خبرگزاری رضوی 26 شهريور 1397 ساعت 13:42 https://www.razavi.news/fa/note/33747/خاطر-یک-جفت-گل-سر-صورتی -------------------------------------------------- مروری بر فیلم تنگه ابوقریب و اما و اگرهایش عنوان : به خاطر یک جفت گل سر صورتی! تکتم حسین پور/ فعال رسانه -------------------------------------------------- متن : « تعدادی از نیروهای عمار به مرخصی رفته و در شهر بودند. به هر شکلی بود تعدادی که برگشته و در دوکوهه حاضر بودند را سریع جمع و توجیه کردم. ابتدا خیلی از نیروها باورشان نمی‌شد که می‌خواهند بروند عملیات اما بعد از گذشت مدتی با دیدن رفتار ما و اتفاقات متوجه شدند که بله مثل اینکه قضیه جدی است. یادم است مهمات و تدارکات نداشتیم. با همان تعداد بچه‌ها با مهمات محدود در تسلیحات گردان راهی شدیم... کامیون‌ها آمد و تقریباً تا بعدازظهر نیروهای ما کمی جمع و جور شدند. حرکت کردیم و به پل کرخه رسیدیم. تجمع عجیبی آنجا بود. یکسری عقب می‌آمدند و تعدادی به جلو و این باعث ترافیک شده بود....» این جملات، بخشی از روایت سردار محمدرضا یزدی فرمانده گردان عمار از عملیات آزادسازی تنگه ابوقریب، آخرین عملیات ایران پیش از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ است. عملیاتی که بهرام توکلی آن را دستمایه ساخت" تنگه ابوقریب" قرار داده که نهمین اثر بلند سینمایی اوست و اولین تجربه اش در ژانر دفاع مقدس. مرور همین چند سطر کافی است تا مخاطبان خاص و عام سینما به ظرفیت بالای این واقعه تاریخی برای تبدیل شدن به یک اثر حماسی بزرگ پی ببرند. اما این اتفاق نمی افتد و تنگه ابوقریب با وجود پتانسیل داستانی قابل توجهی که دارد، در یک قدمی تبدیل شدن به شاهکاری حماسی متوقف می شود و این یک قدم همان حلقه مفقوده اغلب آثار سینمای ما یعنی عنصر درام است. فیلم آستانه بسیار خوبی دارد. چند رزمنده که قرار است به مرخصی بروند پیش از خداحافظی و جدا شدن از هم به کنار اروند رفته اند. شوخی می کنند و سر به سر هم می گذارند، سرِ قطابی و چک شرط بندی می کنند و... این فضای آرام، دوستانه و صمیمی به مثابه آرامش پیش از طوفان عمل کرده و زمینه چینی بسیار خوبی است برای اتفاقات بعدی و تاثیر گذاری هر چه بیشتر آنها. از آنجا که فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده که در نوشته ای که پیش از عنوان بندی روی پرده می آید هم به آن اشاره می شود، تماشاگر از ابتدا پایان فیلم را می داند.  در چنین روایتهایی آنچه اهمیت دارد میزان خلاقیت فیلمساز در فرم و ساختار فیلم است طوری که به یک روایت مستند نعل به نعل از واقعیت بدل نشود( شبیه ترفندی که نولان در دانکرک که بازسازی یکی از وقایع جنگ جهانی دوم است، به کار گرفته و به کمک بازیهای فرمی و به هم ریختن زمان روایت موفق شده عنصر تعلیق و غافلگیری را به فیلمش تزریق کند. ) اما در تنگه ابوقریب خبری از بازیهای فرمی و تعلیق و غافلگیری نیست، به همین علت است که فیلم با وجود همه نقاط قوتش، از جلوه های ویژه و طراحی صحنه و لباس تا فضاسازی و دیالوگهای بعضا خوب و جذاب، آنچنان که باید تاثیرگذار و ماندنی نیست و بیش از آنکه با داستانش در ذهن بماند، با برخی لحظه های درخشانش ماندگار می شود. تنگه ابوقریب فیلم لحظه هاست.  لحظه هایی مثل افتتاحیه فیلم و حال و هوای شاد و سرخوش رزمنده هایی که قرار است به مرخصی بروند و سکانس قرینه اش در قیامت تنگه آنجا که همان شخصیتها با لباس رزم و با لب تشنه زیر آتشی که از زمین و هوا بر سرشان می بارد اندکی مجال یافته اند تا گپی دوستانه بزنند و فاصله کوتاه میان خوردن هویج بستنی کنار اروند تا آرپی جی به دوش گرفتن و حمل پیکر خونین و بی جان همرزمانشان را ناباورانه مرور کنند. یا سکانس توی بار کامیون که خاطرات مشترک با همرزم شهیدشان را مرور می کنند یا صحنه تکان دهنده موجی شدن حسن که قرینه صحنه خداحافظی اش با مجید در دوکوهه است. اگر این لحظه های درخشان را کنار سکانس طولانی و شلوغ بازگشت رزمنده ها از دوکوهه به ابوقریب و روبرو شدن آنها با زنان و کودکان آواره و راه بندان و بمباران غیر نظامیان یا اتراق شبانه رزمنده ها در روستایی سر راه قرار دهیم خواهیم دید که این سکانس های عظیم با وجود طراحی صحنه و لباس، چهره پردازی و جلوه های ویژه فوق العاده، تاثیرگذاری و ماندگاری کمتری نسبت به تک لحظه های ذکر شده دارند.  هر جا فیلمساز به شخصیتها نزدیک شده و به جزییات روابط انسانی میان آدمهای قصه پرداخته( کاری که در آثار قبلی اش همچون آسمان زرد کم عمق، بیگانه، اینجا بدون من، پابرهنه در بهشت و... هم در آن موفق بوده) نتیجه کارش بسیار درخشان است. اما هر جا تلاش کرده به اصل جنگ بپردازد و بر مظلومیت و حقانیت رزمندگان تاکید کند به ورطه تکرار و شعار وکلیشه غلطیده. اتفاقی که در اغلب آثار ژانر دفاع مقدس شاهد آن هستیم، پرداختن با آب و تاب به خودِ جنگ و غافل شدن از شخصیتها و عمق بخشیدن به آنهاست.( در یک فیلم جنگی گاهی استفاده از پیش پا افتاده ترین عناصر،مثلا دو گل سر صورتی  که خلیل برای دخترش خریده تاثیری بسیار کوبنده تر از انفجارهای پیاپی در میدان نبرد دارد). با مروری بر آثار بزرگ ژانر جنگی در سینمای دنیا به خوبی می توان به این نکته پی برد که چرا فیلمهایی همچون نجات سرباز رایان یا دانکرک( که تنگه ابوقریب با آنها مقایسه می شود) به شاهکارهایی تمام عیار تبدیل می شوند و تنگه ابوقریب با وجود همه ارزشهایش در سطح یک  فیلم متوسط باقی می ماند.  برای نمونه نجات سرباز رایان در زمان خودش انقلابی در جلوه های ویژه بصری و میدانی به راه انداخت و مدتها در نشریات و محافل سینمایی دنیا از آن صحبت می شد، اما خیلی زود هیجان صحنه های اکشن و کشته و قطعه قطعه شدن بازیگرها و... فروکش کرد و آنچه باعث ماندگاری این فیلم شد قصه و شخصیتهای آن بودند. قصه یک خطی که حتی نقل کردنش کنجکاوی برانگیز است.« چند سرباز از طرف رییس جمهور امریکا ماموریت دارند که سرباز رایان را پیدا کنند و به خانه برگردانند چون مادر او سه پسر دیگرش را در جنگ از دست داده است...» آنچه باعث می شود تماشاگر تا پایان این فیلم حدودا سه ساعته میخکوب شود و حتی ثانیه ای احساس خستگی نکند، نه آن جلوه های ویژه عجیب و غریب و قطع شدن سر و دست و پای سربازان و پاشیدن خون روی لنز دوربین که قصه و درام پر کشش و جذاب آن است.  جلوه های ویژه، گریم، طراحی صحنه و لباس و.. در صورتی که در خدمت یک روایت جذاب و پر کشش قرار گیرند می توانند تاثیر ماندگاری در مخاطب ایجاد کنند. در غیر اینصورت جز هیجان لحظه ای که حتی پیش از پایان یافتن فیلم فروکش می کند حرفی برای گفتن ندارند. آزاد کردن یک تنگه استراتژیک در جنگ اتفاق بسیار مهمی است، اما برای تبدیل شدن به یک فیلم جنگی خوب نیاز به قصه ای داریم که در دل این واقعه تاریخی و پیروزی بزرگ جنگی رخ بدهد و تاثیر آن پیروزی را دو چندان کند.  تنگه ابوقریب و نجات سرباز رایان شاید شباهتهایی در فضاسازی صحنه های جنگ و جلوه های ویژه داشته باشند اما تفاوت میان فیلمنامه این دو فیلم از زمین تا آسمان است. فیلمنامه نجات سرباز رایان با استفاده از الگوی موفق سفر قهرمان نوشته شده. تعدادی  سرباز معمولی با نقاط ضعف و قوتی که هر آدمی ممکن است داشته باشد، همراه فرمانده شان راهی سفری مخاطره آمیز می شوند. موانعی را یکی یکی پشت سر می گذارند و در نهایت سرباز رایان را پیدا می کنند.  ماموریت که به پایان می رسد هیچ یک از آنهایی که باقی مانده اند دیگر آن سربازان ساده و معمولی پیش از سفر نیستند. در تنگه ابوقریب هم ما با چند رزمنده سر و کار داریم که جز حسن( با بازی فوق العاده امیر جدیدی) که شخصیت متفاوت و بسیار دوست داشتنی را خلق کرده، بقیه شخصیتها نسخه های کپی شده ای از همان حاجی و سیدهای تکرار شونده ژانر دفاع مقدس هستند.  مردانی بزرگ، محکم و با اراده که هر چقدر در دنیای واقعی انسانهای قابل احترام و یگانه ای هستند، در دنیای درام شخصیتهایی تک بعدی و کلیشه ای هستند که حرف تازه ای برای گفتن ندارند و در خاطر نمی مانند. در این میان متاسفانه کاراکتر علی( بسیجی نوجوانی که عکاسی می کند) از همه ضعیف تر است. نوجوان ساده ای که قرار است قصه از زاویه دید او( یا لنز دوربینش) روایت شود و در هنگامه این نبرد تاریخی رشد کند و مرد شود. - شاید با اغماض بشود گفت این اتفاق تا حدی افتاده است-  اما می شد خیلی بهتر از اینها باشد، اگر فیلمساز تا این حد تلاش نمی کرد سوالاتی را توی دهان او بگذارد که احتمال می دهد به ذهن تماشاگر خطور کند. سوالاتی مانند « اینا که اسلحه دارن... چرا نمی جنگن؟ چرا برمی گردن عقب؟»، « اونا شیمیایی می زنن چرا ما نمی زنیم؟» و.... در حالت فعلی متاسفانه علی که می توانست نقش کلیدی در فیلم داشته باشد و به یکی از شخصیتهای ماندگار سینمای دفاع مقدس تبدیل شود، چیزی نیست جز تکرار تیپ معروف بسیجی نوجوان و کله شقی که می خواهد به هر قیمتی جلو برود و یک عده را همراه خودش به کشتن بدهد. تیپی که بارها و بارها در فیلم و سریالهای جنگی دیده ایم و از فرط تکرار نخ نما شده.  ای کاش علی همان نوجوان گیج و گولی بود که بهت زده به آنچه پیرامونش می گذرد نگاه می کند و کنجکاوی اش را با لحظه هایی که در نگاتیوهایش ثبت می کند فرو می نشاند. ای کاش فیلمساز به تماشاگر اعتماد می کرد، از توضیحات اضافه دوری می کرد و لذت کشف و رمزگشایی را برایش باقی می گذاشت. ای کاش به جای تاکید بیش از حد بر مظلومیت رزمنده ها و غیر نظامیان و چندین نمای طولانی و تکراری از مجروحین و کشته شده های بمباران شیمیایی که بارها مشابهش را در مستندهای دفاع مقدس دیده ایم، صحنه های نبرد با دقت و جزییات بیشتری نمایش داده می شد. مثلا تاکتیک جنگی گردان عمار برای روبرو شدن با لشکر زرهی عراق چه بود و چگونه طراحی شد که منجر به این پیروزی بزرگ شد؟ چرا از جزییات این نبرد مهم و سرنوشت ساز جز تعدادی تانک که با آرپی جی منفجر می شوند چیز دیگری نمی بینیم؟ و چرا رزمنده ها بیش از اینکه قهرمان باشند و کنش های قهرمانانه داشته باشند، مظلوم و بی دفاع به تصویر کشیده شده اند و نهایت اعمال قهرمانانه شان سر و سامان دادن به غیر نظامیان و حرف زدن با بیسیم و منفجر کردن چند تانک دشمن است؟ تنگه ابوقریب فیلم خوب و قابل احترامی است. اما از این "چرا" و "اما" و "اگر"ها زیاد دارد. اما و اگرهایی که بدون آنها می توانست به یک شاهکار بی بدیل در سینمای دفاع مقدس تبدیل شود.   «تنگه ابوقریب» که این روزها شاهد اکرانش هستیم، نهمین ساخته بهرام توکلی است که سال گذشته در سی‌وششمین جشنواره فیلم فجر با استقبال کم‌نظیر مخاطبان روبرو شده و با دریافت شش سیمرغ بلورین- از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلم- یکی از آثار پر افتخار جشنواره سی و ششم بود.