۰
تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۱۴
در هفتاد و هفتمین نشست شاعرانه ادبی-آیینی «ارادت» عنوان شد؛

نقد مسائل اجتماعی، رسالت شعر طنز است

نقد مسائل اجتماعی، رسالت شعر طنز است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رضوی، هفتاد و هفتمین نشست انجمن ادبی- آیینی «ارادت» شب گذشته در سالن جلسات بنیاد بین‌المللی امام رضا علیه السلام برگزار شد. این محفل شعرخوانی، متشکل از شاعران برجستۀ  آیینی مشهد است که هر هفته به قرائت اشعار خویش در زمینه‌های مختلف مذهبی و آیینی می‌پردازند.
این نشست با حضور مهدی آخرتی منتقد ادبی و  جمع دیگری از شاعران آیینی همچون معصومه سادات اسدیان، مسعود یوسف پور، عالیه رجبی و... برگزار شد، چراغ اول جلسه با خوانش شعری توسط یکی از اعضا روشن شد و سپس طبق روال هر جلسه نیمی از وقت این نشست به شعر خوانی و نقد اشعار توسط متخصصان این حوزه اختصاص یافت.
مهدی آخرتی نکاتی را در خصوص فکاهی، طنز و هجو مطرح کرد و گفت: امروزه انتقاداتی بر شعر طنز وارد است به گونه ای که فکاهی ها و به نوعی مسخره کردن جای طنز را گرفته اند البته این مورد نه تنها در شعر بلکه در سینما، تلوزیون و تئاتر هم به چشم می خورد.
وی افزود: فکاهی و لودگی ذهن را نسبت به بدی های جامعه عایق می کند و مردم را شاید در ظاهر بخنداند اما مسائل منفی و مهم جامعه را در نظرشان کم اهمیت جلوه می دهد و توجیه می شود که بزرگترین ضربه به فرهنگ کشور است.
این منتقد مشهدی با اشاره به اینکه شعر همیشه باید جایگاه فاخر خود را حفظ کند، اظهارکرد: شعر به سمت فکاهی پیش می رود به بیان دیگر ابتدای راه ابتذال را پیش گرفته است.
وی ادامه داد: در برخی از جلسات شعر طنز، اشعاری که خوانده می شود طنز نیست بلکه بیشتر شبیه فکاهی است چراکه طنز معنای خاص خودش را دارد یعنی نیشخندی که به گریه می انجامد، به عنوان مثال در اشعار طنزی که رتبه اول را به خود اختصاص می دهند خنده معنا ندارد و بیشتر مخاطب را به گریه وادار می کند همان طور که در اشعار بزرگان ما طنز کاملا جدی است.
این استاد ادبیات بیان کرد: در ادبیات طنز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته می‌شود که اشتباهات یا جنبه‌های نامطلوب رفتار بشری،معضل اجتماعی، فسادهای اجتماعی و سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به شیوه‌ای خنده دار به چالش می‌کشد.

مهدی اخرتی با بیان اینکه  طنز در شعر معاصر به شکل اصلی خود نزدیک تر و فلسفی تر است، گفت: یکی از رسالت های شعر طنز بیان معضلات و مشکلات جامعه در قالب طنز است. طوری که بتواند به طور خوشایند آن رابه مسؤلین و مراجع زیربط گوش برساند.
وی تصریح کرد: امروزه شعارزدگی در طنز دیده می شود در صورتی که شعر روحیه مخالف با شعار دارد  و نمی پذیرد که همه نکات به شکل سطحی مطرح شود و طنز هم باید از شعریت کلام تبعیت کند.

شعری از عالیه رجبی میخوانیم:
چرخش مار دور جمجمه ام
سوزش زهر دار عقربه ها
خواب را از نگاه من دزدید
سارق کهنه کار تجربه ها

ترسهایم مدام میگردند
حول یک محور سیاه وسفید
شده ام بچه ای که زیر پتو
رفته ازترس رعد و برق شدید

مثل سرباز برجکی متروک
که نگهبان خط مرز شده
چشمهایم نشسته در وحشت
دستهایم دچار لرز شده

دل که فرمانده نیست سربازست
راحت ازاسم جنگ میترسد
یک پرنده عقاب هم باشد
ازصدای تفنگ میترسد

زیر آوار خاطرات ،شبی
برسرم خورد آجری سنگین
من در آیینه تکه تکه شدم
زیر مشت تلنگری سنگین

باش پاسوز خاطرات شوی
تابفهمی فراغ یعنی چه
میروم تا به تو بفهمانم
معنی نقره داغ یعنی چه

#دلواره
#عالیه_رجبی

شعری از مسعود یوسف پور: 

در آن شهری که بانوی بهشتی چون تو هم باشد
سزاوارست نام هر خیابانش "ارم" باشد

رسیدی تا نشان ما دهی آن قبر پنهان را
بنا این است در قم، فاطمه صاحب حرم باشد

تبسم میکند ناخواسته...در قلب زائرها
مگر صحن تو اصلا میگذارد درد و غم باشد؟

ندیدم هیچ شب در حوض، کامل انعکاسش را
همان بهتر قد مهتاب هم پیش تو خم باشد

حریم آسمانی تو پروین دارد و خوب است
اگر نام یکی از باب ها باب القلم باشد

کرامت میکنی تا گاه از نزدیک و گاه از دور
تنور شعرمان گرم است ای خورشیدِ بیت النور

به دریا میزند اینجا دل، آهوی بیابان هم
به پابوسی میاید از مسیر دور، باران هم
زیارت میکنندت عاشقان در باد و بوران هم
ز تو رو برنمیگرداند این زلف پریشان هم
هدایت شد به راه راست در شهرت خیابان هم
قمت را مطلع خورشید میداند خراسان هم
به شوقت غرق "بهجت" شد دلِ تنگِ "گذرخان" هم
کنار این حرم مست است "قبرستان شیخان" هم
صفائی چون "صفائیه" ندارد باغ رضوان هم
دل "آذر" به تو گرم است در فصل زمستان هم
رسیدی با چنان حجبی که تا پایان دوران هم
نبیند گرد محمل را نگاهِ "چارمردان" هم

نشسته عطر جنت در حریمت روی هر دامان
شمیمت پرکشیده تا خودِ "بلوار پردیسان"

قمت مانند مشهد شوکتی دارد که حیرانم
برایت در زیارت "آمدم ای شاه..." میخوانم

چنان خوبی که یادم میرود پیش تو مشکل را
تویی آنکه امین الله دستت میدهد دل را

سلام ای گرد و خاک صحن هایت سرمه افلاک
سلام ای آستان قدسیِ تو مدفنِ لولاک

چه القابی: کریمه، مرضیه، معصومه، مقدامه
گرفته زائرت از آتش دوزخ امان نامه

#مسعود_یوسف_پور
https://www.razavi.news/vdcba8ba.rhbfgpiuur.html
razavi.news/vdcba8ba.rhbfgpiuur.html
کد مطلب ۴۳۱۰۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما