خبرگزاری رضوی 24 خرداد 1397 ساعت 11:15 https://www.razavi.news/fa/interview/29713/عشق-دیگر-هیچ-باید-قدر-موسیقی-شرق-خراسان-دانست-صدر-نشاند -------------------------------------------------- در گفتگو با خواننده موسیقی مقامی مطرح شد؛ عنوان : عشق و دیگر هیچ!/ باید قدر موسیقی شرق خراسان را دانست و در صدر نشاند -------------------------------------------------- سرکوهی، دل‌بسته موسیقی مقامی است. باور دارد که پا نهادن در وادی موسیقی اصیل مقامی زحمت و رنج زیادی دارد و به آسانی مهیا نمی‌شود. چرا که علاوه بر داوری دل و جان مردم که با آن عجین است محک سال‌های سال تجربه در گذر زمان است که کار تو را می‌شنود و ارزش‌گذاری می‌کند. اما وقتی گام‌هایت را با عشق و پشتکار گذاشتی، شیرینی‌اش هم فراوان است. متن : فاطمه محمدپور/سرویس هنر،خبرگزاری رضوی از نسل خنیاگران ساده و بی‌ادعاست. همان‌ها که یک تکه چوب، معجزه روزگارشان بود و نوای سازشان، هم کوک خنده‌‌ و خوشی‌هایشان بود و هم رفیق ایام ناخوشی. آن‌‌ها که با نجوای سازشان، دل می‌بستند و عاشقی می‌کردند و در غم فراق و جدایی، سوگواری. همان‌ها که هم‌نشینی با ساز، تمام رویای جوانی‌شان بود. او یک خراسانی نجیب است؛ دستار سفید دور سرش، صدای دل‌انگیز و شوق سرشارش به نوای موسیقی مقامی، ارث آن خطه برای اوست. نامش سعید‌احمد سرکوهی است. زاده سرخس به سال ۱۳۴۹ فرزند خان محمد. با صدای گرم پدر «اگر چه بزرگان ما در یکی از روستاهای تربت‌جام زندگی می‌کردند، اما به سمت سرخس آمدند و در روستای "شوریجه علیا" در نزدیکی سرخس ساکن شدند. من هم در همین روستا به دنیا آمدم». به رسم آیین و حرمت، روایت ساده و روان‌‌اش را از کودکی و به یاد پدر بزرگوارش آغاز می‌کند: «در همان کودکی، گوشم به غزل‌خوانی پدرم باز شد. او مرد بی‌تکلف و مهربانی بود با صدایی گرم و گیرا. غزل‌خوان خوبی بود و شب‌ها در خانه، بساط غزل‌خوانی‌اش به راه بود. با نوا و سوزی که به خودش تعلق داشت، داستان فلک‌ناز و شیرین و فرهاد و عاشقانه‌های دیگر را برایمان می‌خواند. این شب‌نشینی‌ها و نواختن نی در منزل پدری‌ام هر شب ادامه داشت و لذت بخاری هیزمی، چای لب‌سوز و ناله نی، خواب را از چشم اهالی خانه گرفته بود». حضور در آن مجالس و عادت به شنیدن ساز و آواز اصیل خراسانی و ارجی که مهمانان برای هنر خان محمد می‌گذاشتند، پسر را علاقه‌مند کرد تا به سمت موسیقی خیز بردارد: «آن وقت‌ها، دوره‌‌گردهایی به روستایمان می‌آمدند و همراهشان نوار کاست‌هایی بود که به اهالی می‌فروختند. باور کنید همیشه منتظر آمدنشان بودم و وقتی خبر می‌رسید که آمدند با تمام علاقه و سرعت می‌رفتم و هر طور بود چند نوار می‌خریدم. گوشم به شنیدن موسیقی عادت کرده بود و با تمرین در خلوت‌ام، زمانی رسید که دیگر، توان چهاربیتی خواندن یا همان فریادخوانی را در خود می‌دیدم. بعد از آن، در عروسی‌‌ها، داماد را سوار اسب می‌کردند و به سمت حمام به راه می‌افتادند و من با آنکه تجربه خوانندگی نداشتم، جلوی اسب، همراه سرنا و دهل می‌خواندم». نوای ساز استاد دیگر وقت آن رسیده بود که از کاشانه فاصله بگیرد و برای فراگیری هنر موسیقی، سراغ استادانی که می‌شناخت برود. نوبت زحمت بود و او باید مهارت خواندن‌اش را بیشتر می‌کرد تا صدای خدادادی‌اش را پرورش‌ دهد: «سال ۶۲ در مدرسه شبانه‌روزی سرخس درس ‌می‌خواندم. یادم می‌آید یک بار مرا به مشهد آوردند و یک شعر در محضر مرحوم طبسی خواندم و از ایشان یک کتابچه هدیه گرفتم. همه این اتفاقات، شوق و علاقه‌ام را بیشتر می‌کرد. به سرخس که رفتم استاد چشک که نوازنده چیره‌دست دوتار بود را یافتم. ساعت‌‌ها کنارش نشستم و با جان و دل به صدای سازش گوش دادم. یکبار دیگر به‌ سمت تربت‌جام در حرکت بودم. از داخل اتوبوس یک نفر را دیدم که پیاده راه می‌رود. شناختمش. هراسان و ذوق‌زده، پیاده شدم، سمتش رفتم و سلام دادم. بله خودش بود. "استاد عسگریان" تا چند دقیقه گیج بودم و خیال می‌کردم اشتباه می‌کنم. اما نه، خودش بود. دستم را گرفت و به منزل‌اش رفتیم. استاد شروع کرد به نواختن دوتار و من هم دل به دریا زدم و شروع به خواندن کردم: "اگر هر چند محتاج و گدایم... ز کوی شُکر می‌آید صدایم". استاد، ساز زدن را متوقف کرد و پرسید: "پسر جان! این بیت را کجا شنیدی"؟ گفتم: "استاد! در یکی از نوار کاست‌هایی که دارم این شعر را می‌خوانند. چطور"؟ گفت: "یک هفته نیست که من در کاشمر دوتار زدم و استاد عبدالله امینی خواند، تو داری همان سبک و همان شعرها را می‌خوانی، من هنوز خودم کاست‌اش را در اختیار ندارم و تو داری"». مشتاقانه ادامه می‌دهد: «شنیدن نام عبدالله امینی بی‌تابم کرد. من عاشق صدای ایشان بودم. در روزهایی که تربت بودم به پایین جام، روستای خلیلی رفتم و استاد را پیدا کردم. شب در منزل‌اش ماندم و او پدرانه میزبانی‌ام کرد. در تربت‌جام در محضر اساتید زیادی از جمله استاد پورعطایی، استاد کریم کریمی، استاد دُرپور و بقیه بزرگان رفتم. اما سبک استاد امینی را انتخاب کردم». یک خاطره استاد سرکوهی، بعد از معاشرت با بزرگانی که روزی صدای ساز و آواز‌شان را فقط از کاست‌هایشان شنیده بود، خود را مسحور موسیقی مقامی دید: «زمانی به خودم آمدم و دیدم غرق در این وادی‌ام. بگذارید یک خاطره بگویم که شیفتگی جوانی‌ام را نشان دهد. در مشهد سرباز بودم. فصل بهار بود و من دیارمان به مرخصی رفته بودم. موقع برگشت برادرم گفت چرخ شیر- که در فصل بهار شیر گوسفندها را داخلش می‌ریختند تا چربی و دوغ را از هم جدا کند- نیاز به سرویس دارد. از من خواست آن را با خودم ببرم مشهد تا سرویس‌اش کنند. آمدم نزدیک پنج‌راه پایین خیابان. آن اطراف، نوارفروشی زیاد بود و از هر دری صدایی می‌آمد. صدای نوار را شنیدم. از تاکسی پیاده شدم و کرایه را دادم. رفتم جلوی مغازه. همین‌طور ایستادم تا نوار خواندنش تمام شد. بعد نوار را خریدم. یک ساعت طول کشید و من چنان محو شده بودم که متوجه گذر زمان نبودم. به خودم که آمدم دیدم چرخ شیر را از جلوی پایم در تاکسی برنداشتم». ورود به سازمان صدا و سیما برای هر هنرمند، روز‌های سخت فراوان است. روزهایی که عاشق آواز، حتی توانایی خرید یک ساز ارزان قیمت را هم ندارد. اما روز‌های خوشی هم کم نیست. مثلا آشنایی با رفقا و بزرگانی که نقطه عطف زندگی هر هنرمندی‌ است: «آشنایی من با غفور محمدزاده عزیز، اتفاق مبارکی بود او کارشناس موسیقی مقامی و یکی از نوازندگان خوب تربت‌جام بود. ایشان کمک کرد تا من درزمینه گروه‌خوانی فعالیت کنم و در سال ۸۴ و ۸۵ در جشنواره شهرستان سرخس به مقام اول و دوم برسم. بعد از‌ آن با یاری‌اش، بنده به واحد موسیقی صدا و سیمای خراسان رضوی معرفی شدم. آن‌زمان، سید حمیدرضا حسینی رییس واحد موسیقی بود. یک روز به من گفت، می‌خواهند کاری برای انتخابات بسازند و از من خواست برای آن اثر بخوانم. برای اولین بار داخل استودیو رفتم، ساز‌ها بسته شده بود و من باید به مدت ۴ دقیقه روی این کار می‌خواندم. ایشان من را کنار کشید و گفت: "این کار مثل بازی ایران و استرالیاست. شما هم خداداد عزیزی هستی. اگر گل را زدی که هیچ. وگرنه خواننده‌های زبده تربت‌جام هستند که به راحتی از پس این کار برمی‌آیند". بعد از۳ روز با کمک ایشان خواندم و این اولین کار من بود که در شورای موسیقی تهران هم تایید شد. بعد از آن، دیگر کارمان رو ریل افتاد و ضبط کارها به‌صورت جدی شروع شد. قطعاتی مثل حنابندان، الله بده تو باران، تحسین بزرگان و دوست‌داران موسیقی مقامی را به‌دنبال داشت و به خوبی شنیده و از شبکه‌های مختلف پخش شد». گروه ساریکا خواننده نغمه الله بده تو باران، بعد از سال‌ها تلاش و پشتکار برای احیای موسیقی دل‌انگیز سرخس، حالا یک گروه موسیقی تشکیل داده و هنرمندانی نظیر خودش را در کنار هم جمع کرده است: «چند سالی می‌شد که از موسیقی سرخس خبری نبود. حالا علت‌اش یا کم کاری هنرمندان بود یا کم لطفی و نگاه کمرنگ مسئولین. البته بزرگانی به صورت انگشت‌شمار، فعالیت می‌کردند. افرادی مثل جمشید جوانشیر و امرالله شلی‌بر در دوتارنوازی و برادران تبرک تاج، در دهل و سرنا. اما موسیقی سرخس زنده نبود. ولی به لطف خدا و تشکیل گروه موسیقی‌ام "ساریکا" که برگرفته از نام قدیم سرخس است، دوباره موسیقی مقامی سرخس پویا شد. در این گروه، هنرمندانی مثل استاد محسن عسگریان، گل احمد رستمی و... و جوانانی نظیر جمشید سرکوهی و ابوالفضل عسگریان و دیگر دوستان در کنار هم جمع‌اند و روزها و ساعت‌ها به تمرین مشغول‌اند. بیش از ۴۰ اجرای زنده در شبکه‌های سراسری، برج میلاد تهران، برج آزادی و جزیره کیش، شرکت در جشنواره‌های مختلف و ۸ تولید موسیقیایی تصویب شده در شورای موسیقی تهران در کارنامه گروه ساریکا ثبت است. احترام به بزرگان موسیقی سرکوهی، دل‌بسته موسیقی مقامی است. باور دارد که پا نهادن در وادی موسیقی اصیل مقامی زحمت و رنج زیادی دارد و به آسانی مهیا نمی‌شود. چرا که علاوه بر داوری دل و جان مردم که با آن عجین است محک سال‌های سال تجربه در گذر زمان است که کار تو را می‌شنود و ارزش‌گذاری می‌کند. اما وقتی گام‌هایت را با عشق و پشتکار گذاشتی، شیرینی‌اش هم فراوان است: «موسیقی مقامی، پایان ندارد. شمایی که دل در گروی موسیقی دارید، خاطرتان جمع باشد که اساتید موسیقی هیچ‌‌چیز را دریغ نمی‌کنند. بیایید و بخواهید و خودتان را باور کنید. مثل خود من که هر ماه شاید ۱۰ شب به تربت‌جام می‌رفتم و تجربه کسب می‌کردم. این موسیقی، انقدر پاک و با اصالت است که از وجود انسان جدا نمی‌شود. فقط باید ببینی که طالبش هستی». با صدایی که نشان از غم فراق و اندوه نبود بزرگان دارد ادامه می‌دهد: «بعد از کوچ نسل قدیم اساتیدی مثل پورعطایی، عسگریان، دُرپور و دیگر بزرگان، فریادخوان‌های قدیمی انگشت‌شماری‌ مانده‌اند که باقی‌مانده وزنه موسیقی شرق خراسان هستند و باید قدرشان را دانست و در صدر نشاند. اهمیت و احترام به بزرگان و نوابغ موسیقی، کمک به فعالیت موثر، برگزاری جشنواره‌های معتبر و دید فراخ مسئولان، باعث دلگرمی هنرمندان می‌شود وگرنه این موسیقی حاصلی ندارد جز عشق و دیگر هیچ.» میراث پدر استاد سرکوهی، کلام‌اش را با نام پدرش آغاز کرد و با یاد پدر در پایان حرف‌هایش نشان داد اصالت و نجابت در او و بزرگان موسیقی خراسانی صرفا معطوف به هنرشان نیست: «خدا را شاکرم که غزل‌خوانی پدرم باعث شد تا قدم در این مسیر بگذارم و موسیقی پاکی را ادامه دهم. اطمینان دارم دعای او بدرقه راهمان است و شاهد موفقیت‌های ماست. به جز من، برادران و نوه‌ها هم می‌خوانند و می‌نوازند و به قولی، این هنر در خانواده ما ارثی است، البته ارث، هیچ وقت کامل به آدم نمی‌رسد و برای باقی‌اش باید جنگید و زحمت کشید. مطمئن باشید در خانواده‌های هنری، این موسیقی در ناخودآگاه افراد ریشه دوانده و ادامه دارد و سینه به سینه می‌گردد و تمام شدنی نیست».