۰
تاریخ انتشار
پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۲۶
نمایش و بررسی گزیده ای از عکس های مرتضی هراتی در انجمن سینمای جوانان

روزمره گی های هرات

روزمره گی های هرات
مریم ظریف/سرویس هنر خبرگزاری رضوی
مرتضی هراتی، عکاس آزاد ساکن هرات است. او در مشهد و در سال 1364 متولد شد. تا شش سالگی به همراه خانواده اش در مشهد بود. با سقوط حکومت نجیب الله خان و روس ها توسط مجاهدین، خانواده هراتی به وطن بر می گردند. پدر مرتضی که در مشهد آتلیه داشت در هرات هم این حرفه را دنبال نمود. اما ورود به هرات مصادف با حکومت طالبان بود. عکاسی ممنوع و حرام اعلام شده و فقط عکس های پرسنلی در عکاسی ها گرفته می شود. طالبان هفت سال در افغانستان حکومت می کنند. مرتضی اجبارا در کنار تحصیل، در عکاسی به پدر کمک می کند. ظهور فیلم و خشک کردن عکس، از ساده ترین کارهاست. نابالغ بودن مرتضی فرصتی است که اجازه عکاسی از خانم ها را به او می دهند و طالبان با این موضوع مشکلی ندارد.



هرات و مردم
قبل از نمایش عکس های مرتضی هراتی، حمید سبحانی شرح مختصری از هرات و تاریخچه آن را عنوان می کند:« هرات بعد از کابل دومین شهر بزرگ افغانستان است. این شهر در درجه اول از لحاظ تاریخی و فرهنگی و سپس از نظر صنعتی دارای اهمیت می باشد. روزگاری به نگین جاده ابریشم یا نگین شبه قاره هند معروف بوده است. بزرگانی در عرصه فرهنگ و هنر مانند: کمال الدین بهزاد بنیانگذار مکتب بهزاد در مینیاتور، خواجه عبدالله انصاری، امیرعلیشیرنوایی وزیر دربار ایران، عبدالقادر مراغه ای بزرگترین موسیقیدان ایران، را می توان نام برد. معماری های باشکوه دوران تیموری و هریرود از شاخصه های این شهر تاریخی هستند.» سبحانی با این مقدمه کوتاه از هرات به سراغ مبحث عکاسی می رود و می گوید:« بعد از فروپاشی حکومت طالبان ، هرات به زندگی برگشت. عکاسان زیادی از هرات عکاسی کردند ولی هر یک از ظن خود این کار را انجام دادند و از بستر تلخی و تراژیک به هرات نگاه کردند. کار مرتضی از این نظر مهم است که وارد روزمرگی شهروندان هراتی شده است. او تلخی، شادی، مراسم ها، رفت و آمدها، بازار و ... را به خوبی عکاسی کرده است - چیزی که اکثر ما از آن بی اطلاع هستیم با اینکه بین ما زندگی می کنند.- مرتضی چیزی را از زندگی مردم افغانستان به ما نشان می دهد که ذهنیت ما را نسبت به افغان ها تغییر می دهد. ما مشهدی ها آنطور که باید، در عکس ها به شهرمان نپرداخته ایم در صورتی که مرتضی هراتی به سادگی هرات را به تصویر کشیده است. عکس های هراتی پیچیده
نیست. جذاب و بصری است. با دیدن این عکس ها به خوبی یاد می گیریم که او چگونه وارد روزمره مردم شده است؟»
از زبان عکاس
 «خواسته یا ناخواسته وارد عرصه ی عکاسی شدم. بعد از حکومت طالبان، افغانستان مانند نوزادی بود که به سرعت در حال رشد است. عکاسی فقط به تحقیق برایم خلاصه نشد. نیاز به کارهای جدید داشتم. من از درون به دنبال عکاسی رفتم. سال 1385 به عکاسی خیابانی علاقه مند شدم. عضو سایت عکاسی ایران شده و در تالار گفتگو شرکت می کردم. به دنبال عکسی بودم که دیالوگ مشترک داشته باشد و بتواند مخاطب را جذب کند.» مرتضی هراتی در بین این صحبت ها، دلیل انتخاب هرات برای عکاسی را اینگونه عنوان می کند:«دلیل اول این است که ساکن هرات هستم و سپس اینکه هرات از فرهنگ و هنر غنی است. هریرود، مناره های هرات و مقبره خواجه عبدالله و ... ارزش ثبت دارند. هرات تافته جدا بافته نیست. به همان اندازه که هرات زیبا و بکر است بامیان و بدخشان و قندهار هم هستند. جدا از فرهنگ و تاریخ آن منطقه، زندگی امروز نیز ارزش دارد. هر قسمتی که ساکن هستیم، فارغ از محتوای خبر، از جزئیات مردم و زندگی هر شهر باید عکس گرفته شود.»



