سفری کوتاه به قوچان همراه با اجرای زنده موسیقی سنتی گروه «دلشدگان»
عجب آواز خوشی در راه است
هدیه سادات میرمرتضوی/سرویس هنر، خبرگزاری رضوی
«خانه ام آتش گرفتهست... آتشی جانسوز... هر طرف میسوزد این آتش... پردهها و فرشها را... تارشان با پود... من به هر سو میدوم گریان... در لهیب آتش پر دود...» سعید عبداللهزاده در سکوت سالن همایشهای اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی قوچان، اشعار مهدی اخوان ثالث را میخواند و طنین بلند آوازش مخاطبین حاضر در سالن را به وجد میآورد. سالنی که همه صندلیهایش اشغال شده و عدهای ایستاده، اجرای کنسرت گروه دلشدگان را نظارهگر هستند. خیلیهایشان از اهالی هنردوست قوچان هستند و خیلیهای دیگر مشهدیهایی که رنج طولانی راه و گرمای هوا را تحمل کردهاند تا خودشان را به کنسرت گروه دلشدگان برسانند و هم از موسیقی دلپذیر و ناب سنتی لذت ببرند و هم اینکه جوانان هنرمند شهرشان را مورد حمایت قرار دهند. جوانانی که طبق صحبتهای رامین میلانی سرپرست گروه دلشدگان، همدلی، نظم، مسئولیتپذیری و داشتن برنامه و پیوستگی و استمرار فعالیتهای گروه طی 15 سال از عوامل موفقیت آنهاست.
یک سفر خاطرهانگیز
قرارمان رأس ساعت 15:30 اول بلوار سجاد است. گفتهاند یک ون نقرهای آنجا منتظر است تا ما و همسفرانمان را به مقصد برساند. دل توی دلم نیست. اولین بار است که در سفری کوتاه برای تماشای کنسرت، راهی شهر دیگر میشوم. بالاخره همسفران یکییکی از راه میرسند. اکثرشان خانم هستند. دوتا خواهر که سنتور و تنبک مینوازند و یک خانم دبیر ریاضی که قبلا کلاس تنبک گذرانده است. یک خانم و آقا و نوهشان که از اقوام یکی از اعضای گروه دلشدگان هستند و خلاصه افرادی که هر یک به مقدار ارادت و ارتباطش با موسیقی سنتی، راهی این سفر شده تا لحظات روز تعطیل آخر هفتهاش را با نوای موسیقی بیامیزد. در طول راه، همسفران گرم صحبت هستند و همه دغدغههایی از جنس موسیقی دارند. من نیز که از طرف سرپرست گروه دلشدگان به کنسرت دعوت شدهام، دلهرههای خودم را دارم. با خودم فکر میکنم یعنی برنامه چطور برگزار میشود؟ آیا به موقع میرسیم؟ آیا موفق میشوم سرپرست گروه را ببینم؟ اگر به موقع برنگردیم چه؟ و... لحظاتی بعد، از دریچه پنجره چشم به سرسبزی جاده میدوزم و سعی میکنم هر چه افکار منفی و نگرانکننده است را از ذهنم دور کنم. چون امروز، روزی متفاوت است. روزی که قرار است برایم خاطرهانگیز شود... ساعت 17 به قوچان میرسیم. مغازهها اکثرا تعطیل است و خیابانهای عصر جمعه خلوت. هوای قوچان سرد است و به محض اینکه از ماشین پیاده میشویم وزش باد، خستگی و گرمای راه را از تنمان میزداید. لحظاتی بعد وارد ساختمان اداره ارشاد قوچان می شویم تا اولین نفراتی باشیم که به استقبال کنسرت گروه دلشدگان میرویم.
دیروز/امروز/فردا
در سالن روی صندلیها نشستهایم و به سن قرمزرنگ مقابلمان چشم دوختهایم. گروه دلشدگان همه با لباسهای سپید متحدالشکل آنجا هستند. درست مقابل دیدگانمان و مشغول اجرای قطعهای موسیقی: «گوشها منتظر بانگ جرسهای مناند... كوچهها منتظر بانگ قدمهای تو اند...تو از اين برف فرو آمده دلگير مشو... تو از اين وادی سرمازده نوميد مباش... «دی» زماني دارد... و زمستان اجلش نزديك است... من صدای نفس باغچه را ميشنوم... و صدای قدم گل را در يك قدمی... و صدای گذر گرده گل را در بستر باد... و صدای سفر و هجرت دريا را در هودج ابر... و صدای شعف فاخته را در باران... و صدای اثر باران را بر قوس و قزح... و صداهايی نمناك... و مرموز... و سبز... عجب آواز خوشی در راه است». سالن همایشهای اداره ارشاد برخلاف ساعتی پیش، حالا مملو از جمعیت است و هنرمندان و هنردوستان قوچانی از اصناف مختلف فرهنگی، پزشک، دانشجو و... و علاقهمندان مشهدی، صندلیها را پر کردهاند. عدهای هم ایستاده برنامه را تماشا میکنند. دستگاه تهویه سالن ایراد پیدا کرده و جمعیت علاقهمند در گرمای یکی از روزهای پایانی تیر ماه، بدون سیستم خنککننده به تماشای کنسرت آمدهاند. اما گرما هم باعث نمیشود، در طول برنامه، کسی سالن را ترک کند. گروهی از خبرنگاران و عکاسهای خبری مشهد خودشان را به کنسرت رساندهاند و دوربین به گردن و دوربین به دست، از زوایای مختلف، مشغول عکاسی هستند. امیر بصیری به عنوان نوازنده سازهای کوبهای، امیرمحسن حجازی، به عنوان نوازنده سه تار و عود، سعید عبداللهزاده به عنوان خواننده، رامین میلانی سرپرست گروه دلشدگان به عنوان نوازنده سنتور، علی مداح به عنوان نوزانده قیچک و پیام فرشاد به عنوان نوازنده تنبک، به ترتیب روی سن نشستهاند و به اجرا مشغولاند. طبق گفتههای سرپرست گروه، بخش اول کنسرت که دیروز/امروز/فردا نام دارد در دستگاه نوا اجرا میشود و اشعاری از سیمین بهبهانی مهدی اخوان ثالث، مجتبی کاشانی، محمدعلی بهمنی و امیرمحسن حجازی را شامل میشود. این قطعات نهفت، فریاد، من با توام، امروز، درنگ و یک پنجره تا تو نام دارند و کار اهنگسازی و تنظیم موسیقیاش را امیرمحسن حجازی به عهده داشته است.
گیسوی شب
«همه میپرسند: چیست در زمزمه مبهم آب... چیست در همهمه دلکش برگ... چیست در بازی آن ابر سپید... روی این آبی آرام بلند... که تو را میبرد اینگونه به ژرفای خیال...». بخش دوم کنسرت بعد از وقفهای کوتاه شروع میشود. این بخش، طبق صحبتهای سرپرست گروه دلشدگان، «گیسوی شب» نام دارد و در دستگاه اصفهان، توسط رامین میلانی آهنگسازی و تنظیم شده است. گیسوی شب، باران میبارد، ستارههای منتظر، بیقرار، ضربی اصفهان، آرزو و ضربی کردی، قطعاتی هستند که اشعار آنها مربوط به فریدون مشیری، باباطاهر و رامین میلانی است. آخرین قطعه موسیقی کنسرت با ترانهی : «ای هوای دیدنت... سوز آه من... گوشهی ابروی تو... قبلهگاه من... کشتهی این حسرتم... کز چه رو ای گل... چهره پنهان میکنی... از نگاه من...». فضای شاد و طربناکی را در سالن ایجاد میکند و با پایان یافتن برنامه، سیل هواداران به سمت سن حرکت میکنند. خیلیها با دستههای گل آمدهاند و آنها را به دستان هنرمند این گروه از جوانان تقدیم میدارند. رامین میلانی که با وجود خستگی و فشردگی برنامه، ه لبخند به لب دارد، درباره این کنسرت صحبت میکند: «ما پیش از این نیز اجراهای زیادی در دیگر شهرستانهای استان خراسان از جمله تربت حیدریه و شیروان داشتهایم. ولی این برای اولین بار بود که گروه دلشدگان در قوچان کنسرت اجرا میکرد. استقبال هنردوستان از برنامه بسیار عالی و بینظیر بود. به طوری که صندلی خالی در سالن وجود نداشت و کل بلیتها به اتمام رسیده بود». وقتی از سرپرست گروه دلدشگان سوال میکنم آیا از برنامه رضایت داشته است میگوید: «هیچ برنامهای بدون اشکال و ایراد نیست. گاهی ناخواسته، مشکلاتی باعث آزار میشود. مثلا خراب بودن تهویه سالن کنسرت که کم کاری بخش خصوصی در رفع این مشکل باعث شد مخاطبین با ناراحتی و گرما برنامه را دنبال کنند. ولی در مجموع، حس خوب و انرژیای که مخاطبین به ما منتقل میکنند، در گروه باعث ایجاد امید و انگیزه میشود». میلانی این خبر خوب را به علاقهمندان میدهد که در آیندهای نزدیک، گروه دلشدگان در مشهد و تهران نیز اجرا خواهد داشت.
ساز کوبهای؛ سازی پر شور
امیر بصیری، متولد 1365 است. از سال 74 فراگیری ساز تنبک را با استاد شرقی شروع کرده است. بعد از آن به طور تخصصی دف را با استاد مسعود حبیبی کار کرده است. این هنرمند تقریبا یک ماه است به گروه دلشدگان پیوسته و این اولین اجرایی است که به عنوان نوازنده مهمان، با گروه دلشدگان داشته است. بصیری که در طول اجرای کنسرت از سازهای کوبهای مختلفی استفاده کرد، درباره خصوصیات این سازها میگوید: «از وقتی بچه بودم انرژی خاصی در سازهای کوبه ای دیدم. شور و هیجانی که این سازها داشتند من را به خودشان جذب کردند و علت هم این است که خودم آدمی پر شور و هیجان هستم و علاقه زیادی به این سازها دارم. سازهایی که در این کنسرت باهاشان اجرا داشتم دف، بندیر، عودو، دومدوم، دومپا و کُخُن بودند. برای این اجرا به مدت یک ماه به طور مداوم تمرین داشتم. خیلی خوشحالم از اینکه برنامه در قوچان این همه استقبال شد. ما بُعد مسافت داشتیم و اصلا فکر نمیکردیم تعداد مخاطب انقدر خوب باشد. خوشحالم از اینکه مخاطبین به ما لطف داشتند و عذرخواهی میکنم که وضعیت تهویه سالن خوب نبود». این هنرمند جوان درباره محدودیتهای اجرا در مشهد عقیده دارد: «محدودیتهای اجرایی در مشهد قطعا مشکلات زیادی ایجاد کرده و باعث شده خیلی از هنرمندان ما گوشهنشین شوند. خیلیها به شهرهای دیگر سفر کنند و برای سکونت سایر شهرها را انتخاب کنند و حجم کمی از هنرمندان در مشهد بمانند. با هر کس صحبت میشود فکر این را دارد از مشهد برود و یک خفقان هنری در شهر صورت گرفته است. از مسئولین خواهش داریم به این قضیه رسیدگی کنند و دست هنرمندان مشهدی را بازتر بگذارند. چون موسیقی سنتی ریشه در فرهنگ و خاک ایرانی دارد و نباید از اجرای آن جلوگیری شود».
عاشقی گریان به نام قیچک
«قیچک، سازی است که بر طبق نامش عاشقی است که در حال گریه کردن، آواز میخواند. این ساز با تغییراتی بر روی ساز قیچکهای سیستانی و بلوچستانی در حدود نیم قرن است که به عنوان ساز ملی ما مطرح شده و در محدودههای صدایی متفاوتی این ساز وجود دارد که بنده افتخار دارم جزء نوازندگان تمامی آنها باشم و به گمانم اولین نفری هستم که در شهر مشهد قیچک باس هم میزنم». این توضیحات را علی مداح، نوازنده ساز قیچک در گروه دلشدگان میدهد و اضافه میکند: «البته سازی که در این کنسرت زده شد، قیچک آلتو بود. من نوازنده ساز کمانچه و ویولن بودم که شنیدم قیچک آلتویی وجود دارد که ساخت استاد بی بدیل جناب قنبری مهر است. همان فردی که قیچک را از محلی بودن خارج و آن را به عنوان یک ساز ملی مطرح کرد. بعد از آن، از یک سال و نیم گذشته تا کنون با دلشدگان همکاری دارم. در این گروه، برخلاف سایر گروهها، از قیچک آلتو به عنوان ساز پشتیبان برای کمانچه استفاده نمیشود. بلکه از این ساز، به عنوان تنها ساز کششی استفاده شده تا بتوان صدای آن را بیشتر به گوش شنوندگان رساند. چرا که نوازندهای غیر از بنده این ساز را چندان نمینوازد و بیشتر به کمانچه و ویولن میپردازند». مداح که دو سال است با گروه دلشدگان همراه شده، تا به حال با این گروه در شهرهای تهران، مشهد، شیروان، تربت حدیدریه، تبریز، اجرا داشته و در مشهد نیز با ساز خود به اجراهای متعددی پرداخته است. وقتی از او درباره این انرژی مثبت، روی خوش به مخاطب و خستگیناپذیری سوال میکنم میگوید: «من نوازنده هستم و عاشق سن و صحنه. همیشه غم دارم وقتی میخواهم از روی سن پایین بیایم و با خودم میگویم: تمام شد؟ چقدر زود! هنرمندان، پیامرسان ادب و فرهنگ نیکو هستند و ما سعی داریم امانتدار خوبی برای این ودیعه الهی باشیم». مداح، درباره مدت مورد نیاز تمرین با ساز قیچک برای هر اجرا توضیح میدهد: «به عقیده من بستگی دارد به سبک موسیقی، اندازه گروه، کیفیت مطلوب گروه و با توجه به این شرایط حاکم، مدت زمانی که مجوز برای اجرا صادر میشود، اما به طور معمول بین 3 تا 8 ماه با هفتهای یک الی دو بار تمرین گروهی». این هنرمند جوان، درباره مشخصههای ساز قیچک میگوید: «این ساز، موفقیتآمیزتر از ویولن به جهت کم بودن و ضعیف بودن نوازندههای حاضر و سادهتر بودن از کمانچه به دلیل ساختار منطقی آن که شامل پایدار بودن بدنه ساز نسبت به کمانچه که با دست چپ گرفته میشود است و به مثابه ویولن، نوازندهای کمتری آن را مینوازند». او در پایان ابراز رضایت میکند از اینکه مجالی یافته تا پیرامون دغدغه این روزهایش مبنی بر مطرح کردن بیشتر این ساز به عموم مردم، صحبت کند.
آواز، مشکلترین شاخه موسیقی ایرانی
آهنگ خوش صدایش در میان قطعات موسیقی کنسرت، آنچنان چشمگیر و گوشنواز است که همه حاضرین سالن را به وجد میآورد. سعید عبداللهزاده، خواننده گروه دلشدگان است که توجه زیاد مخاطبان را به خود جلب کرده است. وقتی میخواهم از شروع راهی که تا امروز طی کرده بگوید، تعریف میکند: «از کودکی بنا به تشویق پدر به قرائت قرآن مشغول بودم و پس از فراگیری دستگاههای قرائت قرآن و شنیدن صدای ملکوتی استاد شجریان به موسیقی ایرانی علاقهمند شدم و در سن 19 سالگی بر آن شدم که ردیفهای آواز را فرا گیرم». از این هنرمند جوان درباره اساتیدش سوال میکنم. جواب میدهد: «در مشهد برای اولین بار نزد محسن خالصی در جهاد دانشگاهی مشهد ردیف مقدماتی آواز را فرا گرفتم و پس از آن دوره عالی را در محضر استادان رضا شاکری، مهدی سالاری نسب و در ادامه در تهران از اساتید بزرگی چون علی اصغر شاهزیدی و علی جهاندار گذراندم. همچنین شرکت در کارگاههای آواز خوانندگانی چون محمد معتمدی و حمیدرضا نوربخش را در کارنامه هنری خود دارم». عبدالله زاده از دستاوردهای پیوستنش به گروه دلشدگان می گوید: «گروه موسیقی دلشدگان به سرپرستی دوست هنرمندم رامین میلانی جزء بهترین و پر افتخارترین گروههای موسیقی مشهد میباشد و از این جهت همکاری با این گروه برای من افتخار بزرگی در این شهر محسوب میشود. رامین میلانی و محسن حجازی، دو آهنگساز بسیار توانا هستند که قطعا همراهی با این دو عزیز برای من ارزشمند است». این هنرمند جوان که طبق گفتههایش برای کنسرت قوچان، حدود دو ماه تمرین جدی داشته، درباره ویژگیهای خاص کنسرت گروه دلشدگان که اشعاری کلاسیک و نو را دربرداشت، عقیده دارد: «قطعا پل ارتباطی ما با موسیقی قدیم ایران شعر کلاسیک میباشد که هیچگاه نباید از آن غافل شویم. اشعار سعدی، حافظ، مولانا و... پیوند ناگسستنی با موسیقی اصیل ما دارد. از طرفی به عقیده من شعر معاصر و به خصوص شعر نو و به کارگیری صحیح و آگاهانه در مبحث تلفیق آن با موسیقی، موجب برقراری ارتباطی عمیق و صمیمانه با مخاطبین امروز میشود و انتقال احساسات درونی شاعر و خواننده آواز را آسانتر میکند. در موسیقی ما و به خصوص در آوازخوانی، کمتر به این مهم توجه شده و آثار معدودی در گنجینه موسیقیمان وجود دارد که در آن از شعر معاصر(که البته هنر ظریف تلفیق شعر و موسیقی در آنها به درستی به کار گرفته باشد) بهره گرفته باشد. ویژگی مثبت دیگر نیز این است که چون شعر نو برخلاف شعر کلاسیک، محدود به وزن عروضی نیست، خواننده برای طراحی و به کارگیری ملودیهای متنوع، آزادی عمل بیشتری دارد». از عبدالله زاده سوال میکنم توصیهاش به علاقهمندان یادگیری آواز چیست؟ جواب میدهد: «علاقهمندان به آواز ایرانی باید در وهله اول این را بدانند که آواز، مشکلترین شاخه موسیقی ایرانی است. خواننده، پیشانی گروه محسوب میشود. اگر کارش را به نحو احسن انجام دهد عملکرد کل گروه چشمگیر خواهد بود و اگر ضعیف عمل کند، علیرغم تلاش تکتک نوازندگان، کیفیت کار از منظر مخاطب پایین میآید. این اهمیت نقش خواننده را نشان میدهد. بنابراین یک هنرجوی آواز باید از ابتدا زیر نظر یک مربی آواز خوب و با تجربه کار خود را آغاز کند تا کیفیت و کمیت صدای خود را به درستی بشناسد، ردیفهای آوازی را فرا بگیرد، ریتمها به او شناسانده شود، با ادبیات و شعر کلاسیک و معاصر ایرانی مأنوس شود و به کارگیری آن را در مبحث تلفیق شعر و موسیقی با ظرافت تمام آموزش ببیند. لذا یک هنرجوی آواز نیازمند معلمی است که دارای این خصوصیات باشد: صدای خوب و توانایی داشته باشد، خود او از اساتید معتبری ردیفهای آوازی را فرا گرفته باشد، با شعر و ادبیات ایرانی آشنایی کامل داشته باشد، تجربه اجرا و کار گروهی داشته باشد، به این ساز ایرانی مسلط بوده، مشوقی برای هنرجو باشد و از همه مهمتر اخلاق خوب و منش حرفهای داشته باشد». این هنرمند خوش الحان که ساز تخصصی اش سه تار است و در رشته موسیقی گرایش نوازندگی ساز ایرانی در مقطع کارشناسی تحصیل می کند، ادامه میدهد: «لازم میدانم به این مهم اشاره نمایم که تمام مردم این سرزمین و به خصوص شهر مقدس مشهد این حق را دارند که موسیقی فاخر و اصیل ایرانی را – که نسل به نسل و سینه به سینه بسان گوهری گرانبها تا به امروز به یادگار مانده- در خور شأن و منزلت آن بشنوند. از طرفی مشهد دارای هنرمندانی با اخلاق و توانمند در حوزه موسیقی ایرانی است که بهترین راه برای شناساندن و ارتباط آنها با مردم، اجرای زنده موسیقی میباشد. آن هم در مکانها و سالنهایی در خور شأن و منزلت این هنر ناب ایرانی».
دلشدگان یکی از برترین گروههای کشور با رویکرد نوگرایانه
امیرمحسن حجازی 30 سال دارد و فارغالتحصیل رشته مهندسی مکانیک در مقطع کارشناسی ارشد است. این هنرمند، علت انتخاب نکردن رشته تحصیلی هنر را چند بُعدی بودن جهان امروز میداند و اینکه انسان امروز قادر نخواهد بود با داشتن یک تخصص هر چقدر هم در آن مهارت و دانش داشته باشد، انسان موفقی شود. چرا که مرز بین رشتهها و علوم در حال از بین رفتن است و این چندگانگی هدفمند، دانش و مهارتهای انسان را میطلبد تا بتواند در جامعه تاثیرگذار باشد. حجازی موسیقی را از 14 سالگی با ساز سه تار آغاز کرده، نزد اساتید بزرگی آن را آموخته است و حالا به سازهایی چون تار و عود هم تسلط دارد. هر چند هنوز خود را یک نوازنده طراز اول نمیداند . زیرا معتقد است نوازندگی مهارتی پیچیده است و نیاز به ممارست و تمرین سخت دارد. او که بارها در مشهد با گروههای مختلف از جمله دلشدگان اجرا داشته و دارای افتخارات متعدد از جشنوارهها است، در کنسرت امروز، آهنگساز و تنظیم کننده موسیقی بخش اول بوده است. این هنرمند درباره قطعاتی که آهنگسازی و تنظیمش را به عهده داشته و رضایتش از برنامه توضیح میدهد: «آهنگسازی و تنظیم این قطعات حدودا دو ماه به طول انجامید که نگارش بعضی از آنها در خلال برگزاری تمرینات گروه انجام شد. گروه دلشدگان از حضور نوازندگان بسیار خوبی بهره میبرد و البته پتانسیل بسیار بالایی برای اجرای قطعات نو با تنظیم و شکل و شمایل جدید در حوزه موسیقی ایرانی دارد. شاید به عنوان یک آهنگساز نوگرا یک مقدار ایدهآلگرا باشم و این، کار را برای نوازندگان از جمله خودم یک مقدار سخت میکند. ولی با این وصف شاید در مقام مقایسه دلشدگان همواره یکی از برترین گروههای کشور از لحاظ رویکرد نوگرایانه و روشن به موسیقی ایرانی بوده و هست و این همیشه در من به عنوان یک آهنگساز، رضایت ایجاد کرده است».
احساس خوش رضایت از خویش
پیام فرشاد، تنبکنواز گروه دلشدگان، از سال 1380 مشغول یادگیری تنبک نزد آرش شرقی شد و تا 1382 از محضر ایشان بهره برد. این هنرمند میگوید: «میشود گفت استاد اول، اصلیترین استاد زندگی هنری محسوب میشود. ولی من به غیر از آقای شرقی به طور مداوم با کسی کار نکردم. بیشتر خودم به دنبال کسب تجارب ریتمیک و کوبهای بودم. البته از کارگاههای اساتیدی چون نوید افقه، پژمان حدادی، علی قمصری و راهنماییهای دکتر پویا سرایی عزیز استفادههای زیادی بردم. به طور پراکنده و در حد بضاعتهای جغرافیایی و اقتصادی از محضر استاد افقه به صورت خصوصی هم بهره بردم که واقعا باعث افتخارم بوده و هست». این نوازنده جوان، درباره گروه دلشدگلن عقیده دارد: «طبیعتا هر نوازندهای اگر در یک گروه ساز میزند معنیاش این است که آن گروه را به نسبت موفقتر میداند. یا حداقل من اعتقاد دارم باید این طور باشد. اما همکاری با دلشدگان در این پنج سال با تمام فراز و نشیبی که داشته و روزهای خوش و سختی که در خاطر من حک کرده، مجموعاً برای من در لحظه احساس خوشایند «رضایت از خویش» را القا میکند که این با ارزشترین امتیاز هر فعالیتی برای انسان میتواند باشد». وقتی از پیام فرشاد درباره کنسرت قوچان سوال میکنم، جواب میدهد: «با توجه به کنسرتهای دیگری که در شهرستانهای خراسان دیدهام و دنبال میکردم اینکه طی 90 ساعت 225 بلیط سولد آوت شود به نظرم یعنی استقبال قابل قبول. اما مشکلات برگزاری متعدد بود. دیر رسیدن صدابردار، فقدان تهویه در سالن و گرمای طاقتفرسا برای مخاطبین، نبود شماره صندلی روی صندلیها، خرابی سیستم نورپردازی، کمبود نیرو جهت مدیریت ورود و خروج مخاطبین و بسیاری مشکلات دیگر. اما طبق معمول نتیجه و خروجی کنسرت غیر قابل پیشبینی است و به اذعان بسیاری از مخاطبین و حتی تقریبا تمام اعضای گروه، یکی از بهترین اجراهای ما طی سالیان اخیر بود». این هنرمند درباره تاثیر و نقش کنسرتها در بقای یک گروه موسیقی عقیده دارد: «اصولا هنرمند و تشکل هنری، بقا و حیاتش در میدان اذهان مخاطبین به ارائه ثمره زحماتش در معرض عموم بستگی دارد. شما ممکن است مدتی کنسرتهایتان با مخاطبین کم و یا در شهرهایی ناشناخته(به لحاظ موسیقی) و یا اصلا در خارج از کشور باشد. اما من این را به عینه لمس کردم که افراد و گروههایی که اجرا و ارائه را کنار گذاشتند، با هر شایستگی که داشتند از صحنه موسیقی حذف شدند. همان اساتید و همکارانی که تا پوستر یک کنسرت را میبینند واکنشهای منفی سراغشان میآید و ابراز ناامیدی و اتلاف وقت بابت چنین کنسرتهایی میکنند. امروزه میبینیم حتی در همین مشهد خودمان خبری از چنین اساتیدی نیست و صرفا لایهای نازک و نخنما از اظهار نظرات ایشان(که بعضا ارزشمند هم هست) در اذهان مردم باقی است». فرشاد، درباره غایت هنری گروه دلشدگان که در ذهن دارد میگوید: «به شخصه هیچ وقت در هیچ برههای از زمان نمیدانم فردای من چه خواهد بود و اصلا ساز خواهم زد یا نه. چه برسد به همکاری با گروهها و... حالا شما ماهیت ِ نوسان محور تمام عرصههای کشور ما را هم اضافه کنید به این بلاتکلیفی. اما ورای تمام این احتمالات منطقی، چنانچه همچنان سعادت ِ همراهی با رامین میلانی و گروهش را داشته باشم دوست دارم گروه و من به جایی برسیم که بدون دغدغه اقتصادی و امنیتی به برگزاری کنسرت به سبک و سیاق خودمان و ترویج موسیقی مورد نظر خودمان بپردازیم».
ستارههای منتظر به راه شب سبد سبد
شب است و آسمان رو به تیرگی میرود. با همسفرانمان سوار بر ماشین، در راه برگشت به مشهد هستیم. حالا صمیمیتها بیشتر شده و حرفها و درددلها فراوان. آقای راننده شاکی است از اینکه کنسرتها در شهرهای اطراف مشهد برگزار میشود. او نگران حال فرزندانش است که برای تماشای کنسرت، در این جادههای ناامن به شهرهای دور و نزدیک میروند. خانمی که دبیر بازنشسته ادبیات است از کنسرت همایون شجریان میگوید که چند سال پیش در همین قوچان برگزار شد و با وجود یخبندان جاده و بسته شدن راه، چه جمعیت مشتاقی از مشهد آمدند. خانمی که دبیر است تعریف میکند سالها قبل در مشهد در صدد تاسیس یک هنرستان موسیقی بودهاند و چطور بهترین اساتید را برای تدریس انتخاب کرده بودند. ولی با عدم همکاری اداره ارشاد، همه زحماتشان نقش بر آب شده است. مسافر دیگری عقیده دارد این بچهها که با وجود شرایط سخت و ممانعتها اینطور تلاش میکنند، باید حمایت شوند. با شرکت در کنسرتهایشان و حمایتهای مادی و معنوی. مسافر دیگری از امکانات ضعیف اجرا در شهرستانها میگوید و اینکه چرا مشهد با وجود امکانات خوب، باید از اجراهای موسیقی محروم بماند تا مشهدیها مجبور شوند اینهمه رنج راه را تحمل کنند؟ او کنسرت سال گذشته شهرام و حافظ ناظری در قوچان را مثال میزند که به دلیل برگزار نشدن، چه تبعاتی به دنبال داشت. به آسمان نگاه میکنم و به ستارهها که یکییکی در سیاهی شب جوانه میزنند. مثل لبخند دو خواهر هنرمند نوازندهای که همسفرمان هستند و در خلال همه این صحبتها از همه بیشتر سکوت کردهاند. نمیدانم در این لحظات، چه فکرهایی از سرشان میگذرد و برای آینده موسیقی خود چه تصویری در ذهن دارند. ولی لبخندشان نشانی از زندگی دارد. نشانی از عشق، نور و امید.
«خانه ام آتش گرفتهست... آتشی جانسوز... هر طرف میسوزد این آتش... پردهها و فرشها را... تارشان با پود... من به هر سو میدوم گریان... در لهیب آتش پر دود...» سعید عبداللهزاده در سکوت سالن همایشهای اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی قوچان، اشعار مهدی اخوان ثالث را میخواند و طنین بلند آوازش مخاطبین حاضر در سالن را به وجد میآورد. سالنی که همه صندلیهایش اشغال شده و عدهای ایستاده، اجرای کنسرت گروه دلشدگان را نظارهگر هستند. خیلیهایشان از اهالی هنردوست قوچان هستند و خیلیهای دیگر مشهدیهایی که رنج طولانی راه و گرمای هوا را تحمل کردهاند تا خودشان را به کنسرت گروه دلشدگان برسانند و هم از موسیقی دلپذیر و ناب سنتی لذت ببرند و هم اینکه جوانان هنرمند شهرشان را مورد حمایت قرار دهند. جوانانی که طبق صحبتهای رامین میلانی سرپرست گروه دلشدگان، همدلی، نظم، مسئولیتپذیری و داشتن برنامه و پیوستگی و استمرار فعالیتهای گروه طی 15 سال از عوامل موفقیت آنهاست.
یک سفر خاطرهانگیز
قرارمان رأس ساعت 15:30 اول بلوار سجاد است. گفتهاند یک ون نقرهای آنجا منتظر است تا ما و همسفرانمان را به مقصد برساند. دل توی دلم نیست. اولین بار است که در سفری کوتاه برای تماشای کنسرت، راهی شهر دیگر میشوم. بالاخره همسفران یکییکی از راه میرسند. اکثرشان خانم هستند. دوتا خواهر که سنتور و تنبک مینوازند و یک خانم دبیر ریاضی که قبلا کلاس تنبک گذرانده است. یک خانم و آقا و نوهشان که از اقوام یکی از اعضای گروه دلشدگان هستند و خلاصه افرادی که هر یک به مقدار ارادت و ارتباطش با موسیقی سنتی، راهی این سفر شده تا لحظات روز تعطیل آخر هفتهاش را با نوای موسیقی بیامیزد. در طول راه، همسفران گرم صحبت هستند و همه دغدغههایی از جنس موسیقی دارند. من نیز که از طرف سرپرست گروه دلشدگان به کنسرت دعوت شدهام، دلهرههای خودم را دارم. با خودم فکر میکنم یعنی برنامه چطور برگزار میشود؟ آیا به موقع میرسیم؟ آیا موفق میشوم سرپرست گروه را ببینم؟ اگر به موقع برنگردیم چه؟ و... لحظاتی بعد، از دریچه پنجره چشم به سرسبزی جاده میدوزم و سعی میکنم هر چه افکار منفی و نگرانکننده است را از ذهنم دور کنم. چون امروز، روزی متفاوت است. روزی که قرار است برایم خاطرهانگیز شود... ساعت 17 به قوچان میرسیم. مغازهها اکثرا تعطیل است و خیابانهای عصر جمعه خلوت. هوای قوچان سرد است و به محض اینکه از ماشین پیاده میشویم وزش باد، خستگی و گرمای راه را از تنمان میزداید. لحظاتی بعد وارد ساختمان اداره ارشاد قوچان می شویم تا اولین نفراتی باشیم که به استقبال کنسرت گروه دلشدگان میرویم.
دیروز/امروز/فردا
در سالن روی صندلیها نشستهایم و به سن قرمزرنگ مقابلمان چشم دوختهایم. گروه دلشدگان همه با لباسهای سپید متحدالشکل آنجا هستند. درست مقابل دیدگانمان و مشغول اجرای قطعهای موسیقی: «گوشها منتظر بانگ جرسهای مناند... كوچهها منتظر بانگ قدمهای تو اند...تو از اين برف فرو آمده دلگير مشو... تو از اين وادی سرمازده نوميد مباش... «دی» زماني دارد... و زمستان اجلش نزديك است... من صدای نفس باغچه را ميشنوم... و صدای قدم گل را در يك قدمی... و صدای گذر گرده گل را در بستر باد... و صدای سفر و هجرت دريا را در هودج ابر... و صدای شعف فاخته را در باران... و صدای اثر باران را بر قوس و قزح... و صداهايی نمناك... و مرموز... و سبز... عجب آواز خوشی در راه است». سالن همایشهای اداره ارشاد برخلاف ساعتی پیش، حالا مملو از جمعیت است و هنرمندان و هنردوستان قوچانی از اصناف مختلف فرهنگی، پزشک، دانشجو و... و علاقهمندان مشهدی، صندلیها را پر کردهاند. عدهای هم ایستاده برنامه را تماشا میکنند. دستگاه تهویه سالن ایراد پیدا کرده و جمعیت علاقهمند در گرمای یکی از روزهای پایانی تیر ماه، بدون سیستم خنککننده به تماشای کنسرت آمدهاند. اما گرما هم باعث نمیشود، در طول برنامه، کسی سالن را ترک کند. گروهی از خبرنگاران و عکاسهای خبری مشهد خودشان را به کنسرت رساندهاند و دوربین به گردن و دوربین به دست، از زوایای مختلف، مشغول عکاسی هستند. امیر بصیری به عنوان نوازنده سازهای کوبهای، امیرمحسن حجازی، به عنوان نوازنده سه تار و عود، سعید عبداللهزاده به عنوان خواننده، رامین میلانی سرپرست گروه دلشدگان به عنوان نوازنده سنتور، علی مداح به عنوان نوزانده قیچک و پیام فرشاد به عنوان نوازنده تنبک، به ترتیب روی سن نشستهاند و به اجرا مشغولاند. طبق گفتههای سرپرست گروه، بخش اول کنسرت که دیروز/امروز/فردا نام دارد در دستگاه نوا اجرا میشود و اشعاری از سیمین بهبهانی
گیسوی شب
«همه میپرسند: چیست در زمزمه مبهم آب... چیست در همهمه دلکش برگ... چیست در بازی آن ابر سپید... روی این آبی آرام بلند... که تو را میبرد اینگونه به ژرفای خیال...». بخش دوم کنسرت بعد از وقفهای کوتاه شروع میشود. این بخش، طبق صحبتهای سرپرست گروه دلشدگان، «گیسوی شب» نام دارد و در دستگاه اصفهان، توسط رامین میلانی آهنگسازی و تنظیم شده است. گیسوی شب، باران میبارد، ستارههای منتظر، بیقرار، ضربی اصفهان، آرزو و ضربی کردی، قطعاتی هستند که اشعار آنها مربوط به فریدون مشیری، باباطاهر و رامین میلانی است. آخرین قطعه موسیقی کنسرت با ترانهی : «ای هوای دیدنت... سوز آه من... گوشهی ابروی تو... قبلهگاه من... کشتهی این حسرتم... کز چه رو ای گل... چهره پنهان میکنی... از نگاه من...». فضای شاد و طربناکی را در سالن ایجاد میکند و با پایان یافتن برنامه، سیل هواداران به سمت سن حرکت میکنند. خیلیها با دستههای گل آمدهاند و آنها را به دستان هنرمند این گروه از جوانان تقدیم میدارند. رامین میلانی که با وجود خستگی و فشردگی برنامه، ه لبخند به لب دارد، درباره این کنسرت صحبت میکند: «ما پیش از این نیز اجراهای زیادی در دیگر شهرستانهای استان خراسان از جمله تربت حیدریه و شیروان داشتهایم. ولی این برای اولین بار بود که گروه دلشدگان در قوچان کنسرت اجرا میکرد. استقبال هنردوستان از برنامه بسیار عالی و بینظیر بود. به طوری که صندلی خالی در سالن وجود نداشت و کل بلیتها به اتمام رسیده بود». وقتی از سرپرست گروه دلدشگان سوال میکنم آیا از برنامه رضایت داشته است میگوید: «هیچ برنامهای بدون اشکال و ایراد نیست. گاهی ناخواسته، مشکلاتی باعث آزار میشود. مثلا خراب بودن تهویه سالن کنسرت که کم کاری بخش خصوصی در رفع این مشکل باعث شد مخاطبین با ناراحتی و گرما برنامه را دنبال کنند. ولی در مجموع، حس خوب و انرژیای که مخاطبین به ما منتقل میکنند، در گروه باعث ایجاد امید و انگیزه میشود». میلانی این خبر خوب را به علاقهمندان میدهد که در آیندهای نزدیک، گروه دلشدگان در مشهد و تهران نیز اجرا خواهد داشت.
ساز کوبهای؛ سازی پر شور
امیر بصیری، متولد 1365 است. از سال 74 فراگیری ساز تنبک را با استاد شرقی شروع کرده است. بعد از آن به طور تخصصی دف را با استاد مسعود حبیبی کار کرده است. این هنرمند تقریبا یک ماه است به گروه دلشدگان پیوسته و این اولین اجرایی است که به عنوان نوازنده مهمان، با گروه دلشدگان داشته است. بصیری که در طول اجرای کنسرت از سازهای کوبهای مختلفی استفاده کرد، درباره خصوصیات این سازها میگوید: «از وقتی بچه بودم انرژی خاصی در سازهای کوبه ای دیدم. شور و هیجانی که این سازها داشتند من را به خودشان جذب کردند و علت هم این است که خودم آدمی پر شور و هیجان هستم و علاقه زیادی به این سازها دارم. سازهایی که در این کنسرت باهاشان اجرا داشتم دف، بندیر، عودو، دومدوم، دومپا و کُخُن بودند. برای این اجرا به مدت یک ماه به طور مداوم تمرین داشتم. خیلی خوشحالم از اینکه برنامه در قوچان این همه استقبال شد. ما بُعد مسافت داشتیم و اصلا فکر نمیکردیم تعداد مخاطب انقدر خوب باشد. خوشحالم از اینکه مخاطبین به ما لطف داشتند و عذرخواهی میکنم که وضعیت تهویه سالن خوب نبود». این هنرمند جوان درباره محدودیتهای اجرا در مشهد عقیده دارد: «محدودیتهای اجرایی در مشهد قطعا مشکلات زیادی ایجاد کرده و باعث شده خیلی از هنرمندان ما گوشهنشین شوند. خیلیها به شهرهای دیگر سفر کنند و برای سکونت سایر شهرها را انتخاب کنند و حجم کمی از هنرمندان در مشهد بمانند. با هر کس صحبت میشود فکر این را دارد از مشهد برود و یک خفقان هنری در شهر صورت گرفته است. از مسئولین خواهش داریم به این قضیه رسیدگی کنند و دست هنرمندان مشهدی را بازتر بگذارند. چون موسیقی سنتی ریشه در فرهنگ و خاک ایرانی دارد و نباید از اجرای آن جلوگیری شود».
عاشقی گریان به نام قیچک
«قیچک، سازی است که بر طبق نامش عاشقی است که در حال گریه کردن، آواز میخواند. این ساز با تغییراتی بر روی ساز قیچکهای سیستانی و بلوچستانی در حدود نیم قرن است که به عنوان ساز ملی ما مطرح شده و در محدودههای صدایی متفاوتی این ساز وجود دارد که بنده افتخار دارم جزء نوازندگان تمامی آنها باشم و به گمانم اولین نفری هستم که در شهر مشهد قیچک باس هم میزنم». این توضیحات را علی مداح، نوازنده ساز قیچک در
آواز، مشکلترین شاخه موسیقی ایرانی
آهنگ خوش صدایش در میان قطعات موسیقی کنسرت، آنچنان چشمگیر و گوشنواز است که همه حاضرین سالن را به وجد میآورد. سعید عبداللهزاده، خواننده گروه دلشدگان است که توجه زیاد مخاطبان را به خود جلب کرده است. وقتی میخواهم از شروع راهی که تا امروز طی کرده بگوید، تعریف میکند: «از کودکی بنا به تشویق پدر به قرائت قرآن مشغول بودم و پس از فراگیری دستگاههای قرائت قرآن و شنیدن صدای ملکوتی استاد شجریان به موسیقی ایرانی علاقهمند شدم و در سن 19 سالگی بر آن شدم که ردیفهای آواز را فرا گیرم». از این هنرمند جوان درباره اساتیدش سوال میکنم. جواب میدهد: «در مشهد برای اولین بار نزد محسن خالصی در جهاد دانشگاهی مشهد ردیف مقدماتی آواز را فرا گرفتم و پس از آن دوره عالی را در محضر استادان رضا شاکری، مهدی سالاری نسب و در ادامه در تهران از اساتید بزرگی چون علی اصغر شاهزیدی و علی جهاندار گذراندم. همچنین شرکت در کارگاههای آواز خوانندگانی چون محمد معتمدی و حمیدرضا نوربخش را در کارنامه هنری خود دارم». عبدالله زاده از دستاوردهای پیوستنش به گروه دلشدگان می گوید: «گروه موسیقی دلشدگان به سرپرستی دوست هنرمندم رامین میلانی جزء بهترین و پر افتخارترین گروههای موسیقی مشهد میباشد و از این جهت همکاری با این گروه برای من افتخار بزرگی در این شهر محسوب میشود. رامین میلانی و محسن حجازی، دو آهنگساز بسیار توانا هستند که قطعا همراهی با این دو عزیز برای من ارزشمند است». این هنرمند جوان که طبق گفتههایش برای کنسرت قوچان، حدود دو ماه تمرین جدی داشته، درباره ویژگیهای خاص کنسرت گروه دلشدگان که اشعاری کلاسیک و نو را دربرداشت، عقیده دارد: «قطعا پل ارتباطی ما با موسیقی قدیم ایران شعر کلاسیک میباشد که هیچگاه نباید از آن غافل شویم. اشعار سعدی، حافظ، مولانا و... پیوند ناگسستنی با موسیقی اصیل ما دارد. از طرفی به عقیده من شعر معاصر و به خصوص شعر نو و به کارگیری صحیح و آگاهانه در مبحث تلفیق آن با موسیقی، موجب برقراری ارتباطی عمیق و صمیمانه با مخاطبین امروز میشود و انتقال احساسات درونی شاعر و خواننده آواز را آسانتر میکند. در موسیقی ما و به خصوص در آوازخوانی، کمتر به این مهم توجه شده و آثار معدودی در گنجینه موسیقیمان وجود دارد که در آن از شعر معاصر(که البته هنر ظریف تلفیق شعر و موسیقی در آنها به درستی به کار گرفته باشد) بهره گرفته باشد. ویژگی مثبت دیگر
دلشدگان یکی از برترین گروههای کشور با رویکرد نوگرایانه
امیرمحسن حجازی 30 سال دارد و فارغالتحصیل رشته مهندسی مکانیک در مقطع کارشناسی ارشد است. این هنرمند، علت انتخاب نکردن رشته تحصیلی هنر را چند بُعدی بودن جهان امروز میداند و اینکه انسان امروز قادر نخواهد بود با داشتن یک تخصص هر چقدر هم در آن مهارت و دانش داشته باشد، انسان موفقی شود. چرا که مرز بین رشتهها و علوم در حال از بین رفتن است و این چندگانگی هدفمند، دانش و مهارتهای انسان را میطلبد تا بتواند در جامعه تاثیرگذار باشد. حجازی موسیقی را از 14 سالگی با ساز سه تار آغاز کرده، نزد اساتید بزرگی آن را آموخته است و حالا به سازهایی چون تار و عود هم تسلط دارد. هر چند هنوز خود را یک نوازنده طراز اول نمیداند . زیرا معتقد است نوازندگی مهارتی پیچیده است و نیاز به ممارست و تمرین سخت دارد. او که بارها در مشهد با گروههای مختلف از جمله دلشدگان اجرا داشته و دارای افتخارات متعدد از جشنوارهها است، در کنسرت امروز، آهنگساز و تنظیم کننده موسیقی بخش اول بوده است. این هنرمند درباره قطعاتی که آهنگسازی و تنظیمش را به عهده داشته و رضایتش از برنامه توضیح میدهد: «آهنگسازی و تنظیم این قطعات حدودا دو ماه به طول انجامید که نگارش بعضی از آنها در خلال برگزاری تمرینات گروه انجام شد. گروه دلشدگان از حضور نوازندگان بسیار خوبی بهره میبرد و البته پتانسیل بسیار بالایی برای اجرای قطعات نو با تنظیم و شکل و شمایل جدید در حوزه موسیقی ایرانی دارد. شاید به عنوان یک آهنگساز نوگرا یک مقدار ایدهآلگرا باشم و این، کار را برای نوازندگان از جمله خودم یک مقدار سخت میکند. ولی با این وصف شاید در مقام مقایسه دلشدگان همواره یکی از برترین گروههای کشور از لحاظ رویکرد نوگرایانه و روشن به موسیقی ایرانی بوده و هست و این همیشه در من به عنوان یک آهنگساز، رضایت ایجاد کرده است».
احساس خوش رضایت از خویش
پیام فرشاد، تنبکنواز گروه دلشدگان، از سال 1380 مشغول یادگیری تنبک نزد آرش شرقی شد و تا 1382 از محضر ایشان بهره برد. این هنرمند میگوید: «میشود گفت استاد اول، اصلیترین استاد زندگی هنری محسوب میشود. ولی من به غیر از آقای شرقی به طور مداوم با کسی کار نکردم. بیشتر خودم به دنبال کسب تجارب ریتمیک و کوبهای بودم. البته از کارگاههای اساتیدی چون نوید افقه، پژمان حدادی، علی قمصری و راهنماییهای دکتر پویا سرایی عزیز استفادههای زیادی بردم. به طور پراکنده و در حد بضاعتهای جغرافیایی و اقتصادی از محضر استاد
ستارههای منتظر به راه شب سبد سبد
شب است و آسمان رو به تیرگی میرود. با همسفرانمان سوار بر ماشین، در راه برگشت به مشهد هستیم. حالا صمیمیتها بیشتر شده و حرفها و درددلها فراوان. آقای راننده شاکی است از اینکه کنسرتها در شهرهای اطراف مشهد برگزار میشود. او نگران حال فرزندانش است که برای تماشای کنسرت، در این جادههای ناامن به شهرهای دور و نزدیک میروند. خانمی که دبیر بازنشسته ادبیات است از کنسرت همایون شجریان میگوید که چند سال پیش در همین قوچان برگزار شد و با وجود یخبندان جاده و بسته شدن راه، چه جمعیت مشتاقی از مشهد آمدند. خانمی که دبیر است تعریف میکند سالها قبل در مشهد در صدد تاسیس یک هنرستان موسیقی بودهاند و چطور بهترین اساتید را برای تدریس انتخاب کرده بودند. ولی با عدم همکاری اداره ارشاد، همه زحماتشان نقش بر آب شده است. مسافر دیگری عقیده دارد این بچهها که با وجود شرایط سخت و ممانعتها اینطور تلاش میکنند، باید حمایت شوند. با شرکت در کنسرتهایشان و حمایتهای مادی و معنوی. مسافر دیگری از امکانات ضعیف اجرا در شهرستانها میگوید و اینکه چرا مشهد با وجود امکانات خوب، باید از اجراهای موسیقی محروم بماند تا مشهدیها مجبور شوند اینهمه رنج راه را تحمل کنند؟ او کنسرت سال گذشته شهرام و حافظ ناظری در قوچان را مثال میزند که به دلیل برگزار نشدن، چه تبعاتی به دنبال داشت. به آسمان نگاه میکنم و به ستارهها که یکییکی در سیاهی شب جوانه میزنند. مثل لبخند دو خواهر هنرمند نوازندهای که همسفرمان هستند و در خلال همه این صحبتها از همه بیشتر سکوت کردهاند. نمیدانم در این لحظات، چه فکرهایی از سرشان میگذرد و برای آینده موسیقی خود چه تصویری در ذهن دارند. ولی لبخندشان نشانی از زندگی دارد. نشانی از عشق، نور و امید.