گزارشی از نشست تخصصی روان آوا در دانشگاه فردوسی مشهد
عناصر موسیقی و تاثیرات آن/ تک تک بخشهای ردیف موسیقی ایرانی مربوط به روح و روان انسان است
«موسیقی نشان می دهد که چگونه در وَجد و سرور باشیم. اغلب می پنداریم لحظۀ سرخوشی، شادمانی تحملناپذیری است که دوامش محال است. از ما میگریزد و دیگر بار از پی آن می رویم. به این دلیل می گریزد که نمیخواهیم رهایش کنیم. نمیتوانیم تصور دوری از آن را بپذیریم، اما میبینیم که در موسیقی یک نت را برای شنیدن نت بعد رها میکنیم. هرچه امواج تغییر میکنند، شادمانی میتواند دوام یابد.اگر به دنیا گوش کنیم و بگذاریم بدون پیش فرض یادآوری هرآنچه میخواهد با ما بکند، هر بارقۀ شادمانی را بهصورت آهنگی از همآهنگی بیکران ادراک میکنیم.»«تادیوس گولاس»
پنجمین جلسه از جلسات موسیقی «روان آوا» با همت گروهی از دانشجویان و جمعی دیگر از علاقمندان به روان شناسی تربیتی در دانشکدۀ روان شناسی و تربیتی دانشگاه فردوسی در تاریخ 19 آبان 97 تشکیل شد. در این جلسه که تعداد زیادی از علاقمندان به موسیقی و روانشناسی شرکت کردند به طوری که سالن آمفی تئاتر دانشگاه لبریز از جمعیت بود و جمع کثیری هم ایستاده جلسه را دنبال میکردند.
تلاوت آیاتی از کلام الله مجید، آغازگر جلسه بود و بعد از آن سرود جمهوری اسلامی ایران با ادای احترام مدعوین به انجام رسید. میهمانان افتخاری این همایش استاد مسعود حبیبی، نامآور عرصه دف و موسیقی ایران و شاگرد خلف ایشان آقای امید حاتمی، محقق و مدرس روانشناسی و از اساتید دف حضور یافتند. موضوع این جلسه با مضمون تاثیر موسیقی بر روح و روان و شخصیت انسان با سخنان آقای امید حاتمی، محقق و پژوهشگر در این زمینه، ادامه یافت:
«امید حاتمی هستم و تحصیلات من در رشته ی روانشناسی است. من از سال1379 بهصورت متمرکز فعالیت موسیقی خود را با ساز دف و بعد، ساز تکمیلی سه تار آغاز کردم.
بزرگترین افتخاری که در زمینۀ هنری دارم، این است که شاگرد بزرگمرد عرصۀ دف و بزرگمرد ریتم ایران، استاد مسعود حبیبی هستم. بچهها در «روان آوا» به من پیشنهاد دادند که در مورد مبحثی که قبلا کار کرده و کارگاه برگزار کرده بودیم و مربوط به تأثیر سازهای ریتمیک برشخصیت و روح و روان انسان بود، سخن بگویم. بعد فکر کردم در جلسهای که استاد مسعود حبیبی، دکترای تخصصی ریتم در آن حضور
به طور کلی موسیقی از دو عنصر اصلی تشکیل میشود که یکی از آن عناصر ریتم و دیگری ملودی است.
در بسیاری از منابع گفته شده به هزاران دلیل، از جمله این که ملودی در اختیار ریتم است و در منابع فلسفی نیز گفتهاند که جهان از بازه ای ریتمیک به وجود آمده، یعنی همان گردش شب و روز و کهکشانها و غیره، ریتم بر ملودی ارجحیت دارد.
البته ما به اینها کاری نداریم و میخواهیم ببینیم که ملودی و ریتم در مغز ما چه کارهایی انجام می دهند.
زمانی که ریتم آغاز میشود، در مغز ما انرژی یی را فعال میکند و ملودی به این انرژی مسیر میدهد. با دستگاه FMI مغز را هنگام پخش موسیقی بررسی کرده و دیدهاند که تمام فعالیتهای مغزی هنگام پخش موسیقی شروع میشود؛ گویی مغز روشن میشود. بعد ملودی به سمتهای مختلف میرود و سمت و سو میگیرد.
«همۀ ما میدانیم که بهتر است انرژی تحت کنترل ما قرار گرفته و سمت و سو بگیرد. این که ما انرژی را چطور در مسیر درست هدایت کنیم، بحث دیگری است و این که اگر در مسیر درست خودش هدایت نشود، ممکن است آسیب زا باشد و در موسیقی این اتفاق میافتد.»
اولین کاری که ما باید بکنیم این است که ببینیم برای مسیر دادن به موسیقی چه باید بکنیم. ما باید ابتدا موسیقی را گوش کنیم. شاید شما بگویید که ما هرروز موسیقی گوش میکنیم. مثل صدای زنگ موبایل، رادیو و... عملکردی است که ما دائم آن را انجام میدهیم.
باید بدانیم صحبت ما سر شنیدن موسیقی نیست، بلکه منظور ما گوش سپردن به موسیقی است. ما فقط کلّیتی از موسیقی را میشنویم که مثل فست فود به ما خورانده میشود؛ موسیقیهای بی اصل و نسبی که به صورت یک پل به ما داده میشود.
هر چیزی که ما میشنویم، بدون استثناء در حافظهمان ثبت میشود و تأثیر خودش را بر روان ما میگذارد. اینکه ما یاد بگیریم چگونه گوش دهیم، مقولۀ مهمی است که
ما باید بتوانیم نتها را بشنویم و بهصورت جزئی به موسیقی گوش بسپاریم و دقت کنیم تا مفاهیم موسیقی را درک کنیم؛ مفاهیمی که در قالب شعر به ما منتقل میشود.
اگر از ما بپرسند موسیقی مورد علاقۀ شما چیست، ممکن است خوانندهای را معرفی کنیم، ولی اگر از ما بپرسند خواننده چه چیزی گفته و آیا میتوانید کمی از آن را بخوانید، شاید اکثر ما نتوانیم این کار را انجام دهیم. چون ما فقط موسیقی را میشنویم؛ یک پایه آکوردی که بیس ممتدی را میزند و ملودی برآن سوار شده است و شعری که معلوم نیست چه القائاتی را به ما میدهد.
القائات در روان شناسی حرف اول را میزنند. مثل هیپنوتیزم کردن که بهوسیلۀ القائات به شخص مسیر میدهیم. ما ناخودآگاه از یک فضای موسیقایی القائات خود را میگیریم و خودمان دلیل حال خوب یا بد خود را نمیفهمیم و بعد میگوییم نمیدانم چرا مدتی است که افسردهام؟ چرا مودم پایین است؟ و وقتی بررسی میکنیم، میبینیم شخص مشکل شخصیتی ندارد و همه چیز در زندگیاش خوب است، ولی افسرده است. من از دوستان روانشناسم تقاضا دارم یکی از آیتمهای پرتاکِتشان این باشد که مراجعشان چه موسیقیای گوش میدهد. حتی گفته شده با گوش دادن به موسیقی سیر حرکت روانی فرد میتواند هم به سمت مثبت و هم به سمت حرکت روانی منفی باشد که ما باید آن را جهت بدهیم. چگونه؟ به این طریق که موسیقی خوب گوش بدهیم.
ما از نظر روان شناسی موسیقی خوب را بررسی میکنیم. بحث ما سر زشت و زیبا نیست؛ زیرا زشت و زیبا یک مفهوم کاملا شخصی است برگرفته از سلیقۀ شخص. ممکن است یک موسیقی از نظر من خیلی زیبا باشد، ولی از دید شما چنین نباشد و بالعکس. اینها همه سلیقهای است. صحبت ما سر خوب و بد است و خوب و بد دارای تعریف و محصول تعاملات و مناسبات و اجتماعات فردی است. اگر ما بخواهیم ازاین دیدگاه به موسیقی نگاه کنیم، به 4 عامل در طبقهبندی کیفی موسیقی میرسیم:
- موسیقی زیبا و خوب،
موسیقی زیبا اما بد،
موسیقی نازیبا اما خوب،
موسیقی نازیبا و بد.
دیدگاهی روانشناسی به ما میگوید که موسیقی خوب با توجه به نتایجِ روانیِ گوش دادن به آن مدل موسیقی خاص است و آثار و نتایجی که بر شما دارد. به آن معنی که موسیقیای که گوش میدهیم چه تبعاتی، اعم از مثبت و منفی بر ما دارد.
موسیقی زیبا اما بد: موسیقی زیبا اما بد زیاد دیده میشود. موسیقی ای که شما دوست دارید، اما یک سری تبعات منفی بر شما القا میکند. مثل بیشتر کارهای محسن چاوشی.
این القاء است و حس بدی به ما در قالب ریتم داده میشود. ریتم جایگاه خاصی در ذهن ما پیدا میکند و القای منفی ناخودآگاه برای ما صورت میگیرد. موسیقی زیباست، اما گاهی کارکردش برای ما بد است و ما القای منفی از آن میگیریم.
موسیقی نازیبا اما خوب: برخی میگویند موسیقی ایرانی همهاش ناله است. جوانان بیشتر دنبال موسیقی پرهیجان میگردند و ممکن است موسیقی سنتی برایشان ناخوشآیند باشد. اما باید بگویم که موسیقی سنتی خوب است و برگرفته از ردیف موسیقی است. یک شخص آلمانی با تحقیقاتی که بر روی موسیقی ایرانی انجام داده به این نتیجه رسیده که تک تک بخشهای ردیف موسیقی ایرانی مربوط به روح و روان انسان است. مثلا صبح که از خواب بیدار میشویم و میخواهیم حالمان خوب شود، بهتر است چهارگاه گوش کنیم. کمی بعد برای ریلکس کردن، در دستگاه شور موسیقی گوش کنیم و...
تمام ردیفهای موسیقی ایرانی براساس مسائل روانی چیدمان شدهاند که شاید با سلیقۀ سرعتی جوانان امروز ما همخوانی نداشته باشند. البته باید از آهنگسازان گله کرد که بهروزتر کار کنند.
موسیقی نازیبا و بد: مثل اینکه پدرم را در ماشین بنشانم و یک آهنگ رپ بگذارم که خواننده در آن شروع به فحاشی میکند. این از نظر تعاملات اجتماعی کار زشت و ناپسندی است و کیفیت موسیقی آن هم خوب نیست.
از نظر روانشناسی تبعات خوب و بد چگونه تقسیم بندی می شوند؟
تبعات مثبت روان از دیدگاه روانشناسی چیزهای شخصی است؛ حس توانایی، ایجاد آرامش، ایجاد اعتمادبهنفس و تقویت ایگو از تبعات مثبت روانی است.
تبعات منفی روانی؛ یأس، افسردگی، سیاه اندیشی و... .
در زمان ما خواننده ای لسآنجلسی آهنگی داشت به نام سال 2000 که در آن یأس و سیاه
بنابراین، تبعات گوش دادن به موسیقی میتواند جهت داده شود. ما چطور میتوانیم تشخیص دهیم یک موسیقی بد است؟
یکی از مستندات، کِرمِ گوش است. من مطمئنم تمام افرادی که اینجا هستند، حداقل یک بار پدیده کِرمِ گوش را تجربه کردهاند. کِرمِ گوش به قسمتی از یک ملودی یا قطعهای از یک موسیقی گفته میشود که به ذهن چسبیده است و به صورت پیاپی تکرار میشود. وقتی آهنگی را برای خود مدام تکرار میکنید، حاصل این پدیده است. این عاملی است که از طریق ریتم و ملودی به ذهن شما چسبیده و القا شده است. حال تصور کنید چه اتفاقی ممکن است برای روانتان بیفتد وقتی 24 ساعته یک ملودی نامناسب در ذهن شما تکرار شود. اینها لوپهای 15 الی 20 ثانیهای هستند که در حافظۀ کوتاه مدت فرد باقی ماندهاند و درواقع موسیقی تمام شده، ولی مغز همچنان آن را پخش میکند و تمامی ندارد تا زمانی که مغز بفهمد تمام شده است.
موسیقی مستقیما در فرآیند مغز ما تأثیر دارد و تنها فعالیتی است که بدون استثناء تمام مغز را درگیر میکند. با یک مثال ساده میتوان آن را توضیح داد. ریتم 6و8 ریتمی است ضربی و ترکیبی که هر ضرب آن یک سیاه نقطه دار است. هنگامی که شما یک موسیقی عادی را با این ریتم می شنوید، همراه آن دست میزنید. در این هنگام 64درصد مغز شما درگیر است.
اهمیت والای موسیقی و تأثیر بسیار بسیار زیادی که روی مغز میگذارد، باعث ایجاد درمانهای موسیقایی میشود که به آن موسیقی تراپی گفته میشود.
موسیقی درمانی دو بخش اصلی دارد؛ موسیقی درمانی غیرِفعال که مداخله ای درمانی در روان شناسی است و در فرآیند روانشناسی اتفاق میافتد و طی آن، موسیقی یی که تداعی کننده است، پخش می شود.
موسیقی درمانی فعال، که خود مراجع و بیمار همزمان با حرکات بدنی و با ضرب آهنگ آن را دنبال میکند و فرآیند درمانی را انجام میدهد.
بیماریهایی مثل آلزایمر، سکته مغزی، افسردگی و اوتیسم با موسیقی درمانی درمان میشود. هماهنگی دو نیمکرۀ مغز موسیقیدانها نسبت به مغز آدمهای عادی بیشتر است. طبق پژوهشهای انجام شده موسیقی در قسمتهایی از مغز تأثیرات بیشتری میگذارد.»
به دلیل فرصت اندک و فشردگی
«ریتم درواقع به معنی حرکت است. ریتم اساس زندگی است. وقتی از ریتم صحبت میکنیم، به طور طبیعی ما با زمان کار داریم و با مقولۀ زمان طرف هستیم. چگونه میتوانیم این آیتم زمان را محاسبه و درک کنیم؟ برای این موضوع، موسیقیدانها، دانشمندان و متفکرین یک قطعه موسیقی را به قسمتهای کوچکتر و مساوی تقسیم کردند و نام آن را میزان نهادند. هر آهنگی که تند یا کند باشد، میزان آن به میزانهای کوچکتری تقسیم می شود. برای اینکه بفهمیم اندازه زمان چقدر است از ضرب استفاده میکنیم و مشخص میکنیم که هر میزان چند ضربی است. برای این منظور وسیله ای به نام مترونوم درست شده است که در هر دقیقه 60 بیت میزند که مساوی 60 ثانیه است.
چرا ریتم اینقدر موردِتوجه قرار میگیرد و چرا میگویند ریتم مهم تر از ملودی است؟
زیرا ریتم باید وجود داشته باشد که ملودی شکل بگیرد. اصولا هر چه ریتمها متنوع تر باشند، حس آن آهنگساز را بهتر بیان و القا میکنند. ریتمها انگیزه و خواست آهنگساز را با توجه به ملودی بیان میکنند. مثلا اگر ملودی محزون باشد، بدیهی است که با یک ریتم خیلی سنگین آن را میسازند. اگر آهنگساز بخواهد ریتم شادی بسازد، باید تمپو و سرعت مناسب و تند آن را بسازد.
ریتم مقوله ای است که به طور ناخودآگاه باعث میشود که ما محزون یا شاد شویم و به هیجان بیاییم. در بسیاری از مناطق ساز دراویش دف است. اینکه چرا ساز عارفان دف شده است، به دلیل رابطه نزدیکیست که بین این ساز و نوازنده برقرار میشود. جنبههای معنوی که این ساز دارد، قابل تأمل است و جای بررسی دارد، اما جای بحثش اینجا نیست و من هم مفسرش نیستم، ولی میدانم که بسیار بسیار قابل تامل است.»
بعد از سخنان استاد مسعود حبیبی، اجرای بسیار زیبای ایشان در تکنوازی دف، و پس از آن اجرای موسیقی سنتی گروه روان آوا با حضور آقای امید حاتمی، حسن ختام این محفل پرشور بود.