شرح عکس
عکاسی خیابانی مرتضی را قانع نمی کند. او به دنبال داستان های زندگی روزمره است. در عکس های او اتفاق خاصی نیفتاده و فقط جریان و نبض زندگی دیده می شود. او معتقد است که:«زندگی ما را همان سادگی جذاب می کند و نیاز به وجود چیز عجیبی نیست.» عکس ها یکی یکی نمایش داده می شوند. دو پیرمرد که با لباس افغانی و ریش بلند و سفید در پارک مشغول ورق بازی هستند. عکسی که مردی را در حال دایره زدن نشان می دهد و کودکانی که قهقهه هایشان را می توان شنید و عکس بخشی از جشن نوروز است. عکس سیاه و سفیدی از مناره های هرات را مرتضی شرح مختصری می دهد:«مناره ها در هرات نماد شکوفایی دوره تیموری است که از آن زمان، فقط چهار مناره باقی مانده است. برای من، فیگور مردی که کنار مناره است جالب بود و با محیط سنخیت داشت. عکس از خیابان هرات گرفته شده و جالب است بدانید که خیابان در زبان زرتشتی خدایبان گفته می شد. خدایبان، محلی برای برگزاری مراسم آیینی در زرتشت قبل از اسلام بوده است. بعد از اسلام هم مورد علاقه حاکمان مسلمان قرار گرفت. انبوهی از داشته های فرهنگی و تاریخی هرات در این خیابان گنجانده
شده و از اول تا آخر خیابان، تمام تاریخ هزارساله هرات را می بینید.»
تعامل با عکس
گفتگو و بحث برای هر عکس در بین حاضرین، جلسه ی پرباری را شکل می دهد که اطلاعات و عبارت های فرهنگی و اجتماعی در تعامل قرار می گیرند. مرد سپنجی در کنار مغازه دلو فروشی دیده می شود. دلوهایی که از بازیافت تایرهای فرسوده چپاد دوزی شده اند. مرتضی می گوید:«زمان طالبان هر خانه یک چاه داشت که از این سطل ها استفاده ی زیادی میشد.» برخی از حاضرین آدرس های فروش دلوهای لاستیکی را در مشهد می دهند. در سایه ی دیواری بلند که روی آن نوشته است سخی رستورانت، چند نفر در حال خوردن چای و انجام گپ و گفت هستند. مرتضی می گوید:«این رستوران خیابانی در مسیر بازار قندهار است. در اصل هیچ شباهتی به رستوران هایی که ما می بینیم ندارد اما ارتباط و دیالوگ بین آدمهای کنار دیوار بیشتر از یک رستوران معمولی است و همیشه کسانی که کنار این دیوارند در حال بحثند.» بایسیکلی قرمز و یک مرد و مغازه نانوایی، عکسی که در عین سادگی، سر صحبت را به تاریخچه ورود دوچرخه های انگلیسی برای شرکت نفتی ها در ایران می رساند و مرتضی می گوید که:« در هرات به نام هزارگی است. چون واردکننده ها و فروشنده های این دوچرخه ها، بچه های هزاره هستند.»



دغدغه ی عکس
خراطی و کوچه ی آن در بازار قدیمی و ساخت لوازم بازی، بازار قالی فروش ها و فروش خورجین و قالی و گلیم، سه زن با برقع آبی آسمانی، مندیل فروشی و مندیل هایی که شباهت به دستارهای خراسانی دارند و ... عکس هایی است که گفتگویی کوتاه در مورد هر یک انجام می شود. اما عکس بحث برانگیز، زنی در بازار با برقع آبی کنار رفته، که لبخندش هنگام بستنی خوردن، جذابیت عکس را دوچندان کرده است. مرتضی هراتی با نمایش این عکس پرسشی را مطرح کرده و در شرح آن می گوید:«آیا برقع را زنان هرات با تمایل می پوشند یا به اجبار؟ اگر از آنان بپرسید آیا حاضری چادرت را با مانتو عوض کنی؟ می گویند نه! آنها فکر می کنند باید بپوشند زیرا به آن عادت کرده اند. پوشش زنان در رنگ های مختلف سبز و آبی و قرمز نشان از شادی و حس خوب آن ها است، حال آنکه در ایران چادر فقط به رنگ مشکی است.» از مرتضی پرسیده می شود که چگونه این عکس ها را گرفتید؟ مردم مانع عکس گرفتن نمی شوند؟ او پاسخ می دهد:« ما عمل و عکس العمل داریم
که عکس العمل بر مبنای عمل است. اگر با اعتماد به نفس سمت سوژه نروید با شما برخورد می شود. به یاد دارم زن و مرد و پسری کنار دیوار در حال مکالمه بودند. دو دل بودم که عکس بگیرم یا نگیرم. آن صحنه را دوست داشتم و باید می گرفتم. خیلی سریع دوربین را بیرون آوردم و عکس گرفتم و لبخند زدم. آنها شوکه شده بودند و نتوانستند عکس العملی نسبت به من نشان دهند.» حمید سبحانی به این نکته اشاره می کند که:«مردم در هرات روزانه تعداد کمی عکاس را می بینند ولی مشهد عکاس خیابانی زیاد دارد. نگرانی در ایران ورود عکس ها به فضای مجازی و یا ادیت کردن است اما افغانستان مانند ایران نیست. دغدغه ی اصلی افغان ها خبرهای انتحاری و انفجار و .. است. درام و بستر تراژیک در افغانستان زیاد است. هر حکومتی زخم زده و هر دولتی شکاف انداخته و هنوز هم ادامه دارد.»



حساسیت به عکاسی
«برخی از حساسیت ها مربوط به تعصبات است که عکس یک زن نباید منتشر شود. در بامیان زن ها راحت ترند. بامیان شهری عجیب با مردمی باز و داناست. نسبت به مردم هرات و مزار، بینش بهتر و به روزتری دارند. دختر بامیان می تواند کنار هندوکش قدم بزند اما دختر هراتی به خاطر ترس از خانواده و جامعه ی شهرش نمی تواند حتی از مرکز شهر عبور کند.» در ادامه صحبت های هراتی، رضا حیدری شاه بیدک، از هموطنان مرتضی و عکاس افغانی، این مطلب را اضافه می کند که:« همه چیز به فردی که پشت دوربین است بر می گردد. باید عکاس، آشنایی نسبی با جهان بینی جامعه ای که در آن قدم گذاشته داشته باشد. عکس العمل سوژه ممکن است نسبت به دو عکاس متفاوت باشد. برای یکی مانع گرفتن عکس شود و برای دیگری نه. در راستای عکاسی مستند این نکته اهمیت دارد که باید همراه با آن رفتارشناسی و روانشناسی را هم بدانیم.»
گودی پران
«در هرات اوایل پاییز که باد ملایم است، کنار هریرود گودی پردان داریم. در شهرهای مختلف کاغذبادی یا بادبادک بازی به زبان های مختلف برگزار می شود. زمانی که کاغذبادی انجام می شود باید مراقب بود که نخ کاغذباد گردن را نزند. روزهای تعطیل درکنار هریرود هزاران نفر مشغول بازی هستند. با اینکه جشنواره ای وجود ندارد اما مردم به صورت خودجوش و تحت یک چلنج با هم بازی می کنند و دو گودی پران حتی با فاصله زیاد بادبادک ها را جنگ می دهند. در میان افرادی که بازی می
کنند هم کودک 5 ساله را می توانید ببینید و هم مرد 60 ساله را. کاغذباد بازی بااین که یک چلنج است اما بادبادکی که سقوط می کند و کسی که آن را از خود کند نیز یک چلنج دیگر است.» مرتضی پس از عکس گودی پران، عکسی از آب بازی کودکان در هریرود را نمایش می دهد و هریرود را قلب تپنده شهر می نامد که زندگی در آن جریان دارد و خون را در زندگی آدم ها پخش می کند.



جنگ یا بازی
کودکانی در پارک، روی چمن ها نشسته اند و تخم مرغ هایی را برای بازی تخم مرغ جنگی آورده اند. برخی از حاضرین این پرسش را مطرح می کنند که اگر مردم افغانستان شاد هستند پس چرا در بازی هایشان عبارت جنگ به کار می رود؟ جملات مرتضی در پاسخ به آنها این است که:«با اینکه در افغانستان درگیر جنگ هستیم اما زندگی ما پررنگ تر است، موسیقی ما شادتر و روح حماسی ما بیشتر است. ما با وجود شرایط سخت، باز هم روحیه خود را حفظ کرده ایم. ما قسمتی از بازیها را جنگی می گوییم و برایمان بخش تفریحی و شاد بودنش مهم است.» شاه بیدک اضافه می کند:«در هر منطقه رسم هایی وجود دارد که در میان مردم بوده و هست و نمی توان گفت خوب است یا بد. بار معنایی جنگ، رزم، جهاد در هر منطقه فرق دارد.»
کودکی و شادی
یکی از عکس هایی که مرتضی آن را دوست دارد پسربچه ای است که با ابهتی مردانه بیست سال بزرگتر از سنش نشان می دهد. مرتضی در وصف تصویر با درد می گوید:«در افغانستان زود جوان می شویم و زودتر پیر می شویم.» خانمی از میان جمع می گوید: بین کودکی نکردن و شاد بودن شما تناقض وجود دارد. مرتضی هراتی در پاسخ چنین شرح می دهد که:«مجموعه عکسی از بچه های کار و رودخانه هریرود دارم. بچه ها یک ساعت در هفته آنجا می آیند و مستی و شادی می کنند. منظور از شادی دنبال بهانه بودن برای شادی است. کودکی کردن یعنی استانداردهای جهانی و امکانات برای کودکی کردن نیست. ما در یک منطقه انتحاری داریم و همزمان در مناطق دیگر موسیقی، عکس، تئاتر و سینما هم هست.» شاه بیدک که انگار به یاری مرتضی آمده تا فرهنگ کشورش را بهتر بشناساند، با اجازه از مرتضی می گوید:«بعضی وقتها که اندوه از حدی بگذرد تبدیل به شادی می شود. حجم اندوه برای مردم کشورم آنقدر زیاد است که به آن عادت کرده اند. فروغ می گوید:
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام بخشیده از اندوه بیش

https://www.razavi.news/vdchqmnx.23nm6dftt2.html
razavi.news/vdchqmnx.23nm6dftt2.html
کد مطلب ۳۵۵۸۷
برچسب ها
عکس
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما