۰
تاریخ انتشار
شنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۰۹
گزارش چهارمین نشست سینما و نقاشی، سینما هویزه مشهد

"بر دروازه ابدیت"

"بر دروازه ابدیت"
تکتم حسین پور/سرویس هنر خبرگزاری رضوی
در ۱۶ سالگی خانواده اش را ترک کرد. پدرش کشیش بود و او نیز به مذهب پروتستان علاقه زیادی داشت. به مدرسه الهیات رفت و مدتی بعد به عنوان کشیش به منطقه ای در بلژیک فرستاده شد تا کارگران معدن ذغال سنگ را موعظه کند. اگرچه لمس رنج و فقر کارگران بیش از تحمل او بود، طوری که معدن را رها کرد و حتی مدتی از دین و مذهب روگردان شد، اما مدت کوتاه کارش در معدن تجربه پرباری برای او به همراه داشت و طراحی هایی که در این دوره از زندگی اش از مردم ناحیه و کارگران معدن انجام داد، مقدمه ای بر فعالیت جدی هنری اش شد.
پس از رها کردن معدن برای تحصیل آناتومی و پرسپکتیو به بروکسل رفت و بالاخره اولین نقاشی حرفه ای اش را در سال ۱۸۸۵در بروکسل کشید. تابلوی معروف سیب زمینی خورها که خانواده ای معدنچی را سر میز غذا نشان می دهد و فضای تیره و تار و غم انگیزش بیش از هر چیز فقر و فلاکت حاکم بر طبقه کارگر را به تصویر می کشد.
صحبت از ونسان ونگوگ است. نقاش سرشناس هلندی که بخش عمده ای از شهرتش نزد عامه مردم به واسطه داستان عجیب بریدن گوشش است. محققان هنری، روانشناسان و دانشمندان عصب شناس سالهاست به تحقیق بر روی آثار هنری و مشکلات روحی و روانی این هنرمند بزرگ پرداخته اند و سینماگران نیز با الهام از زندگی پر فراز و نشیب و دراماتیکش، آثار سینمایی مختلفی خلق نموده اند که تازه ترین آنها "بر دروازه ابدیت" ساخته "جولین اشنابل" است که در نشستی با عنوان سینما و نقاشی در سینما هویزه مشهد مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این نشست که با حضور مهدی رضایی منتقد سینما و غزل کیانی نژاد، کارشناس ارشد تصویر سازی برگزار شد ابتدا رضایی در مقدمه ای کوتاه به ذکر خلاصه ای از آثار سینمایی که با موضوع زندگی ونسان ونگوگ ساخته شده اند پرداخت.
 
« "شور زندگی" فیلمی است که در سال ۱۹۵۶ توسط وینسنت مینه لی و بر اساس رمانی از اروینگ استون و با بازی کرک داگلاس در نقش ونگوگ ساخته شده که مقطعی از زندگی ونگوگ را به تصویر می کشد که هلند را ترک کرده و برای موعظه به معدن ذغال سنگی در بلژیک رفته بود.
 "وینسنت دوست داشتنی" ساخته "دروتا کوبیلا" و "هیو ویچمن" انیمیشنی است که به زندگی و مرگ ونگوگ می پردازد و "وینسنت و تئو" از رابرت التمن که در ۱۹۹۰ ساخته شد و به رابطه خاص ونگوگ و برادرش تئو می پردازد
از این میان "بر دروازه ابدیت" بهترین و کامل ترین اثری است که به زندگی ونگوگ فقیر در دهه ۱۸۸۰ میلادی در پاریس می‌پردازد؛ جایی که آثار هنری او نادیده گرفته می‌شد و مورد
تمسخر قرار می‌گرفت.» 
" بر دروازه ابدیت" دورانی را به تصویر کشیده که ونگوگ در اوج بیماری های روحی و روانی است و بخش عمده ای از فیلم به حضور او در دهکده آرن و آسایشگاه روانی اختصاص دارد و با مرگ او نیز به پایان می رسد. اما در فیلم بر خلاف آنچه مورخان معتقدند، ونگوگ خودکشی نکرده و صحنه مرگ او بر اساس فرضیه ای بازسازی شده که در سالهای اخیر پس از تحقیقات بیشتر بر روی نحوه مرگ ونگوگ مطرح شده و طبق آن دو پسر نوجوان که در حالت عادی نبوده اند با شلیک گلوله او را به قتل رسانده اند.
رضایی منتقد سینما ضمن اشاره به این نکته که کارگردان و تصویربردار فیلم هر دو نقاش هستند، نگاه خاص و حرفه ای آنها را در موفقیت فیلم تاثیرگذار دانست.
: « تمرکز فیلم نه بر روی زندگی ونگوگ بلکه بر روی نگاه خاص و زیباشناسانه اوست که چگونه محیط پیرامونش را متصور میشده و دست به خلق آثار این چنین شگفت‌انگیزی میزد»
فیلمساز بر دروازه ابدیت با انتخاب لوکیشنهای درست و چشم اندازهای طبیعی زاویه نگاه خود را با زاویه دید نقاش تنظیم کرده، طوری که گویی تماشاگر در جایگاه ونگوگ نشسته قلم مو را بدست گرفته و می خواهد از منظره روبرویش نقاشی کند.
کیانی نژاد در ادامه صحبتهای رضایی پس از مروری کوتاه بر زندگینامه ونگوگ، به تحلیلی هنری،روانشناسانه از زندگی این هنرمند پرداخته و با طرح یک سوال بحث تخصصی اش را ادامه داد. ونگوگ نابغه بود یا دیوانه؟
« طبیعت ونگوگ آزاد و رها بود و حس و شهود درونی اش را با تمام وجود بر بوم نقاشی اش وارد می کرد. تابلوهای او مملو از رنگ و اغلب آنها نقاشی طبیعت هستند. او در سال ۱۸۸۸ پاریس را که خیابانهای شلوغ و فضای گرفته اش با ذائقه اش هماهنگ نبود، ترک کرد و به روستای آرن در جنوب فرانسه رفت و بهترین سالهای زندگی هنری اش را در آنجا گذراند. در آرن او ساعتهای طولانی به طبیعت می رفت و هر حسی که می گرفت در نقاشیهایش پیاده می کرد.. در بهار گلها و شکوفه ها را سفید و صورتی و در تابستان گلهای افتابگردان را با رنگهای گرم و اغلب زرد و نارنجی به تصویر می کشید. در ۱۸۸۹ در پی تشدید بحرانهای روحی و حمله عصبی گوشش را برید و داوطلبانه خودش را به بیمارستان روانی معرفی کرد که یکی از دوره های موفق هنری اوست. در همین زمان بود که موفق شد در بروکسل نمایشگاهی از آثارش برگزار کند و یکی از تابلوهایش به قیمت ۴۰۰ فرانک خریداری شد که در زمان خودش هم قیمت اندکی بود. نقاشی "خوشه چینها" تنها اثری است که او در طول زندگی هنری اش موفق به فروش آن شده.
ونگوگ پس از مرخص شدن از بیمارستان روانی مدتی با پزشک
معالجش زندگی می کرد و با او صمیمیت زیادی داشت و حتی او را یکی از اعضای خانواده اش می دانست و پرتره های زیادی هم از او کشیده که معروفترین آنها تابلوی دکتر گاشر است. بالاخره این نقاش هلندی در ۲۷ جولای ۱۸۹۰ بنا به گفته ای خودکشی کرد و بنا به روایتهای تازه تر به قتل رسید و جسدش را با گلهای زرد افتابگردان که رنگ مورد علاقه اش بود به خاک سپردند. »


کیانی در ادامه صحبتهایش با اشاره به اینکه ونگوگ اسطوره و کهن الگوی هنرمندان شناخته نشده و کشف نشده در زمان حیات است، بر دروازه ابدیت را ونگوگی ترین فیلمی که تا امروز درباره زندگی این هنرمند ساخته شده برشمرد و گفت:
« نام فیلم برگرفته از یکی از نقاشیهای ونگوگ است که پیرمردی روی صندلی نشسته و سرش را میان دستهایش گرفته. برای شناختن آثار ونگوگ باید او را بشناسیم و درک کنیم. فیلمساز استادانه لحظه های سخت و زیبای زندگی ونگوگ و اشکها و رنجهای او را در دامن طبیعت به تصویر کشیده است. چه صدایی زیباتر از کشیده شدن قلم موی یک نقاش روی بوم همراه با صدای وزش باد و آواز پرندگان؟ مجموعه همه اینها شاهکاری است در خور شان ونگوگ، هنرمندی که در زمان حیاتش قدر شناخته نشد.»
رضایی منتقد سینما در ادامه صحبتهای کیانی با اشاره به نوع خاص تصویربرداری و استفاده درست و به جا از رنگ در تصاویر گفت:« رنگهای غالب در این فیلم زرد و نارنجی است. رنگهایی که بیشترین نمود را در نقاشیهای ونگوگ دارند و در صحنه های مختلف این فیلم نیز به بهانه های مختلف تکرار شده اند. فیلمساز با استفاده از این رنگها جهان فیلم را به شکل جهانی ونگوگی ترسیم کرده. در واقع ما نیز همان رنگهایی را می بینیم که ونگوگ می دیده.»
کیانی با اشاره به این نکته که دانشمندان دنیا تحقیقات زیادی برای پیدا کردن علت استفاده ونگوگ از رنگ زرد انجام داده اند، به سیر مطالعاتی روانشناسها روی تابلوهای او پرداخت:
« ونگوگ هنرمند بسیار خلاقی بود که در خلاقیت خودش غرق شد و مرزهای سلامت عقل و روان را شکست. فرد خلاق دارای خصوصیاتی است که او را منحصر به فرد می کند و دیگران از درک آن خصوصیات عاجزند. او اگر هنرمند باشد به عنوان یک مکانیزم دفاعی در لحظات بحرانی زندگی اش دست به خلق اثر هنری می زند و اگر چاشنی این خصوصیات بیشتر از ظرفیت فرد باشد هنرمند را می بلعد و رفتارهای نامتعارف نشان می دهد که در مورد ونگوگ این رفتارهای نامتعارف شامل طیف گسترده ای بوده از مصرف بیش از حد الکل و آسیب زدن به خود که اوج این رفتار در داستان عجیب بریدن گوشش تجلی یافته تا خوردن رنگهای نقاشی که موجب مسمومیتش با سرب شده
بود و اختلالات روانی دیگری همچون اسکیزوفرنی، اختلال شخصیت مرزی، افسردگی دوقطبی و توهمات شنیداری و دیداری، وابستگی بیش از حد و ترس از رها شدگی( که در فیلم آن را در رابطه اش با برادرش تئو و دوستش پل گوگن به تصویر کشیده است.) با این وجود او صاحب نبوغ خاصی بود و یکی از جریان سازترین هنرمندان قرن نوزدهم میلادی است که تاثیر زیادی بر نقاشان نسلهای پس از خود گذاشته و بررسی ها روی آثار او همچنان هنرمندان را به نکات تازه ای رهنمون می شود.  یکی دیگر از مشکلات روحی ونگوگ عدم ثبات هویت اوست که کیانی حجم زیاد خود نگاره های این هنرمند را به دلیل همین اختلال می داند


« ونگوگ یکی از هنرمندانی ست که بیشترین تابلو را از چهره خودش دارد. در طول زندگی اش ۴۳ پرتره از خودش کشیده. طبق نقل قول فروید که می گوید هر چه هنرمند خلق می کند ریشه در بحرانهای کودکی و عقده ها و سرکوبهای این دوران دارد، ونگوگ نیز از آنجا که خودش را فرزند بدلی می دانست و جایگاهی میان خانواده و محیطهای هنری و اجتماعش نداشت، این پرتره ها را می توان هویت گم شده او دانست.»
در ادامه نشست کیانی به بررسی و تحلیل تعدادی از معروف ترین تابلوهای ونگوگ پرداخت
:« یکی از اثار معروف و بحث برانگیز ونگوگ، نقاشی پوتینهای اوست که بسیاری از هنرمندان و فلاسفه در مورد آن اظهار نظرهای مختلفی داشته اند. هایدگر فیلسوف آلمانی با دیدن این پوتینها مقاله سرمنشا آثار هنری را نوشت و ژاک دریدا پوتینهای ونگوگ را یک تابلوی نقاشی معمولی نمی داند و به عقیده او این پوتینها کفشهای فرسوده ای است از هزاران راه نرفته. در این تابلو با جهان معنا باخته ای روبرو هستیم و ونگوگ رنج و ذلت و خستگی طبقه کارگر را به تصویر کشیده و به همین خاطر این نقاشی یکی از معروف ترین آثار هنری قرن نوزدهم است و چه انتخاب خوبی برای این فیلم.
"اتاق خواب زرد" نام تابلوی دیگری از ونگوگ است. در فیلم هم اتاق خواب او با دیوارهای زرد به تصویر کشیده شده در حالی که اتاق اصلی به رنگ دیگری بوده و تحقیقات جدید حاکی از این است که در زمان خلق این تابلو ونگوگ بیماری سرع داشت و یکی از عوارض مصرف داروهایش  زرد بینی بوده و در فیلم نیز برای تصویربرداری تصاویر انتهایی از فیلتر زرد استفاده شده.
مجموعه تابلوهای "ریشه های درخت" که ونگوگ در ماههای آخر زندگی اش آنها را خلق کرد، تابلوهایی انتزاعی هستند از مجموعه خطوطی در هم گره خورده که هیچ نقطه کانونی ندارد و نوید ظهور هنر مدرن در سالهای بعد را می دهد. ریشه های درخت بیش از هر چیز تداعی کننده تقلایی برای زندگی هستند. ونگوگ
در نامه هایش نیز اشاره کرده که زندگی من از ریشه مورد حمله قرار گرفته و در ماههایی که شدیدترین حملات روحی را تجربه کرده این تابلو را نقاشی کرده.
اثر معروف" تراس در شب" دیگر تابلوی ونگوگ است که کافه ای کنار خیابان را در شب به تصویر کشیده و طبق بررسی های انجام شده این اثر اشاره ای به شام آخر داوینچی دارد. از آنجا که ونگوگ تضادهای روحی زیادی داشته، کنتراست زیادی نیز در برخی آثارش از جمله این تابلو و نقاشی معروف "شب پر ستاره" به چشم می خورد که بی شک شاهکار او و سرآغاز هنر مدرن اروپاست.. تضاد میان آسمان روشن و رویایی در بالا و شهری خاموش و خفته در پایین نقاشی و تضاد خطوط افقی خانه های شهر با خطوط مواج آسمانی که شبیه به قصه های پریان است و ماه و یازده ستاره نورانی که اشاره ای است به ارجاعات مذهبی و داستان حضرت یوسف و حواریون و بالاخره درخت سرو گوشه تصویر که زمین را به آسمان ملکوتی وصل کرده. شاید نقاش با این تابلو می خواسته بگوید حالش خوب شده و به آن بهشتی که همیشآن بهشتی که همیشه در انتظارش بوده رسیده است و بالاخره "مزرعه گندم" که آخرین نقاشی ونگوگ است. تابلویی که در آن هیجان رنگها بیشتر است و کنتراستهای معنایی و فرمی باز هم زیاد است. ونگوگ در این نقاشی برای اولین بار پرسپکتیوی که در همه کارهایش وجود داشت کنار گذاشته و ژرفا زدایی می کند. در این تابلو کانون مرکزی وجود ندارد و نبودن تک مرکز به معنای بودن بی نهایت مرکز است به تعداد همه آدمها... چیزی که پایه گذار فکری هنر مدرن شد و بعدها در کوبیسم خودش را نشان داد.»
کیانی در پایان این نشست، سخنانش را اینگونه جمع بندی کرد
:« روزی که ونگوگ را دفن کردند ۳۷ سال داشت و جهان را با ۲۱۰۰ نقاشی ترک کرد. در حالی که هیچ گالری داری در طول حیاتش از او حمایت نکرد. امروز دیگر اهمیت ندارد که ونگوگ چه بیماریهای روحی و روانی داشت... چرا گوشش را برید، خودکشی کرد یا کشته شد و... مهم این است که ۱۲۸ سال بعد از مرگش ما ونگوگ را به عنوان یک هنرمند معمولی نمی شناسیم و او را به عنوان یک اسطوره و کهن الگوی هنرمندانی می شناسیم که در زمان حیات شناخته نشدند...او تسلای خاطری است برای همه هنرمندانی که اثار هنری شان در زمان حیات قدر شناخته نمی شود... شاید دیدن این فیلمها و زندگی این هنرمندان تلنگری باشد برای ما انسانها که هنرمندان را در زمان حیاتشان بشناسیم و قدر بدانیم. اینکه سالها پس از مرگ یک هنرمند چندین فیلم و داستان از زندگی اش بسازیم و داستان سرایی کنیم و تابلوهایش میلیونها دلار خرید و فروش شود نوشداروی بعد از مرگ سهراب است.
https://www.razavi.news/vdcgqt9t.ak9qu4prra.html
razavi.news/vdcgqt9t.ak9qu4prra.html
کد مطلب ۴۱۴۷۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما