این کتاب به زبان حال پدری اشاره داشت که به جبهه رفته و دیگر برنگشته بود و در جعبه مداد رنگی، مداد سفید گم شده و تمام مدادها به دنبال این مداد بودند.
آیا با نوشتن این کتاب به نوشتن برای شهدا هم علاقه پیدا کردید؟
بله. از آن زمان متوجه شدم که سر کلاسهای داستاننویسی و گوش کردن به داستانها و خاطرات شهدا علاقه خاصی هم به شهدا پیدا کردهام و تصمیم گرفتم هم برای شهدا و هم برای کودکان بنویسم. بنابراین به قلمم جهت دادم، کتابهایی که در حوزه کودک نوشتم از جمله «جعبه مدادرنگی»، «یونس در شکم نهنگ»، «صبر ایوب» و ... است. البته متنهای زیادی نیز از من در «مجلات زن روز»، «مجله یاران بنیاد شهید»، «مجله زائر» «روزنامه خراسان» و «روزنامه قدس» به چاپ رسیده است.
علاوه بر این که در اداره ارشاد اسلامی مشغول فعالیتهای متنوع به خصوص در حوزه کودک و نوجوان بودم در بنیاد شهید نیز مشغول فعالیت شدم. به نوشتن برای شهدا علاقه زیادی داشتم، با کمک اساتید خود از جمله سیدسعید موسوی و سیدعلیرضا مهرداد به بنیاد شهید معرفی شدم و مانند یک کارمند، تمام وقت خود را در مخزن بنیاد شهید میگذراندم، پرونده شهدا را یکی یکی در میآوردم، میخواندم و خاطرات را در دفتر شخصی برای نوشتن ثبت میکردم تا اینکه مسئولان از من پرسیدند تو چکار میکنی؟ و من تمام ذهنیت خود را برایشان توضیح دادم و آنها از من خواستند که خاطرات را برای آنها دربیاورم. این کار را با عنوان سوژهیابی شروع کردم مدتی که گذشت از همین سوژهها کتابهای متعددی نوشته شد. به هر حال به لطف خدا شروع به فعالیت برای شهدا کردم و کتابهایی از جمله «گلچین خدا»، خاطرات همسر شهید اصغریخواه را به صورت کتاب نوشتم و خاطرات زیادی هم به صورت داستان در کتابها و مجلات به چاپ رساندم.
با موضوع امام رضا(ع) نیز داستانهایی برای کودکان دارید؟
داستانهایی برای کودکان با موضوع امام رضا(ع) نداشتم اما مطالب مختلفی از بنده همچون متن ادبی، دلنوشته و خاطرات زائران از زیارت امام رضا(ع) در مجله زائر چاپ شده است. در مورد خاطرات شهدا از امام رضا(ع) نیز مطلب داشتم که علاوه بر مجله زائر در مجله زن روز، شاهد و خراسان نیز به چاپ رسیده است.
همچنین بنده در نوشتن داستانی برای کتاب «گلهای این باغ» همکاری داشتم. این اثر به همت معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی در راستای بزرگداشت هفته دفاع مقدس تهیه و منتشر شده است. این کتاب به بیان خاطرات شهیدان جنگ تحمیلی در زمینه الطاف و کرامات امام هشتم(ع) و تأثیر آن در زندگی شهدا اشاره دارد. در این اثر سیویک داستان کوتاه توسط دَه نویسنده نوشته شده که شامل «قول و قرار»، «همان فرشته کوچک»، «در امتداد نگاه یک مرد»، «آخرین بار»، «لحظه اجابت»، «طوطیا»، «دخیل»، «اولین قدم» و ... میشود.
همکاریهای متعددی با ارگانهای مختلف داشتهاید، همکاریتان با اداره علوم قرآنی آستان قدس رضوی به چه سالی برمیگردد؟
سال 80 برای داوری خاطرات ادبی و قصهنویسی از طرف اداره علوم قرآنی به آستان قدس رضوی دعوت به همکاری شدم، بعد آن، از من خواسته شد واحد ادبیات قرآنی که در واقع واحد نوجوانان بود را سرپرستی کنم. این واحد را با همکاری خواهرم که او هم یکی از نویسندگان و شعرای توانمند در حوزه کودکان و نوجوانان است، اداره میکردیم. در این واحد، نوجوانان دختر و پسر از سن 10 تا 18 سال را پذیرا بودیم و برایشان برنامههای متنوع و مسابقات جذابی داشتیم. ارتباط دوسویه یکی از ویژگیهای واحد بود که آمار روزانه مخاطبان این واحد جای تعجب داشت. قصهگویی، قصهنویسی، کتابسازی، خاطرهنویسی، خاطرهگویی، قصههای قرآنی، مسابقات حل جدولهای قرآنی از برنامههای ثابت واحد بود. پنجشنبه شبها نیز جنگ قرآنی برای کودکان در صحن دارالقرآن اجرا میشد. فکر نمیکنم قبل از ما برنامه منسجمی برای نوجوانان در حرم برگزار میشد. ولی کم کم در رواق دارالهدایه جشن تکلیف دانشآموزان برگزار میشود.
ایده ایجاد واحد قرآنی یا همان واحد نوجوانان به پیشنهاد خود اداره علوم قرآنی بود؟
واحد نوجوانان یا همان ادبیات قرآنی ایدهای بود که قبل از ما پیشنهاد شده بود، ولی ما تقریبا 11 تا 12 سال این واحد را اداره کردیم و سال 92 کاملا واحد نوجوانان تعطیل شد و من به دلایل سازمانی از اداره علوم قرآنی به پورتال معاونت تبلیغات اسلامی منتقل شده و اکنون دبیر سایت کودکانه رضوی هستم.
برای سایت کودکانه رضوی نیز به نوشتن استمرار دارید؟
با توجه به مناسبات ملی و مذهبی برنامههای بسیار متنوعی با موضوع امام رضا(ع) مثل شعر، داستان، نماهنگ، نواهنگ، کاردستی، پوستر، عکس کودکان، نقاشی و دانستنیها داریم و حتی یک بخش برای بزرگسالان تعریف شده که ویژه والدین و مربیان است. این بخش به بحثهای روانشناسی کودک توجه دارد و طرز برخورد بزرگترها را با کودکان به صورت پادکست متن و فیلم بیان میکند. هماکنون علاوه بر دبیری سایت کودکانه، کارشناس فرهنگی در حوزه کودک و نوجوان هستم که به تولید کتاب و مجلات مثل نورالهدی و تولیدات کودکانه برای مدیریت فرهنگی میپردازیم.
برای اینکه حس نوشتن در نویسنده القا شود نیاز به فضای مرتبط با موضوع دارد. فضای معنوی حرم مطهر و حال و هوای زائران چقدر در نوشتن و یا در سوژهیابی به شما کمک کرده است؟
فضای حرم خاص و ملکوتی است و در قلم نویسنده تأثیرگذار است. ذهن به قلم کمک نمیکند بلکه نگاه است که تمام احساسات نویسنده را برای نوشتن برمیانگیزد. از آن حسی که زائر دارد تا زمانی که پایش را در حرم مطهر میگذارد، سلام به حضرت میدهد، نگاه، راه رفتن، صحبت کردن او با امام رضا(ع) ذهن نویسنده را برای نوشتن فعال میکند. یا آن بچهای که تو صحن راه میرود، تُو رواق میدود، با کبوترهای حرم صحبت میکند، با همان زبان بچگانه خود با امام رضا(ع) حرف میزند، به حضرت سلام میدهد، یا زمان خروج از حرم دستی تکان میدهد و خداحافظی میکند، همه اینها در نوشتن نویسنده اثرگذار است.
بتول خیبری بیش از 20 سال است که برای کودکان و نوجوانان، شهدا و امام رضا(ع) داستان، متن ادبی، دلنوشته و ... نوشته و آثارش در روزنامهها، مجلات و کتابهای مختلف به چاپ رسیدهاند. این بانوی فعال عرصه نویسندگی اکنون در حرم مطهر امام رضا(ع) به عنوان دبیر سایت کودکانه رضوی مشغول به کار است که در چهارشنبههای امام رضایی گفتوگویی با او انجام دادیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
چه عواملی موجب شد خانم خیبری به نوشتن روی آورد و امروز یکی از نویسندگان موفق باشد؟
از کودکی علاقه زیادی به نوشتن داشتم وقتی زنگ انشا میشد برای بچههای کلاس انشا مینوشتم خُب بچهها هم در عوض در درس ریاضی که ضعیف بودم به من کمک میکردند. کلاس سوم بودم که معلم انشایی با این موضوع داده بود «داستانی را که تا به حال خواندهاید و زیبا بوده را بنویسید»، موضوع آن انشا را خودم یک داستان نوشتم بعد که معلم از من پرسید: اسم کتاب این داستان چیه؟ گفتم: خودم نوشتم، خیلی مورد تشویق او قرار گرفتم؛ حتی به مادرم گفت و مادرم به سبک آن زمانها برایم جایزه به مدرسه آورد که سرصف بهم دادند. معلم مدرسه اولین کسی بود که مرا تشویق به نوشتن کرد و بعد از آن خانواده به خصوص مادرم همیشه کنارم بود، یعنی هر شب خانواده میگفتند: امشب داستان ننوشتی؟ و من هر چه که در روز برایم اتفاق میافتاد را مینوشتم و مادرم مرا تشویق میکرد تا این که در دوره راهنمایی، مادرم مرا به کلاسهای حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی برد و تمام وقت کلاس را پشت در مینشست.
پس از دوران راهنمایی به صورت حرفهای با نوشتن آشنا شدید...
بله. آن زمان 11 و 12 سال بیشتر نداشتم کلاسهای حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را میرفتم که همه بزرگسال بودند. سال 75 دورهای در سازمان تبلیغات اسلامی برگزار شد که بهترین مدرسهای ایران در آن شرکت داشتند و من هم جزو کم سن و سالترین افراد کلاس بودم که دیپلم داستاننویسی را در 14 رشته تخصصی ایران و جهان گرفتم و یکی از این کلاسهای تخصصی، کلاس ادبیات کودک و نوجوان بود که بین تمام رشتههای درسی آن دوره، برای من از جذابیت ویژهای برخوردار بود.
یادم هست مانند مشق شب، همیشه داستان مینوشتم و بیشتر داستانهای بلند و رمان. آن زمان که در حوزه هنری، آقای ترابیان بودند داستانی را در یک دفتر تقریبا 40 برگ نوشته بودم که آن را خواند و هفته بعد تنها چند صفحه از آن داستان بلند را گفت که قابلیت داستانی دارد. بین هر کلاس وقت میگرفتم، مینوشتم و میخواندم تا به یکی از سرسختترین افراد کلاس و حتی بیکارترین فرد که جز نوشتن کاری نداشت، شناخته شدم. همه میگفتند: ما درس داریم، کار داریم، وقت نمیکنیم؛ ولی من دوست داشتم، مینوشتم و هفته در میان داستانهایم خوانده و نقد میشد.
اولین کتاب شما با چه عنوانی به چاپ رسیده است؟
اولین کارم به صورت کتاب در سال 80 با عنوان «جعبه مداد رنگی» به چاپ رسید. کتاب جعبه مداد رنگی اولین کتاب من به زبان کودکانه بود، داستان این کتاب به زبان حال پدری اشاره داشت که به جبهه رفته و دیگر برنگشته بود و در جعبه مداد رنگی، مداد سفید گم شده و تمام مدادها به دنبال این مداد بودند.
آیا با نوشتن این کتاب به نوشتن برای شهدا هم علاقه پیدا کردید؟
بله. از آن زمان متوجه شدم که سر کلاسهای داستاننویسی و گوش کردن به داستانها و خاطرات شهدا علاقه خاصی هم به شهدا پیدا کردهام و تصمیم گرفتم هم برای شهدا و هم برای کودکان بنویسم. بنابراین به قلمم جهت دادم، کتابهایی که در حوزه کودک نوشتم از جمله «جعبه مدادرنگی»، «یونس در شکم نهنگ»، «صبر ایوب» و ... است. البته متنهای زیادی نیز از من در «مجلات زن روز»، «مجله یاران بنیاد شهید»، «مجله زائر» «روزنامه خراسان» و «روزنامه قدس» به چاپ رسیده است.
علاوه بر این که در اداره ارشاد اسلامی مشغول فعالیتهای متنوع به خصوص در حوزه کودک و نوجوان بودم در بنیاد شهید نیز مشغول فعالیت شدم. به نوشتن برای شهدا علاقه زیادی داشتم، با کمک اساتید خود از جمله سیدسعید موسوی و سیدعلیرضا مهرداد به بنیاد شهید معرفی شدم و مانند یک کارمند، تمام وقت خود را در مخزن بنیاد شهید میگذراندم، پرونده شهدا را یکی یکی در میآوردم، میخواندم و خاطرات را در دفتر شخصی برای نوشتن ثبت میکردم تا اینکه مسئولان از من پرسیدند تو چکار میکنی؟ و من تمام ذهنیت خود را برایشان توضیح دادم و آنها از من خواستند که خاطرات را برای آنها دربیاورم. این کار را با عنوان سوژهیابی شروع کردم مدتی که گذشت از همین سوژهها کتابهای متعددی نوشته شد. به هر حال به لطف خدا شروع به فعالیت برای شهدا کردم و کتابهایی از جمله «گلچین خدا»، خاطرات همسر شهید اصغریخواه را به صورت کتاب نوشتم و خاطرات زیادی هم به صورت داستان در کتابها و مجلات به چاپ رساندم.
با موضوع امام رضا(ع) نیز داستانهایی برای کودکان دارید؟
داستانهایی برای کودکان با موضوع امام رضا(ع) نداشتم اما مطالب مختلفی از بنده همچون متن ادبی، دلنوشته و خاطرات زائران از زیارت امام رضا(ع) در مجله زائر چاپ شده است. در مورد خاطرات شهدا از امام رضا(ع) نیز مطلب داشتم که علاوه بر مجله زائر در مجله زن روز، شاهد و خراسان نیز به چاپ رسیده است.
همچنین بنده در نوشتن داستانی برای کتاب «گلهای این باغ» همکاری داشتم. این اثر به همت معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی در راستای بزرگداشت هفته دفاع مقدس تهیه و منتشر شده است. این کتاب به بیان خاطرات شهیدان جنگ تحمیلی در زمینه الطاف و کرامات امام هشتم(ع) و تأثیر آن در زندگی شهدا اشاره دارد. در این اثر سیویک داستان کوتاه توسط دَه نویسنده نوشته شده که شامل «قول و قرار»، «همان فرشته کوچک»، «در امتداد نگاه یک مرد»، «آخرین بار»، «لحظه اجابت»، «طوطیا»، «دخیل»، «اولین قدم» و ... میشود.
همکاریهای متعددی با ارگانهای مختلف داشتهاید، همکاریتان با اداره علوم قرآنی آستان قدس رضوی به چه سالی برمیگردد؟
سال 80 برای داوری خاطرات ادبی و قصهنویسی از طرف اداره علوم قرآنی به آستان قدس رضوی دعوت به همکاری شدم، بعد آن، از من خواسته شد واحد ادبیات قرآنی که در واقع واحد نوجوانان بود را سرپرستی کنم. این واحد را با همکاری خواهرم که او هم یکی از نویسندگان و شعرای توانمند در حوزه کودکان و نوجوانان است، اداره میکردیم. در این واحد، نوجوانان دختر و پسر از سن 10 تا 18 سال را پذیرا بودیم و برایشان برنامههای متنوع و مسابقات جذابی داشتیم. ارتباط دوسویه یکی از ویژگیهای واحد بود که آمار روزانه مخاطبان این واحد جای تعجب داشت. قصهگویی، قصهنویسی، کتابسازی، خاطرهنویسی، خاطرهگویی، قصههای قرآنی، مسابقات حل جدولهای قرآنی از برنامههای ثابت واحد بود. پنجشنبه شبها نیز جنگ قرآنی برای کودکان در صحن دارالقرآن اجرا میشد. فکر نمیکنم قبل از ما برنامه منسجمی برای نوجوانان در حرم برگزار میشد. ولی کم کم در رواق دارالهدایه جشن تکلیف دانشآموزان برگزار میشود.
ایده ایجاد واحد قرآنی یا همان واحد نوجوانان به پیشنهاد خود اداره علوم قرآنی بود؟
واحد نوجوانان یا همان ادبیات قرآنی ایدهای بود که قبل از ما پیشنهاد شده بود، ولی ما تقریبا 11 تا 12 سال این واحد را اداره کردیم و سال 92 کاملا واحد نوجوانان تعطیل شد و من به دلایل سازمانی از اداره علوم قرآنی به پورتال معاونت تبلیغات اسلامی منتقل شده و اکنون دبیر سایت کودکانه رضوی هستم.
برای سایت کودکانه رضوی نیز به نوشتن استمرار دارید؟
با توجه به مناسبات ملی و مذهبی برنامههای بسیار متنوعی با موضوع امام رضا(ع) مثل شعر، داستان، نماهنگ، نواهنگ، کاردستی، پوستر، عکس کودکان، نقاشی و دانستنیها داریم و حتی یک بخش برای بزرگسالان تعریف شده که ویژه والدین و مربیان است. این بخش به بحثهای روانشناسی کودک توجه دارد و طرز برخورد بزرگترها را با کودکان به صورت پادکست متن و فیلم بیان میکند. هماکنون علاوه بر دبیری سایت کودکانه، کارشناس فرهنگی در حوزه کودک و نوجوان هستم که به تولید کتاب و مجلات مثل نورالهدی و تولیدات کودکانه برای مدیریت فرهنگی میپردازیم.
برای اینکه حس نوشتن در نویسنده القا شود نیاز به فضای مرتبط با موضوع دارد. فضای معنوی حرم مطهر و حال و هوای زائران چقدر در نوشتن و یا در سوژهیابی به شما کمک کرده است؟
فضای حرم خاص و ملکوتی است و در قلم نویسنده تأثیرگذار است. ذهن به قلم کمک نمیکند بلکه نگاه است که تمام احساسات نویسنده را برای نوشتن برمیانگیزد. از آن حسی که زائر دارد تا زمانی که پایش را در حرم مطهر میگذارد، سلام به حضرت میدهد، نگاه، راه رفتن، صحبت کردن او با امام رضا(ع) ذهن نویسنده را برای نوشتن فعال میکند. یا آن بچهای که تو صحن راه میرود، تُو رواق میدود، با کبوترهای حرم صحبت میکند، با همان زبان بچگانه خود با امام رضا(ع) حرف میزند، به حضرت سلام میدهد، یا زمان خروج از حرم دستی تکان میدهد و خداحافظی میکند، همه اینها در نوشتن نویسنده اثرگذار است.