سینمای حقیقت و گزارش نقد فیلم مستند «اکسدوس»
مهاجرت، نمایش واقعیت
ورود مهاجران افغانی به محوطه، سالنی بزرگ با صف های طولانی، ازدحام جمعیت در کنار اتوبوس ها، پرسنلی شاکی از عدم وجود امکانات و نیروی انسانی، پنجره ای که ده ها نفر مقابل آن می آیند و می روند تا اجازه خروج نصیب شان شود و سوالات تکراری مأمور مربوطه، در ظاهر تمام آن چیزی است که در مستند بهمن کیارستمی دیده می شود. اما آیا پشت این ساده ترین تصویرها، معنایی نهفته است؟ قبل از دیدن فیلم اگر یک جستجوی گوگلی هم از خروج افغان ها انجام شود، تنها دلیل آن بالارفتن نرخ دلار دیده می شود که مستند، همین موضوع را بهانه قرار داده است. انتظار مخاطب این است که همین بهانه دنبال شود تا به نتیجه ای قابل قبول برسد اما فیلم نه تنها سر از جای دیگری در نمی آورد، بلکه در همان محیط و فضا، دوربین بسته می شود. حضور علی جعفری، جمشید مجددی و مسعود زارعیان در نشست نقد فیلم، تحلیلی گذرا بر آنچه حاضرین شاهد آن بودند دارد.
سینما حقیقت
«آیا سینما می تواند به حقیقت نزدیک شود؟ آیا حقیقت در سینما دست یافتنی است؟ چه در فیلم مستند، چه در فیلم داستانی و یا فیلم بلند، جایگاه حقیقت کجاست؟» اولین سوالاتی که توسط علی جعفری برای آغاز جلسه مطرح شد را مجددی اینگونه پاسخ داد:«سینما شاید فقط به بخشی از حقیقت دست پیدا کند. به عنوان نمونه این فیلم به مهاجرت پرداخته است، اما تمام مهاجرت چیزی نیست که ما در این فیلم می بینیم. هر جا که مرزها کشیده شده و ملیت ها تفکیک شده، وطن و مهاجر شکل می گیرد.» نظر مسعود زارعیان هم این است که:«نام جشنواره با مماشات و اغماض از ترجمه سینما وریته و سینما چشم، گرفته شده است. یعنی حقیقت به معنای حقیقت عینی نیست چرا که حقیقت یک مقوله نسبی است و به جهان بینی انسان مربوط می شود. شاید حقیقتی که من تعبیر می کنم با حقیقتی که فیلم ساز آلمانی درک کرده است دو شکل متفاوت باشد و حقیقت او از نگاه من حقیقت نباشد و بر عکس. اما واقعیت را می توان بحث کرد، یعنی ما سعی می کنیم به واقعیت برسیم یا حتی نزدیک شویم اما نمی توانیم تمام آن را به تصویر بکشیم.» زارعیان معتقد است:«سینما به عنوان یک ابزار برای گفتگوی بشر و به عنوان یک سینما و مدیوم، یک حقیقت است، ولی اگر بخواهیم بگوییم که حقیقت آن چیزی است که در سینمای مستند کشف می شود و به دست می آید اینگونه نیست. حقیقت یک امر نسبی است. اگر من سعی کنم و ادعا کنم درمستند، حقیقت همین است که در ذهن من است، تلاشی گزاف خواهد بود.»
دیدگاه اول
پس از مقدمه کوتاه دو فیلمساز بر جایگاه حقیقت در سینما، هر یک دیدگاه خود را نسبت به مستند اکسدوس
دیدگاه دوم
آنچه نقطه مقابل دیدگاه مجددی قرار داشت، برداشت های مسعود زارعیان بود. او ابتدا تأسفی برای سینما حقیقت را عنوان نمود که:«هر سال انواع فیلم ها به سینما حقیقت راه پیدا می کنند. اما باید فیلمی در سینما حقیقت باشد که پس از 12 دوره، شأن آن را زیر سوال نبرد. در این دوره با فیلم هایی مواجه شدیم که اولیات سینما و روایت را رعایت نکرده بودند و برعکس فیلم هایی که جایشان در سینما حقیقت خالی بود و به دلایلی راه پیدا نکردند.» سپس به اکسدوس می پردازد که:« فیلمی خوش فرم از لحاظ روایی و ساختار محتوایی بود. از لحاظ روایی، ویژگی اکسدوس این بود که دوربین تکلیفتش را با مخاطب روشن کرد. یعنی دوربین می توانست قصه ی هر یک از این افراد را دنبال کند. مکانی که عده ای مهاجر به دلیلی وارد ایران شدند و حالا پشیمان شده و به دلایل موقت، قصد بازگشت دارند. در پایان فیلم، فردی با شرایط سخت را می خواهند با زور و اجبار به افغانستان برگردانند و او مقاومت می کند طوری که مجبور می شوند دست هایش را ببندند. در این فیلم اوج مظلومیت مردم افغان دیده می شود. مانند سایر تولیدات بهمن، انتظار داشتم نگاه یکطرفه را ببینم اما او در فیلمش تعادل را برقرار کرده بود، همانجا که همه قرار است بروند و یک نفر به دلایلی نمی خواهد برود. آن فرد، تصویر ماندگار از فیلم در ذهن باقی می گذارد. فیلم، روایتی منسجم داشت. نسبت فیلم ساز با سوژه نسبت درستی بود، نه تمسخر بود نه به بازی گرفته شده
مناظره ی دیدگاه ها
سؤالاتی که مجددی در مقابل نظرات زارعیان مطرح می کند، آغازی برای مناظره دیدگاه ها می شود که:«اگر لوکیشن را تغییر می داد چه ضربه ای به فیلم می زد؟ چه حسنی داشت که دوربین در اتاق بماند؟ شما خسته نشدید از این همه آدم که مقابل یک دوربین آمدند و رفتند؟ چه اتفاق تازه ای را فیلمساز انجام داده است؟ اگر ده هزار نفر بودند چه فرقی با ده نفر داشت با یک دوربین؟ اینها که همه قرار است بروند، چرا واکاوی نشوند و لایه های بعدی دیده نشود؟» علی جعفری هم نکاتی را عنوان می کند تا تحلیلی شفاف از فیلم انجام شود. او می گوید:« این فیلم قرار است مهاجرت را مطرح کند. به غیر از تکرار آدم ها چه چیزی را بیان می کند؟ داشته های گذشته افراد و آینده افراد و طرح مسأله رها شده و چه چیزی را عنوان می کند. شاید بحث زیبایی شناسی در قاب و فرم تا دقایقی به نتیجه برسد اما پس از ده دقیقه، شما طبیعتا با 100 قاب تکراری دیگر مواجه شده اید. آدم ها تغییر می کنند اما قاب همان قاب است. این فیلمساز حتی سعی نمی کند قدمی رو به جلو برود و نکته ای را اضافه کند. می توانست یک پرده را بردارد و دنبال یکی از شخصیت ها برود و چیزی را اضافه کند به داستانی که ایده اش را داشته است. کمبود روایی داستانی دارد. آنجا که دلایل آمدن به ایران و بازگشت به افغانستان را به خوبی نتوانسته است نشان دهد.»
الگویی متفاوت
عدم شخصیت پردازی، در سطح بودن و نبود کشمکش در فیلم از سوی جمشید مجددی مطرح می شود و زارعیان پاسخ می دهد:«فرض کنید تک تک این افراد در حکم یک فرد هستند. مسائلی که تک تک افراد دارند در یک فرد خلاصه شود. پس یک شخصیت می شود که به آن پرداخته شده است. کشکمش این آدم ها برای خروج با اداره اتباع است. قرار نیست تمام فیلم های مستند در الگوی کلاسیک قرار بگیرند. می تواند روایت مدرن باشد. روایت باید سینمایی باشد، یعنی اتحاد فرم و معنا و مضمون. به هیچ فرمی بهتر از این نمی توانستید نیازهای اجتماعی، اقتصادی و روحی مردم مهاجر افغان را در فیلم 70 دقیقه ای نشان دهید. شخصیت اصلی فیلم را یک مهاجر افغانی بدانید و هر یک از افراد بخشی از شخصیت و نیازهای او را دارد. سینما داستان افراد را پیش روی شما می آورد و شما را درگیر می کند. کیارستمی قراردادش را در آن اداره بنا نموده، یک نقطه را در نظر گرفته و قابش را مشخص کرده است.»
مستند مشاهده گر
دعوت علی جعفری از حاضرین در
مخاطب اکسدوس
یکی از مهاجرین افغانی که در سالن حضور داشت نظرش در مورد اکسدوس این بود که:«کارگردان با
اکسدوس
زمان تعیین شده برای نقد مستند اکسدوس تمام می شود در حالی که هنوز حرف های زیادی برای گفتن هست. علی جعفری در چند جمله می گوید:«هر فیلم بنا به ضرورتهایی که دارد ساختار خودش را می طلبد. بر اساس موقعیت و موضوع و امکانات، داستان خودش را تولید می کند و جهان متن خودش را می سازد. فیلمساز سعی کرده به دنیای آدم هایی وارد شود که در حال خروج از این کشور هستند و آنها را واکاوی کند. در فیلم خلاقیتی به خرج داده نشده و فقط خروج از فرم کلاسیک است که باز هم اتفاق خاصی نیست. فرم تکراری را انتخاب کرده و این امتیازی ندارد. می توانست متفاوت تر عمل کرده و تأثیرگذارتر باشد. از دلار شروع شد و از جای دیگر سر در آورد. این در زندگی طبیعی هم اتفاق می افتد. هوش فیلمساز است که از یک نقطه به نقطه دیگر برسد. اما مشکل اینجاست که در فیلم کلی نگری می شود. اشاره می کند. وارد موضوع نمی شود و مخاطب دست خالی از سالن بیرون می رود.»