۰
تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۱۴
در گفت و گوی رضوی با کشاورز حاشیه کویر خراسان مطرح شد:

نذر کردم این بار هم پیاده به پابوسی امام رضا(ع) بیایم


صدیقه رضوانی نیا-پیرمرد چهره ای آفتاب سوخته داشت  65 ساله بود و چین و چروک صورتش مرا همان اول یاد کشاورزانی انداخت که در روستاها و در سرما و گرما در مزارع زحمت می کشند.
گرم و صمیمی بود و خیلی زود پذیرفت که با من حرف بزند.صداقت عجیبی در کلامش وجود داشت و اخلاص و سادگی روستایی اش بیشتر از هر چیزی مرا جذب می کرد و این رها بودن و خوی روستایی به وجدم می آورد.
«محمد میری» با حس پدرانه ای حرف می زد و علاقه اش به حضرت رضا(ع) را می شد در تک تک واژه هایش لمس کرد.او از روستای «تندوک» از توابع شهرستان کویری سبزوار به مشهد آمده بود.
کشاورز بود و علاوه بر کاشت جو و گندم،درخت بادام داشت.
وقتی از او پرسیدم چندمین سفر شما به مشهد است گفت: «تا به حال زیاد به پابوسی آقا آمده ام اما سه سال است که پیاده در ایام دهه آخر صفر به مشهد مشرف می شوم».
آقای میری همراه 250 نفر از اهالی روستا و با پای پیاده راهی مشهد شده بود و از این که در غروب یکی از روزهای به نسبت سرد پاییزی مشهد به چند متری بارگاه رضوی رسیده بسیار خوشحال بود؛ می گفت:« ما سه روز در راه بودیم و با وجود سن به نسبت بالای من، حتی یکبار هم پا در رکاب ماشین نگذاشتم چون نذر کرده بودم پیاده خدمت حضرت رضا(ع) برسم».
از کشاورز کویر نشین خراسان پرسیدم وقتی بعد سه روز پیاده روی در این غروب پاییزی مشهد، خدمت حضرت برسی به او چه خواهی گفت؟ با همان برق چشم هایش و کلام و احساسی که ناب و خالص بود و برایم بسیار رشک برانگیز؛ پاسخ داد: «می گویم السلام علیک یا غریب الغربا.حاجت روایی تو/رئوفی ،مهربانی تو....حاجت همه ما را بده.همه ما به امیدی آمده ایم ناامیدمان نکن...».
بعد با همان ته لهجه روستایی اش چاووشی رضوی برایم خواند.از او عکسی به یادگار برای گفتگویم گرفتم، از پیرمرد روستایی خداحافظی کردم در حالی که ملتمسانه از او خواستم با زبان و احساس خودش از قول من به امام مهربانی ها سلام کند...
 
https://www.razavi.news/vdccosq1.2bqe08laa2.html
razavi.news/vdccosq1.2bqe08laa2.html
کد مطلب ۳۶۱۴۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما