گفتوگوی خبرگزاری رضوی با یکی از دربانان حرم مطهر رضوی؛
بسیاری از مشکلات مردم با توسل به امام رضا(ع) حل می شود/دربانی آرزوی من بود
خبرگزاری رضوی ـ آزیتا ذکاء؛ عشق خدمت به زائران امام مهربانیها آرزوی همه دلدادگان این مضجع شریف است و زمانی که این توفیق حاصل میشود با تمام وجود برای خدمت به زائران تلاش میکنند. آنها خود را نه تنها خادم امام رئوف، بلکه خادم زائران آن حضرت هم میدانند و برای دلخستگانی که با هزار امید به این بارگاه میآیند، همدل و یاور هستند.
محسن ضیایی یکی از همین خادمان است که در خدمت دربانی به آرزویش رسیده است. او با 68 سال سن هنوز شور و هیجان روزهای اول خدمت را در خود حفظ کرده و با اشتیاق از خدمت به حضرت سخن میگوید که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
توفیق خدمت در آستان مقدس علیبنموسیالرضا(ع) چگونه برای محسن ضیایی فراهم شد؟
خدمت بارگاه علیبنموسیالرضا(ع) بزرگترین افتخار برای همه ما است که بتوانیم تکریم از زائران حضرت رضا(ع) را داشته باشیم. مرحوم محمد خزائینژاد مدیر امور خدمه سابق آستان قدس رضوی که یک آشنایی قبلی با او داشتم اول انقلاب به من پیشنهاد دربانی حضرت را داد. به شوخی گفتم: نه اگر خادمی را بهم بدهند، میآیم. سال 1367 که جنگ تمام شده بود، آمدم به خود حضرت گفتم: یا ابن رسولالله من اشتباه کردم اول انقلاب برای خادمی شما نیامدم، الان من را برای نوکری زائرانت قبول کن.
چرا پیشنهاد مرحوم محمد خزائینژاد را برای خادمی قبول نکردید؟
چون آن زمان استخدام سپاه بودم و به خاطر مشغلهکاری، توفیق خدمت برایم فراهم نبود و نتوانستیم. اما وقتی برای خادمی آمدم تازه فهمیدم چه توفیق ارزشمندی را از دست دادهام. بعد جنگ خدمت حضرت رسیدم و اظهار پشیمانی کردم و گفتم: آقا توفیق خدمت بارگاهت را به من هم عنایت کن. بعد توسل به حضرت وقتی داخل صحن آزادی آمدم. آنجا حاج آقای خزائینژاد و مرحوم آیتالله طبسی را دیدم. از آقای خزائینژاد خواستم، درخواست خادمی بنده را به آقای طبسی ابلاغ کند، ولی او گفت: خودت درخواستت را به ایشان بده. در همان حین یکی از خادمان آمد و گفت: محسن چیه، همه را دور خودت جمع کردهای؟ گفتم: حاج آقا، من رفتیم خدمت امام رضا(ع) و درخواست نوکری کردم. آقای صفاریان که الان جزو هیئت امنای آستان قدس رضوی است، گفت: من به حاج آقا میگویم. از زمان درخواست دعوت به خادمی یک هفته نشد که تماس گرفتند و گفتند: مدارکت را بیاور، بردم و الحمدالله با عنایت حضرت درست شد. سال 67 همزمان با شب تولد حضرت زهرا(س) حکم تشرفی و 10 سال بعد هم حکم افتخاری را از دست مرحوم آیتالله واعظ طبسی گرفتم.
پس خدمت در نظام مقدس سپاه را نیز تجربه کردهاید...
بله. قبل از ورود به سپاه در بازار فرش فروشها همراه داییام مشغول به کار بودم. مرحوم علی شمقدری، مرحوم محمد خزائینژاد و آقای صفاریان هم در این بازار بودند، آنها همه چیز را کنار گذاشته و وارد فعالیتهای انقلابی شدند و در کنار رهبر معظم انقلاب نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کردند. من هم همراه آنها بوده و در سال 1358 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم. محمد خزائینژاد بعد از جریانات پیروزی انقلاب، مسئول امور خدمه آستان قدس رضوی شد و از من هم خواست که برای خدمت در بخش دربانی بروم که من به دلیل مشغلهکاری در سپاه نپذیرفتم.
اولین روز خدمتتان را به خاطر دارید؟
وقتی حکم بنده را در تالار آینه (ولایت کنونی) دادند، یکی از خادمان که آشنا هم بود، جلو آمد و گفت: محسن به عشق امام حسین(ع) میآید به کشیک سوم. حاج آقای گلکار هم گفت: نه به کشیک هشتم میآید. گفتم: نه همان کشیک سوم درست است.
روز اولین خادمی بنده با سرمای زمستان همراه بود. چون سرما و برف آن زمان غیر الان بود. دربانان حرم برای اینکه بتوانند دو ساعت پُست خود را در آن سرما انجام دهند، حتما با پوستین داخل صحن میرفتند. آن زمان آسایشگاه ما زیر ایوان ساعت صحن انقلاب بود. ساعت 21 تا 23 را سر پُست بودم و وقتی به آسایشگاه برگشتم پوستین را روی خودم انداختم و خوابم برد، از گرمای آن پوستین ساعت یک بامداد بیدار شدم تا دوباره سر پُست خود حاضر شوم.
ارادت زائران به خادمان را در این مدت چگونه دیدید؟
زائران وقتی میبینند خادم با ادب و اشتیاق برای خدمت آنها آماده است، آنها هم تکریم میکنند و احترام خاصی میگذارند. در سفرهایی که با کاروان زیر سایه خورشید داشتم، ارادت و احترام مردم به سفیران مضجع شریف حضرت، دیدنی بود. آنجا میتوان فهمید که زائران هر چیزی که نام و یاد امام مهربانیها باشد را تکریم میکنند و ارادت میورزند.
چند سال با کاروان زیر سایه خورشید مهمان مردم دیگر شهرها بودید؟
نُه سفر به عنوان خادم و مداح همراه کاروان زیر سایه خورشید بودم و سفرهای داخلی به شهرها و استانهای مختلف داشتم. در سفری که به قزوین داشتیم برای صرف صبحانه قرار بود به منزل پدر شهیدی برویم. قبل از اینکه ما بخواهیم داخل برویم پسر جوانی به نام محمد عظیمی جلو آمد و بعد احوالپرسی، گفت: من ناراحتی قلبی دارم و قرار است فردا برای عمل قلب باز بروم و او از ما خادمان حضرت التماس دعا داشت. به او گفتیم: ما الان به روستای زرآباد میرویم شما هم آنجا بیاید ذکر توسلی به حضرت میشود، از آقا شفا بخواهید، ما پرچم متبرک ضریح مطهر حرم امام رضا(ع) را همراه داریم، شما آن را به قلبتان بمالید انشاالله که شفا بگیرید. دو روز بعد که به اداره اوقاف قزوین رفتیم این جوان را آنجا دیدیم که در این اداره مشغول به کار است، جویای احوالش که شدیم، گفت: دیروز برای عمل رفتم، اکو کردند و گفتند: تو هیچ مشکلی نداری و با عنایت حضرت رضا(ع) شفا گرفتی. الحمدالله الان حالم خوب است.
همچنین چند سال قبل سال تحویل جلوی درب وروردی یکی از صحنها بودم که زائری با بچهای به بغل جلو آمد و گفت: ما چند سال بچه نداشتیم پارسال که کاروان زیر سایه خورسید به یزد آمدند ما متوسل به امام رضا(ع) شدیم که با عنایت حضرت این بچه را خدا به ما داد.
خاطره ناخوشایندی هم از خدمت در بارگاه منور رضوی دارید؟
حادثه تروریستی بمبگذاری حرم مطهر رضوی خاطره ناخوشایند برای هر خادم و زائری است که آن واقعه را به چشم خود دیده و دلش از این همه قساوت و بیاحترامی به ساحت مقدس علیبنموسیالرضا(ع) به درد آمده است. آن روز کشیک داشتم و در ساعت وقوع حادثه در محل آسایشگاه استراحت میکردم که با صدای انفجار بمب از خواب بیدار شدم و به سرعت سمت ایوان رفتم و دیدم از داخل روضهمنوره دود بیرون زده و زائران هراسان و زخمی از آنجا بیرون میآیند. نفهمیدم پلههای آسایشگاه را چطور طی کردم و خودم را به پایین رساندم. با همان کفش بندی که به پا داشتم به داخل روضهمنوره رفتم. دیدن گوشت بدن مطهر شهدا روی ضریح و در و دیوار روضهمنوره دردآور بود و احساس کردم به سلاخخانه آمدهام. این صحنههای دلخراش حالم را منقلب کرده بود که حاج آقای خزائینژاد دستم را گرفت و گفت: محسن تو که در جنگ کشته زیاد دیدهای، این چه حالی است که تو داری! زدم توی سرم و گریهکنان، گفتم: آقای خزائینژاد، اینجا کنار قبر امام رضا(ع) است منطقه جنگی که نیست. حالم از آن فضا و صحنههای وحشتناک بهم خورده بود، بیرون رفتم تا هوایی عوض کنم، مجددا که به داخل برگشتم، گفتند: درها بسته شود تا روضهمنوره را تطهیر کنند.
محسن ضیایی یکی از همین خادمان است که در خدمت دربانی به آرزویش رسیده است. او با 68 سال سن هنوز شور و هیجان روزهای اول خدمت را در خود حفظ کرده و با اشتیاق از خدمت به حضرت سخن میگوید که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
توفیق خدمت در آستان مقدس علیبنموسیالرضا(ع) چگونه برای محسن ضیایی فراهم شد؟
خدمت بارگاه علیبنموسیالرضا(ع) بزرگترین افتخار برای همه ما است که بتوانیم تکریم از زائران حضرت رضا(ع) را داشته باشیم. مرحوم محمد خزائینژاد مدیر امور خدمه سابق آستان قدس رضوی که یک آشنایی قبلی با او داشتم اول انقلاب به من پیشنهاد دربانی حضرت را داد. به شوخی گفتم: نه اگر خادمی را بهم بدهند، میآیم. سال 1367 که جنگ تمام شده بود، آمدم به خود حضرت گفتم: یا ابن رسولالله من اشتباه کردم اول انقلاب برای خادمی شما نیامدم، الان من را برای نوکری زائرانت قبول کن.
چرا پیشنهاد مرحوم محمد خزائینژاد را برای خادمی قبول نکردید؟
چون آن زمان استخدام سپاه بودم و به خاطر مشغلهکاری، توفیق خدمت برایم فراهم نبود و نتوانستیم. اما وقتی برای خادمی آمدم تازه فهمیدم چه توفیق ارزشمندی را از دست دادهام. بعد جنگ خدمت حضرت رسیدم و اظهار پشیمانی کردم و گفتم: آقا توفیق خدمت بارگاهت را به من هم عنایت کن. بعد توسل به حضرت وقتی داخل صحن آزادی آمدم. آنجا حاج آقای خزائینژاد و مرحوم آیتالله طبسی را دیدم. از آقای خزائینژاد خواستم، درخواست خادمی بنده را به آقای طبسی ابلاغ کند، ولی او گفت: خودت درخواستت را به ایشان بده. در همان حین یکی از خادمان آمد و گفت: محسن چیه، همه را دور خودت جمع کردهای؟ گفتم: حاج آقا، من رفتیم خدمت امام رضا(ع) و درخواست نوکری کردم. آقای صفاریان که الان جزو هیئت امنای آستان قدس رضوی است، گفت: من به حاج آقا میگویم. از زمان درخواست دعوت به خادمی یک هفته نشد که تماس گرفتند و گفتند: مدارکت را بیاور، بردم و الحمدالله با عنایت حضرت درست شد. سال 67 همزمان با شب تولد حضرت زهرا(س) حکم تشرفی و 10 سال بعد هم حکم افتخاری را از دست مرحوم آیتالله واعظ طبسی گرفتم.
پس خدمت در نظام مقدس سپاه را نیز تجربه کردهاید...
بله. قبل از ورود به سپاه در بازار فرش فروشها همراه داییام مشغول به کار بودم. مرحوم علی شمقدری، مرحوم محمد خزائینژاد و آقای صفاریان هم در این بازار بودند، آنها همه چیز را کنار گذاشته و وارد فعالیتهای انقلابی شدند و در کنار رهبر معظم انقلاب نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کردند. من هم همراه آنها بوده و در سال 1358 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم. محمد خزائینژاد بعد از جریانات پیروزی انقلاب، مسئول امور خدمه آستان قدس رضوی شد و از من هم خواست که برای خدمت در بخش دربانی بروم که من به دلیل مشغلهکاری در سپاه نپذیرفتم.
اولین روز خدمتتان را به خاطر دارید؟
وقتی حکم بنده را در تالار آینه (ولایت کنونی) دادند، یکی از خادمان که آشنا هم بود، جلو آمد و گفت: محسن به عشق امام حسین(ع) میآید به کشیک سوم. حاج آقای گلکار هم گفت: نه به کشیک هشتم میآید. گفتم: نه همان کشیک سوم درست است.
روز اولین خادمی بنده با سرمای زمستان همراه بود. چون سرما و برف آن زمان غیر الان بود. دربانان حرم برای اینکه بتوانند دو ساعت پُست خود را در آن سرما انجام دهند، حتما با پوستین داخل صحن میرفتند. آن زمان آسایشگاه ما زیر ایوان ساعت صحن انقلاب بود. ساعت 21 تا 23 را سر پُست بودم و وقتی به آسایشگاه برگشتم پوستین را روی خودم انداختم و خوابم برد، از گرمای آن پوستین ساعت یک بامداد بیدار شدم تا دوباره سر پُست خود حاضر شوم.
ارادت زائران به خادمان را در این مدت چگونه دیدید؟
زائران وقتی میبینند خادم با ادب و اشتیاق برای خدمت آنها آماده است، آنها هم تکریم میکنند و احترام خاصی میگذارند. در سفرهایی که با کاروان زیر سایه خورشید داشتم، ارادت و احترام مردم به سفیران مضجع شریف حضرت، دیدنی بود. آنجا میتوان فهمید که زائران هر چیزی که نام و یاد امام مهربانیها باشد را تکریم میکنند و ارادت میورزند.
چند سال با کاروان زیر سایه خورشید مهمان مردم دیگر شهرها بودید؟
نُه سفر به عنوان خادم و مداح همراه کاروان زیر سایه خورشید بودم و سفرهای داخلی به شهرها و استانهای مختلف داشتم. در سفری که به قزوین داشتیم برای صرف صبحانه قرار بود به منزل پدر شهیدی برویم. قبل از اینکه ما بخواهیم داخل برویم پسر جوانی به نام محمد عظیمی جلو آمد و بعد احوالپرسی، گفت: من ناراحتی قلبی دارم و قرار است فردا برای عمل قلب باز بروم و او از ما خادمان حضرت التماس دعا داشت. به او گفتیم: ما الان به روستای زرآباد میرویم شما هم آنجا بیاید ذکر توسلی به حضرت میشود، از آقا شفا بخواهید، ما پرچم متبرک ضریح مطهر حرم امام رضا(ع) را همراه داریم، شما آن را به قلبتان بمالید انشاالله که شفا بگیرید. دو روز بعد که به اداره اوقاف قزوین رفتیم این جوان را آنجا دیدیم که در این اداره مشغول به کار است، جویای احوالش که شدیم، گفت: دیروز برای عمل رفتم، اکو کردند و گفتند: تو هیچ مشکلی نداری و با عنایت حضرت رضا(ع) شفا گرفتی. الحمدالله الان حالم خوب است.
همچنین چند سال قبل سال تحویل جلوی درب وروردی یکی از صحنها بودم که زائری با بچهای به بغل جلو آمد و گفت: ما چند سال بچه نداشتیم پارسال که کاروان زیر سایه خورسید به یزد آمدند ما متوسل به امام رضا(ع) شدیم که با عنایت حضرت این بچه را خدا به ما داد.
خاطره ناخوشایندی هم از خدمت در بارگاه منور رضوی دارید؟
حادثه تروریستی بمبگذاری حرم مطهر رضوی خاطره ناخوشایند برای هر خادم و زائری است که آن واقعه را به چشم خود دیده و دلش از این همه قساوت و بیاحترامی به ساحت مقدس علیبنموسیالرضا(ع) به درد آمده است. آن روز کشیک داشتم و در ساعت وقوع حادثه در محل آسایشگاه استراحت میکردم که با صدای انفجار بمب از خواب بیدار شدم و به سرعت سمت ایوان رفتم و دیدم از داخل روضهمنوره دود بیرون زده و زائران هراسان و زخمی از آنجا بیرون میآیند. نفهمیدم پلههای آسایشگاه را چطور طی کردم و خودم را به پایین رساندم. با همان کفش بندی که به پا داشتم به داخل روضهمنوره رفتم. دیدن گوشت بدن مطهر شهدا روی ضریح و در و دیوار روضهمنوره دردآور بود و احساس کردم به سلاخخانه آمدهام. این صحنههای دلخراش حالم را منقلب کرده بود که حاج آقای خزائینژاد دستم را گرفت و گفت: محسن تو که در جنگ کشته زیاد دیدهای، این چه حالی است که تو داری! زدم توی سرم و گریهکنان، گفتم: آقای خزائینژاد، اینجا کنار قبر امام رضا(ع) است منطقه جنگی که نیست. حالم از آن فضا و صحنههای وحشتناک بهم خورده بود، بیرون رفتم تا هوایی عوض کنم، مجددا که به داخل برگشتم، گفتند: درها بسته شود تا روضهمنوره را تطهیر کنند.